گنجور

 
۵۰۱

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۲

 

... حریف عشقم و دانسته این قمار کنم

براه آخرت ایدل جهان شکسته پلیست

باین شکسته پل آخر چه اعتبار کنم

بغیر ننگ تو را نام چیست آشفته ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۵۰۲

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

چون عکس پل به سیل به ذوق بلا برقص

جا را نگاه دار و هم از خود جدا برقص ...

غالب دهلوی
 
۵۰۳

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۳۰ - خاقانی شیروانی

 

... در عرضگه امید و بیم اند

زان سوتر پل شدن توانند

یا در پل آتشین بمانند

از ششدر شش جهت توان رست ...

رضاقلی خان هدایت
 
۵۰۴

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۴۵ - سنائی غزنوی قُدِّسَ سِرُّه

 

... حرص وشهوت ازتوبیداروتوخوش خفته مخسب

چون پلنگی بریمین داری و موشی دریسار

مال داری لیک روی است و ریا اندر بنه ...

... شیر یزدان چو برگشادی چنگ

شیر گردون شدی چو پشت پلنگ

عشق را بحر بود و دل را کان ...

... قحبه ای آن و قلتبانی این

دیده ور پل به زیر گام کند

کور بر پشت پل مقام کند

هر که را علم نیست گمراه است ...

رضاقلی خان هدایت
 
۵۰۵

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۸۵ - کمال اصفهانی

 

... ز کار آخرت آن را خبر تواند بود

که زنده بر پل مرگش گذر تواند بود

به آرزو و هوس برنیاید این معنی ...

رضاقلی خان هدایت
 
۵۰۶

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۰ - مظفر کرمانی قُدِّسَ سِرُّه

 

... گه قلندروش مجرد از لباس

صوفیانه گاه پوشیده پلاس

گه مجرد گردد از لبس السند ...

... سیل از کهسار آمد پر شتاب

بند و بست پشته و پل شد خراب

چون کمیل این نکته از شه گوش کرد ...

... الا یا ایها المدثر و قمیا نذیر الله

بگو پیچیده خود را تا به چند اندر پلاس استی

برون آ شمه ای شأن علی بر خلق ظاهر کن ...

رضاقلی خان هدایت
 
۵۰۷

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - د‌ر مدح حسین‌خان نظام‌الدوله فرماید

 

... درگه او خرگهی کش گنبدگردان قباب

فوج او موجی بودکاو را چرخ گردانست پل

تیر او شریست کاو را مغزگردانست غاب ...

... یک سوار از لشکر او خصم یک کشور سپاه

یک پلنگ ازکوه بربر مرگ یک هامون کلاب

ازکمال عدل او ترسم کزین پس گوسفند ...

قاآنی
 
۵۰۸

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در ستایش پادشاه رضوان جایگاه محمد شاه غازی طاب الله ثراه فرماید

 

... رودی که ز ابر تیغ او خیزد

از مرگ پل از فناگذر دارد

چشمی که نه با ولای او خسبد ...

قاآنی
 
۵۰۹

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۹ - مطلع ثانی

 

... لطف او از خار گل سازد به طرف بوستان

حزم او از باد پل بندد بر آب جویبار

گر نسیم لطف او بر هفت دریا بگذرد ...

قاآنی
 
۵۱۰

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۹ - در ستایش پادشاه اسلام‌پناه ناصرالدین شاه غازی

 

... گرد لب میگون خط خضرای تو گویی

از غالیه بر آب بقا خضرکشد پل

جز زلف تو بر رخ نشنیدیم که هرگز ...

... چون جوهر جان جسم مرا بیم تحول

چون شیر دهد طعمه ام از مغز پلنگان

تا بسته مرا عشق به زنجیر توکل ...

... قاصر شود از دامنشان دست تبدل

آن گونه پلیدست رویت که ز نصرت

از کشتن او طبع ترا هست تکاهل ...

قاآنی
 
۵۱۱

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸

 

... خوش دهد بهار نشوه سرخ مل

گه کنار رود گه فراز پل

گه به زیر سرو گه به پای گل ...

قاآنی
 
۵۱۲

قاآنی » مسمطات » در ستایش علیقلی میرزا گوید

 

... ز هر هشت تیغ زن به هریک رسد چهار

الا تا بروی بحر نشاید کشید پل

الا تا به کتف باد نشاید نهاد غل ...

قاآنی
 
۵۱۳

قاآنی » مسمطات » شمارهٔ ۵ - و لهُ ایضاً فی مدحه

 

... خطش ماه را ز مشک به گردن فکنده غل

لبش بر چه عدم ز یاقوت بسته پل

به سرخی لبش شفق به یاران دلش شفیق ...

قاآنی
 
۵۱۴

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

... گره شد در گلو گریه ز سیل دیده آسودم

اگر دانستمی ز اول به ره می بستم این پل را

دلم در کنج تنهایی به جان آمد ز تطویلش ...

صفایی جندقی
 
۵۱۵

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

... صفایی زان ذقن و آن لعل با حزم و حذر بگذر

که سر باز است این چه را و ره تنگاست این پل را

صفایی جندقی
 
۵۱۶

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رقیه‌نامه » بخش ۲

 

... بی گناه از بی کسان دوری چرا

زان سوی پل در جهاندی بارگی

چشم پوشیدی ز ما یکبارگی ...

صفایی جندقی
 
۵۱۷

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

... گر مرا کرده ای بلنداقبال

مددی کن که بگذرم از پل

بلند اقبال
 
۵۱۸

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۱۶ - تذکر

 

... مگر مهر او را به همره بریم

که از این پل پر خطر بگذریم

الهی به جاه نبی و ولی ...

بلند اقبال
 
۵۱۹

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - وله

 

... فتد گاه تک خنگ قلل کوب تلل برت

پلنگ از پای و شیر از پی نهنگ از پوی و مرغ از پر

یک از صد گونه اوصاف تو ننویسد کس ار گردد ...

... شمارد پا و دست و سم و ساق و ساعدش یکسان

پل و شط و حصار و خندق و کهسار و خشک و تر

نداند گرم و سرد و رعد و برق و آب و برف و نم ...

جیحون یزدی
 
۵۲۰

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۳ - در تهنیت عیدنوروز و منقبت اسدالله الغالب علی بن ابیطالب علیه السلام گوید

 

... الا ایکه طرات کشد ماه را بغل

بگرد لب تو خط چو بر آب خضر پل

کنون کز شقیق گشت چمن پر ایاغ و مل ...

جیحون یزدی
 
 
۱
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