گنجور

 
۴۸۱

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۸۷ - بلندی رفتن نمرود به تماشای سوختن حضرت خلیل ع

 

... پهن کرده سبزه از هر سو بساط

روز دیگر گفت نمرود پلید

پور آذرخوش جزای خویش دید ...

... هین منم آن کس که مسجد ساختم

پل بر آن رود بزرگ انداختم

هر کجا بیند دو کس در داستان

نقل مسجد یا پل آرد در میان

مایه عمر گرامی را تمام ...

ملا احمد نراقی
 
۴۸۲

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۹۳ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات

 

... هم دوای درد بیدرمان تویی

آب توفان زای را کردی تو پل

آتش سوزنده را کردی تو گل ...

ملا احمد نراقی
 
۴۸۳

ملا احمد نراقی » دیوان اشعار » منتخب غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۲۳

 

... از دام ریا و زهد رستم

تا شیخ به جستجوی پل بود

من آمدم و ز جوی جستم ...

ملا احمد نراقی
 
۴۸۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مذمت دنیا و بی ارزشی و بی اعتباری آن

 

... ای جابر اهل ایمان دل به دنیا نمی بندند ای جابر آخرت خانه بقا و قرار و دنیا منزل فنا و زوال است و لیکن اهل دنیا را غفلت فراگرفته و از یاد عقبی ایشان را بیرون برده است

و حضرت صادق علیه السلام فرمود که دنیا مانند آب دریاست هر چه تشنه از آن می نوشد تشنگی او زیاد می شود تا او را بکشد و فرمود که چون خدا موسی و هارون علیهما السلام را امر کرد که به دعوت فرعون روند وحی به ایشان فرستاد که اگر خواهم چنان زینت دنیا را به شما می دهم که چون فرعون شما را ببیند عجز و بیچارگی خود را بشناسد و لیکن من دنیا را از شما باز می گیرم و دنیا را به شما تنگ می گیرم با همه دوستان خود چنین می کنم و نعیم دنیا را از ایشان دور می کنم همچنان که شبان مهربان گوسفندان خود را از جاهای خطرناک و گیاههای زهرناک دور می کند و این نه پستی ایشان است در نزد من بلکه به جهت آن است که کامل کنند نصیب خود را از کرامت من لقمان پسر خود را نصیحت می کرد و به او می گفت ای فرزند دنیا را به آخرت بفروش تا هر دو را سود نمایی و آخرت را به دنیا مفروش تا هر دو را زیان نمایی ای فرزند پیش از تو مردمان از برای اولاد خود اموال بی شمار جمع کردند نه مال از برای ایشان باقی ماند نه اولادشان ای فرزند به درستی که تو بنده ای هستی مزدور ترا کاری فرموده و مزدی به تو وعده داده اند کار خود را بکن و مزد خود را بستان و در دنیا چون گوسفندان مباش که به سبزه زاری افتد و از آن بخورد تا فربه شود و فربهی آن سبب کشتن آن گردد دنیا را چون پلی بدان که بر سر نهری است هر که از آن بگذرد دیگر هرگز به آن عبور نمی کند پس در آنجا نایست و به تعمیر آن مشغول مشو که تو را امر به آن نفرموده اند

چو باید رخت در منزل نهادن

نباید بر سر پل ایستادن

ای فرزند بدان که فردا چون تو را بر موقف حضور پروردگار بدارند از چهار چیز از تو محاسبه جویند یکی جوانی که آن را در چه صرف کردی و از عمر تو که آن را بر چه باد دادی و از مال تو که آن را از کجا آوردی و آن را چه کردی پس مهیا شو و جواب آن را آماده کن و غم دنیا را مخور که لایق غم خوردن نیست ...

... دستان رستم دستان مقید به زنجیر قضا و قدر افسر افراسیاب را نگر با خاک راه یکسان و برابر کاسه سر کاوس از سنگ حوادث شکسته و کتف و بازوی شاپور ذو الاکتاف را به ریسمان اجل محکم بسته بهرام گور گرفتار زندان گور و قامت قباد از قبای زندگانی عور اشکانیان در ماتم حیات اشک ریز و ساسانیان در دست سایس قهر الهی در رستخیز

عباسیان را در مصیبت زندگی لباس سیاه در بر و آل سامان را خاک بی سامانی بر سر محمود غزنوی را دود از دودمان برآمد و طغرل سلجوقی را طغرای سلطنت سر آمد از ملک ملکشاه نشانی نه و از خنجر سنجر بجز نامی نیست چنگیز خون ریزدر چنگ پلنگ اجل گرفتار و تیمور مغرور طعمه مور و مار فاخته در خرابه قصر هلاکو به کوکو گفتن مشغول و قاآن و غازان از منصب والای سلطنت معزول و اورنگ اورنک بی زیب و رنگ مانده و همایون همایون فال آستین بر تخت و تاج افشانده

کجا آن گوشه دنیاش خواندند ...

