گنجور

 
۶۱۰۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۰

 

... با دل جمعم کنون مأیوس باید زبستن

سیر دریا دور موجی داشت از گوهر گذشت

ضعف بیمار محبت تا کجا دارد اثر ...

... بیدل از جمعیت دل بی نیاز عالمم

گوهر از یک قطره پل بستن ز دریا در گذشت

بیدل دهلوی
 
۶۱۰۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۴

 

همت از هر دو جهان جست و ز دل در نگذشت

موج بگذشت ز دریا و ز گوهر نگذشت

آمد و رفت نفس گرد پی یکتایی ست ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۰۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۱

 

... هستی ما حایل آن جلوه سرشار نیست

از حبابی پرده نتوان بر رخ دریا گرفت

با همه افسردگی خاشاک غیرت پروریم ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۰۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۶

 

... مگرکوه وقار آیینه پردازد ز تمکینت

نمی چیند به یک دریا عرق جزشرم همواری

تبسمهای موج گوهر از ابروی پرچینت ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۰۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۸

 

... دانا ثمر حادثه را سهل نگیرد

در دیده دریاست همان تار نظر موج

سرمایه لاف من و ما گرد شکستی ست ...

... پیداست که در وصل هم آسودگیی نیست

بیهوده به دریا نزند دست به سر موج

بر باد فناگیر چه آفاق و چه اشیا

گر محرم دریا شده باشی منگر موج

آگاه قدم میل حدوثش چه خیال است

گر محرم دریا شده باشی منگر موج

ما را تپش دل نرسانید به جایی ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۰۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۹

 

... دل می زندم بر مژه از خون جگر موج

گر شوخی زلفت فکند سایه به دریا

از آب روان دسته کند سنبل تر موج ...

... فریاد که جز حسرت ازین ورطه نبردیم

تا چند زند دامن دریا به کمر موج

بید ل کرم از طینت ممسک نتوان خواست ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۰۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۱

 

... ز خویش رفته ای اندیشه کناری هست

بغل گشاده ز دریا برون دمیدن موج

فسادها به تحمل صلاح می گردد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۰۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۵

 

... چو ابر از خاک هر گردی که برخیزد در آب افتد

نمی جوشند گوهرطینتان با موج این دریا

برون می افتد از خط نقطه ای کان انتخاب افتد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۰۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۲

 

... لبی کز خامشی موج گهر را در شکر پیچد

صدای تیغ او می آید از هر موج این دریا

در این اندیشه حیرانست دل تا از که سرپیچد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۱۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۹

 

... درد در کام ما دوا گردد

طعمه درد اگر رسد دریا

هرمگس همسر هما گردد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۱۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۱

 

... جمع شو مرکز نه دایره چرخ برآ

قطره چون فال گهر زد دل دریا گردد

رستن از پیچ و خم رشته آمال کراست ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۱۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۲

 

... ز اقبال ادب کن بی خلل بنیاد عزت را

به دریا قطره چون خشکی به خود بندد گهرگردد

مهیای خجالت باش اگر عزم سخن داری ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۱۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۵

 

... غریق عالم آبیم لیک از الفت هستی

بر این دریا پل آراید قدح گر واژگون گردد

طبیعت بدلجام افتاد ازکم همتی هایت ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۱۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۷

 

... هوا ایجاد شبنم می کند چون آب می گردد

جنونم دشت را همچشم دریا می کند بیدل

ز جوش اشک من تا نقش پاگرداب می گردد

بیدل دهلوی
 
۶۱۱۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۵

 

... گذشتن مشکل است از ورطه ابرام مطلبها

کسی تاکی دربن دریا پل از دست دعا بندد

تغافل کاروان بی نیازی همتی دارد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۱۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۷

 

... به هم چشمان خیال امتیازم آب می سازد

خدایا قطره ام بیرون این دریا گهر بندد

ز حاصل قطع خواهش کن که این نخل گلستان را ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۱۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۴

 

... ما و من نغمه قانون خیال است اینج

اثر هستی ما قطره به دریا دارد

لفظ گل کرده ای آیینه معنی برگیر ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۱۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۸

 

... کفر و دین مانع تحقیق نگاهان نشود

سیل هر سوگذرد راه به دریا دارد

صد چمن لاله وگل زد قدح نازبه سنگ ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۱۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۰

 

... در این کشور میان کو تا دماغ بهله بردارد

درین دریا که هر یک قطره صد دامن گهر دارد

حباب ما به دل پیچیده آه بی اثر دارد ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۲۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۳

 

... نگین دایم ز نقش خویش دندان بر جگر دارد

کدامین دستگاه آیینه نازست دریا را

که از افسردگی ها خاک ساحل هم گهر دارد ...

... حباب از حیرت کم فرصتی های زمان بیدل

نگاهی جانب دریا به پشت چشم تر دارد

بیدل دهلوی
 
 
۱
۳۰۴
۳۰۵
۳۰۶
۳۰۷
۳۰۸
۳۷۳