هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک و تر بندد
بدزدم در خود آغوشی که بر آفاق دربندد
به این یک رشته زناری که در رهن نفس دارم
گسستن تا به کی چون سبحه صد جایم کمر بندد
به آزادی شوم چون شمع تا ممتاز این محفل
گشایم رشتهٔ پایی که دستارم به سر بندد
به هم چشمان خیال امتیازم آب میسازد
خدایا قطرهام بیرون این دریا گهر بندد
ز حاصل قطع خواهش کن که این نخل گلستان را
به طومار نمو مهر است در هرجا ثمر بندد
جهان افشاگر راز است بر غفلت متن چندان
که ناهنجاریت در خانهٔ آیینه خر بندد
جنون گل عیانست از گریبانچاکی اجزا
که وحشت برکشد از سنگ و خفت بر شرر بندد
جهانی در غبار ما و من ماند از عدم غافل
حذر از سیر صحرایی که راه خانه بربندد
به بزم عشق پر بیجرأت تمهید زنهارم
مگر اشکی چو مژگان بر سرانگشتم جگر بندد
وفا تا از حلاوت نگسلاند ربط چسبانم
حضور بوریا یارب به پهلویم شکر بندد
ز بس وارستگی میجوشد از بنیاد من بیدل
پرنگ، الفت نگیرد نقش من نقاش گر بندد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تمایلات و آرزوهای درونی خود اشاره میکند و تلاش میکند از قید و بندهای دنیوی آزاد شود. او به دنبال آرامش و آزادی است و نگران از تبعات عشق و وابستگیهاست. شاعر به تضاد میان عشق و جنون، حقیقت و غفلت، و خوشی و درد اشاره میکند و از تلاش برای رهایی از قیدهای خود سخن میگوید. با استفاده از تمثیلها و تصویرسازیهای زیبا، او در جستجوی معنای واقعی زندگی و وفای عاطفی است. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که آزادی و آرامش تنها زمانی میسر میشود که به عمق وجود خود پی ببرد و از تعلقات دنیوی رها شود.
هوش مصنوعی: حسرت و تمنا تا چه زمانی بر دل انسان اثر بگذارد، که من خواهم دزدید در خود آغوشی که بتواند تمام جهان را در بر بگیرد.
هوش مصنوعی: من در حال تلاش هستم تا این زنجیرهای که به نفس من بسته شده را پاره کنم، اما نمیدانم تا کی میتوانم این کار را بکنم، چون به اندازه دانههای تسبیح، جای گیر کردن در مشکلات و دردسرها دارم.
هوش مصنوعی: من میخواهم همچون شمعی آزاد باشم تا بتوانم این محفل را روشن کنم و رشتهای از نور و زیبایی را که به دستارم میپیوندد، به دیگران هدیه دهم.
هوش مصنوعی: خدای من، چشمان خیال و آرزوهایم به من امتیاز ویژهای میدهند که مانند قطرهای از دریا، میتوانم جواهرات گرانبهایی را از آن بگیرم.
هوش مصنوعی: میتوان گفت که نتیجهای که از خواستهها و آرزوها به دست میآید، مانند نخل درختی است که در یک باغ میروید و میوه میدهد. این میوه، نشانهی محبت و محبتورزی است و در هر مکانی که قرار گیرد، ثمرات خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: جهان نشاندهندهٔ حقیقتهاست و اگر در آن غفلت کنی، ناهنجاریها و کاستیهایت به وضوح نمایان میشود، مانند اینکه آینهای که در خانه است، واقعیت را به تو نشان میدهد.
هوش مصنوعی: دیوانگی آن چنان روشن است که وقتی بخشی را از خود جدا کند، حتی سنگها از وحشت به لرزه درمیآیند و آتش نیز به خواب میرود.
هوش مصنوعی: یکی از نکات مهم این است که در زندگی مراقب باشیم و از خودخواهی دوری کنیم، زیرا این خودخواهی میتواند ما را از مسیر صحیح بازدارد و به بیراهه بکشاند. همچنین باید به یاد داشته باشیم که تکیه بر چیزهای ناپایدار و فانی ممکن است ما را از هدفهای اصلیمان دور کند. در عین حال، خطرات و چالشهایی وجود دارد که میتواند ما را از رسیدن به خانهای که آرزو داریم، بازدارد. پس باید هوشیار باشیم و از اشتباهات گذشته درس بگیریم.
هوش مصنوعی: در جمع عاشقان حاضر شدم و از ترس دلم نمیخواهد که دچار مشکل شوم، زیرا اگر اشکی از چشمانم بریزد، این درد و غم به جانم میچسبد.
هوش مصنوعی: وفا تا زمانی که شیرینی خود را از دست نداده، مرا به هم پیوند میدهد. کاش در کنارم، کسی باشد که به من محبت و لطف کند.
هوش مصنوعی: به دلیل رهایی و آزادگی زیادی که در وجودم حس میکنم، دیگر نمیتوانم با هر چیزی ارتباط برقرار کنم. برای من، ذات و سرشت اصلیام چنان است که دیگر نمیتوانم به راحتی به تصویر یا نقشی که دیگران از من میسازند، وابسته شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا عشق نگارینم چو آتش در جگر بندد
به مژگان در همی دانم مرا عقد درر بندد
بیاید هر شبی هجران به بالینم فرو کوبد
بدان آید همی هر شب که چشمم بر سهر بندد
به یارم گفت وی را من که خواب من نبد ای جان
[...]
نگار من چو بر سیمین میان زرین کمر بندد
هر آن کاو را ببیند کی دل اندر سیم و زر بندد
طمع باید برید از جان شیرین چون من آن کس را
که بیهوده دل اندر عشق آن شیرین پسر بندد
گهی از مشک زلف او حمایل در گل آویزد
[...]
بسا پیر مناجاتی که بیمرکب فرو ماند
بسا رند خراباتی که زین بر شیر نر بندد
چو احرام تماشای چمن آن سیمبر بندد
زطوق خود به خدمت سرو را قمری کمر بندد
اگر حسن گلوسوز شکر این چاشنی دارد
به حرف تلخ منقار مرا بر یکدیگر بندد
زدل چون در دو داغ عشق را مانع توانم شد؟
[...]
دل از ادنی کند آن کس که بر اعلی نظر بندد
شکوفه برگ افشاند که تا بادام تر بندد
ترا رفعت اگر باید ره افتادگی بسپر
ز بالا قطره میبندد که در پائین گهر بندد
نسوزد تا دل از عشقی به سر شوری نمیافتد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.