ملا احمد نراقی
 
۴۸۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مفاسد مال و ثروت

 

... و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که هر مالی را که آدمی به جهت محافظت آبروی خود صرف کند حکم صدقه دارد یا به کسی دهد که خدمت او را کند و شغلی که به او رجوع کند به انجام رساند و شکی نیست که این نیز از امور متعلقه به آخرت است زیرا که کارهایی که انسان به جهت زندگانی به آن محتاج است بسیار است و اگر همه را خود متوجه شود وقت او ضایع می شود و روزگارش به حیف می رود و از کار آخرت باز می ماند و شکی نیست که کسی را که هیچ مالی نیست باید همه این کارها را خود متوجه شود و از ذکر و فکر و عبادت و طاعت بازماند

سوم آنکه آن را به مصرف خیرات جاریه و باقیات الصالحات رساند از ساختن مسجد و مدرسه و رباط و پل و اجرای قنوات و نوشتن قرآن و کتاب و نشاندن اشجار و امثال اینها از چیزهایی که بعد از آدمی باقی می ماند و مدتها ثواب آن روز به روز عاید می گردد و باعث دعای بندگان خد از خوبان و صالحان می شود و اسم آدمی به خیر مذکور می گردد

ملا احمد نراقی
 
۴۸۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » مهلت دادن به قرض دار یا حلال کردن او

 

... و در بعضی اخبار وارد شده است که بذل مال به جهت حفظ آبروی خود حکم صدقه دارد

نهم ساختن مسجد و مدرسه و پل و رباط و اجرای قنوات و نشاندن درختان و امثال اینهاست از چیزهایی که اثر آن در روزگار باقی می ماند تا قیامت و نفع آن روز به روز عاید صاحب آن می گردد از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که هر که مسجدی بنا کند خدای تعالی برای او خانه ای در بهشت بنا کند و نیز از آن حضرت مروی است که شش چیز است که فیض و ثواب آن بعد از وفات به مومن می رسد یکی فرزندی که از برای او طلب آمرزش نماید دوم مصحفی که بعد از خود بگذارد سوم درختی که بنشاند چهارم چاه آبی که حفر کند پنجمصدقه جاری که مستمر سازد و خود بعد از آن منتفع شود مثل ساختن پل و مدرسه و رباط و وقف کردن مزارع و قرای و امثال آنها ششم طریقه ای نیکو که بعد از او به آن عمل نمایند

ملا احمد نراقی
 
۴۸۷

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - آثار و لوازم عدالت

 

... به کزو ماند سرای زرنگار

و نیز منقول است که سلطان ملک شاه سلجوقی در کنار زاینده رود شکار می نمود ساعتی در مرغزاری آسایش نمود یکی از غلامان خاص گاوی در کنار نهری دید می چرید آن را ذبح کرد و پاره ای از گوشتش را کباب نمود آن گاو از پیره زنی بود که چهار یتیم داشت بر وجه معیشت ایشان از شیر آن حاصل می شد چون آن عجوزه از این واقعه مطلع شد دود از نهاد او برآمد و مقنعه از سرکشیده بر سر پلی که گذرگاه آن سلطان بود نشست تا سلطان به آنجا رسید با قد خمیده از جای جست و با دیده گریان روی به سلطان کرده گفت ای پسر آلب اسلان اگر داد مرا در سر این پل نمی دهی در سر پل صراط دست دادخواهی برآرم و دست خصومت از دامنت برندارم بگو تا از این دو پل کدام را اختیار می کنی سلطان از هیبت این سخن بر خود بلرزید و پیاده گشته گفت مرا طاقت سر پل صراط نیست مگر تا چه ستم بر تو شده پیره زال صورت حال را به موقف عرض رسانید سلطان متأثر گشته اول فرمود تا آن غلام را به سیاست رسانیدند و به عوض آن ماده گاو هفتاد گاو و به روایتی دویست گاو از سرکار خاصه به آن پیر زال دادند

گویند که چون ملک شاه از دنیا رفت آن پیره زال بر سر قبر او نشست و گفت پروردگارا من بیچاره بودم او مرا دستگیری کرد امروز او بیچاره است تو او را دست گیری کن ...

