ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۶۳
... مدیح گوی زبانها و خاکبوس شفاه
بسی نماند که تا اختران ز چنبر چرخ
ز بهر خدمت تو بر زمین نهند جباه ...
ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۶۶
... چو اشک درد نمایی چو مهر دلسوزی
چو بخت دوست فروشی چو چرخ کینه وری
در آزمودن تو گرچه روزگارم رفت ...
ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۷۲
... در فبضۀ آن کمان ابروی تو خال
از مشک ستاره ایست بر چرخ جلال
کز غالیه در دو ظرف دارد و هلال
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱ - آغاز
... تن زنده را در جهان جای از وست
خم چرخ گردنده بر پای از وست
از آن پس که آورد گیتی پدید ...
... مدان از ستاره بی او هیچ چیز
نه از چرخ و نز چارگوهر به نیز
که هستند چرخ و زمان رام او
نجوید ستاره مگر کام او ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲ - در نعت نبی علیه السلام
... مه آسمان را به دو نیم کرد
ز هامون به چرخ برین شد سوار
سخن گفت بر عرش با کردگار ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶ - در صفت طبایع چهارگانه گوید
... زمین آمد از اختران بهره مند
هم از هر سه ارکان ط چرخ بلند
همو عرصه گاهیست شیب و فراز ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹ - در سبب گفتن قصه گوید
... گرانمایه دستور شاه زمین
محمد مه جود و چرخ هنر
سمعیل حصی مر او را پدر ...
... زمین حلم و دریا دل و راد دست
ز چرخ روان تا بره تیره خاک
چه و چون گیتی بدانسته پاک ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۰ - در ستایش شاه بودلف گوید
... چنو تاج و اورنگ را شاه نیست
جز او چرخ فرهنگ را ماه نیست
ز هر افسری برتر ست افسرش
ز هر گوهری پاکتر گوهرش
هماییست مر چرخ را فر اوی
که شاهی دهد سایه پر اوی ...
... تو گویی که برداشت ابر اژدها
ز هامون شب تیره بر چرخ تیر
کند رشته در چشم سوزن به تیر ...
... بزرگی که اختر گه مهر و خشم
به فرمان او دارد از چرخ چشم
بهی در خور تخت او روز بار ...
... چنین باد تا جاودان نام او
مگر داد چرخ از ره کام او
همی تا بماند زمان و زمین ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱ - در مردانگی گرشاسب گوید
... پر از دانش و پند آموزگار
هم از راز چرخ و هم از روزگار
ز فرهنگ و نیرنگ و داد و ستم ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
... کشیده سر شاخ میوه به خاک
رسیده به چرخشت میوه ز تاک
گل از باده ارغوانی به رشک ...
... مرا کردی اندر هنر آزمون
به من دادی این تیر و چرخ اندکی
کز این دو کبوتر بیفکن یکی ...
... به یادش یکی جام جم در کشید
پس آن چرخ کین را به زه بر کشید
بگفت ار دو بال و پر ماده راست ...
... همان ماه معنیش دریافت زود
خدنگ از خم چرخ برکرد شاه
به زخم کبوتر ز صد گام راه ...
... به زابل نبد هیچ زورآزمای
که آن چرخ کردی به زه سرگرای
بدانست دلدار کان ارجمند ...
... بیآورد و بنهاد اندر میان
تو گفتی که بر چرخ خورشید بود
نه بر پرنیان چهر جمشید بود ...
... بزرگی و دیهیم و اورنگ اوی
ز خوی بد چرخ ماندم شگفت
که مهر از چنان شه چرا برگرفت ...
... به از زندگانی بدگوهران
ولیکن چنین است چرخ از نهاد
زمانه نه بیداد داند نه داد
زمین هست آماجگاه زمان
نشانه تن ما و چرخش کمان
ز زخمش همه خستگانیم و زار ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۳ - تزویج دختر شاه زابل با جمشید
... همین تار و روشن شتابندگان
همین چرخ پیمای تابندگان
ببستش بهپیمان و سوگند خویش ...
... دو جان شد یکی چهره دیدار کرد
مه نو در آمد به چرخ هنر
زمین شد برومند و کان پرگهر ...
... بدان و مرا بر رسان راز او
دگر روز چون چرخ شد لاجورد
برآمد ز تل کان یاقوت زرد ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۶ - پادشاهی شیدسب و جنگ کابل
... بخواهید گفت اسب سالار نو
غو کوس بر چرخ و مه برکشید
به پرخاش دشمن سپه برکشید ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۷ - در مولود پهلوان گرشاسب گوید
... به یک مشت گردی فکندی نگون
چو زین آبگون چرخ گوهر نگار
گذر کرد سالش دو پنج و چهار ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۸ - آمدن ضحاک به مهمانی اثرط و دیدن گرشاسب را
... ز دل برده بگماز چون زنگ زنگ
ز بس کز نوا بود در چرخ جوش
همی زهره مر ماه را گفت نوش ...
... همانند او کس نبد زآن گروه
به اثرط چنین گفت کز چرخ سر
اگر بگذرانی سزد زین پسر ...
... فرستش بر وی به پرخاش و کین
که گر هست میدانش چرخ اسپ میغ
سرش پیشت آرد بریده به تیغ ...
... پس از بهر جنگش یل زورمند
یکی چرخ فرمود سهمن بلند
کمانی چو چفته ستونی ستبر ...
... شمردند هر تیر خشتی گران
ز کردار آن چرخ بازوگسل
خبر یافت ضحاک و شد خیره دل ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۹ - هنرها نمودن گرشاسب پیش ضحاک
... یکی گوی در خم چوگان فکند
بدانسانش زی چرخ گردان فکند
کزان زخم شد روی چرخ آبنوس
به رفتن لب ماه را دادبوس ...
... که نگذاشت گوی از هوا بر زمین
پس آنگاه آن چرخ کین درربود
که پیش از پی اژدها کرده بود ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۰ - ترسانیدن گرشاسب از جادوی
... که از بنده بی تو نیاید هنر
بگفت این و زی چرخ کین دست برد
به کوشش تن و جان به یزدان سپرد ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۲ - خبر فرستادن کرشاسب پیش پدر
... پری پوی و آهو تک و گور سم
که اندام مه تازش و چرخ گرد
زمین کوب و دریا برو ره نورد ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۶ - رفتن گرشاسب به نزد ضحاک
... ولیکن گه جنگ هر یک هزار
همه چرخ ناورد و اختر سنان
همه حمله را با زمان هم عنان ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۸ - نامه فرستادن گرشاسب به نزد بهو
... زمین بسته بر نقطه کار اوست
تک چرخ بر پویه پرگار اوست
ز فرمانش بد گیتی و هر چه خاست ...
... به شمشیر از بیشه شیر آورند
به پیکان مه از چرخ زیر آورند
نتابند روی از نبرد اندکی ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۹ - جنگ اول گرشاسب با لشکر بهو
... ندانست گردون که چون شد همی
سپهبد همان چرخ و تیرش بخواست
که پیش از پی اژدها کرد راست ...
... غو لشکر و کوس مهراج شاه
رسیدی از آن کوه بر چرخ ماه
درآمد دمان زنده پیلی دژم ...
... خروش یلان و دم کره نای
چنان شد که چرخ اندر آمد ز جای