ملا احمد نراقی
 
۴۸۸

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت بیست و سوم - غرور

 

صفت بیست و سوم غرور و مذمت که منشأ اکثر آفات و شرور است و اصل معنی غرور فریب خوردن است و مراد از آن در این مقام فریفته شدن به شبهه و خدعه شیطان است در ایمن شدن از عذاب خدای تعالی و مطمین گشتن به امری که موافق هوا و هوس و ملایم طبع باشد پس هر که را اعتقاد آن باشد که او بر راه خیر است و آن طریقه ای که دارد طریقه صحیح است و چنین نباشد آن شخص مغرور است و اگر فریفته امری شود که به واسطه آن خود را شخصی داند آن عجب است و اگر چه آن نیز از اقسام غرور است و لیکن مراد در این مقام از غرور مغرور شدن است به صحت آن کاری که می کند و درست بودن آن و چون بیشتر مردم به خود گمان نیک دارند و افعال و اعمال خود را درست پندارند و حال اینکه در آن گمان خطا کارند پس ایشان مغروند مثل کسانی که مال مردم را می گیرند و به مصرف خیرات و مبرات می رسانند و مساجد و مدارس بنا می نهند و پل و رباط می سازند و چنان پندارند که عمل نیکی کرده اند و به سعادتی رسیده اند و این محض غرور و غفلت است و شیطان لعین او را فریب داده است و بدان که منبع هر هلاکتی و سرچشمه هر شقاوتی غرور و غفلت است

و به این سبب سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم فرمود خوشا خواب زیرکان و افطار کردن ایشان که چگونه مغبون کرده اند بیداری احمقان و سعی و اجتهاد ایشان را زیرا حمق موجب غرور به بیداری و اجتهاد می گردد و هر آینه به قدر ذره ای از عمل صاحب تقوی و یقین بهتر است از عملی که روی زمین را مملو کرده اند از مغرورین و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که مغرور در دنیا مسکین است و در آخرت مغبون و زیانکار چون عوض کرده است بهتر را به زبونتر و تعجب مکن از خود که بسا باشد که فریفته شوی به مال و صحت بدن خود و گمانی کنی که باقی خواهی بود و بسا باشد که فریفته شوی به طول عمر خود و اولاد و اصحاب خود و پنداری که به سبب آنها نجات خواهی یافت و گاهی فریفته شوی به آنچه به همه خلق می نمایی از پشیمانی بر تقصیرات خود در عبادت و شاید خدا از دل تو آنچه را به خلق می نمایی داند و بسا باشد که نفس خود را به تکلف بر عبادت بداری و حال اینکه خدای تعالی اخلاص از تو طلب کند و بسا باشد که افتخار کنی به علم و نسب خود و حال آنکه غافل باشی از آنچه از احوال تو پنهان است بر تو و خدا می داند و بسا باشد که توهم کنی که خدا را می خوانی و حال آنکه تو غیر خدا را عبادت کنی و بسا باشد که پنداشته باشی که نصیحت خلق می کنی و حال آنکه قصد تو آن باشد که مردم به سوی تو میل نمایند ...

ملا احمد نراقی
 
۴۸۹

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » اهل فسق و معاصی

 

... نوع پنجم جمعی هستند که فریب شیطان بعضی نامشروعات را عبادت خدا پنداشته اند و آنها را به جا می آورند و به واسطه آنها توقع آمرزش دارند بلکه خود را آمرزیده می دانند

و این نوع را مثال بسیار است مثل اینکه بعضی از ظلمه به ظلم و ستم مال مردم را می گیرند و آن را به فقرا می دهند یا مسجد و مدرسه و پل و رباط بنا می کنند و از این قبیل است که بعضی از اهل علم در مجامع و محافل تکلیف به شخص صاحب آبرویی می کنند که مبلغی به فقیری یا به جهت بنای خیر بدهد و نمی دانند از وجوه واجبه چیزی بر ذمه او هست یا نه و آن بیچاره از رد او خجالت می کشد بلکه بسا باشد که می ترسد و مثل اینکه بعضی از تعزیه خوانان که در تعزیه حضرت امام حسین علیه السلام غنا می کنند و احادیث دروغ جعل می نمایند و مثل آنچه بعضی از عوام الناس در تعزیه سید الشهداء علیه السلام مرتکب می گردند که موضعی را زینت می کنند و مانند اهل کوفه و شام آنجا را آیین می بندند بلکه بعضی از اهل ظلم زینت آنها را از مال فقرا و رعایا می گیرند و جمعی در دهه اول محرم مجلسها و محفلها آراسته می کنند و مشعلها و فانوسها و صورتها نصب می نمایند و به این وسیله اسرافهای بسیاری می کنند و زنان را با مردان در یک مجمع حاضر می سازند و پسری را با مردی بر بالای منبر می کنند تا به نغمات غنای حرام چند کلمه بخواند و بسا باشد که مردان را لباس زنان می پوشانند و تشبیهات در می آورند و طبل و کوس و نقاره می کوبند و این هنگامه را تعزیه امام حسین علیه السلام می نامند و از چنین اعمال قبیحه رکیکه توقع اجر و ثواب دارند غافل از اینکه تعزیه امری است مستحب و به این واسطه نامشروعات متعدده تحقق می یابد و با وجود آنکه این امر بازیچه و لهو و لعب است نه تعزیه و مصیبت

نوع ششم قومی هستند که معاصی بسیار از ایشان سر می زند و طاعت بی شمار از ایشان فوت می گردد و لیکن همه آنها را فراموش می نمایند و یک طاعتی که از ایشان به عمل آمد آن را حفظ می کنند و به واسطه آن منت بر خدا می گذارند و خود را آمرزیده مطلق می دانند مثل اینکه در همه عمر یک دفعه حج می کنند یا به یکی از مشاهد مشرفه می روند یا مسجدی می سازند یا رباطی بر پا می کنند و حال آنکه هیچ یک از عبادات دیگر ایشان به نحو مقرر در شریعت نیست یا اجتناب از مال مردم نمی کنند یا در ادای زکات و خمس خود تقصیر می کنند یا از ایذا و عیب مسلمین احتراز نمی نمایند و همه اینها را فراموش می نمایند و آن یک عمل همیشه در مد نظر ایشان است و چنان با خود خیال می کنند که چگونه خدا مرا عذاب می کند و حال اینکه حج کرده ام یا مسجد بنا کرده ام یا رباط بر پا کرده ام یا روزی چقدر قرآن خوانده ام و امثال اینها و چنین شخصی باید در صدد محاسبه اعمال خود باشد و همه اعمال خود را با یکدیگر موازنه کند و خیر و شر آنها را ملاحظه نماید تا ببیند کدام افزونتر و کدام کفه ترازوی اعمالش سنگین تر است

ملا احمد نراقی
 
۴۹۰

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » اغنیا و مالداران

 

... خاتم انبیا که باعث ایجاد عرض و سماء بود اهلبیت او را در دنیا این قدر نبود که سد جوع خود کنند عیسی علیه السلام که بی واسطه بشر به وجود آمد به گیاه صحرا قوت خود را گذرانیدی و دنیا در دست کفار و فجار بود و اشرار از آن تمتع می یافتند و معاویه علیه اللعنه الف الف می بخشید و سرور أولیا سبوس جو می خورد

و طایفه دیگر از اهل دنیا سعی در ساختن مساجد و مدارس و رباط و پل و امثال اینها از چیزهایی که در نظر مردم است دارند و مضایقه ای از صرف مال حرام در آن ندارند

بلکه بسا باشد که زمین مسجد و مدرسه را به غصب تصرف نمایند یا آلات و ادوات آن را به جبر از مردم بگیرند و گاهی موقوفاتی که از غیر ممر حلال به دست آورده اند بر آنجا وقف کنند و بجز ریا و شهرت باعثی دیگر بر این عمل ندارند و به این جهت سعی می کنند که اسم خود را در آنجا بر سنگها نقش کنند که مردم بدانند این عمل از که صادر شده و خود در محافل و مجالس حکایت می کنند و به اینکه کسی مدح ایشان گوید که چنین کاری کرده اند شاد شوند و می خواهند که آن را به نام او بخوانند و مساکین بیچاره چنین پندارند که به این جهت مستحق آمرزش پروردگار عالم شده اند و از این غافلند که اگر به قدر دیناری مال حرام در آن صرف شده یا به فقیری از آن ستم رسیده مستوجب غضب الهی و سخط نامتناهی گشته و واجب بر او این بود که چنین مالی را نگیرد و اگر معصیت کرد و گرفت به صاحبش رساند و اگر صاحبش معلوم نشد به فقرا تصدق نماید و اگر مال حرامی صرف آن نکرده به همین که طالب آن است که به نام او شهرت کند در این عمل ریاکار است ...

ملا احمد نراقی
 
۴۹۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - رضا بر قضا و مقدرات الهی

 

... تیغ آید اگر در قدم او بسر ما

در آثار وارد است که یکی از ارباب رضا سن او به هفتاد سال رسید و در این مدت نگفت که کاش فلان چیز بودی و فلان نبودی یکی از بزرگان را گفتند که از آثار رضا در خود چه می یابی گفت در من بویی از رضا نیست و با وجود این هرگاه خدای تن مرا پل جهنم سازد و خلق اولین و آخرین را از آن بگذراند و همه را داخل بهشت کند و مرا به جهنم افکند و جهنم را از من پرگرداند به حکم او راضیم و به قسمت او خشنودم و هرگز به خاطرم نمی گذرد که کاش چنین نبودی و چرا نصیب من این شد و قسمت دیگران آن

و صاحب این مرتبه هر چیزی را به چشم رضا می نگرد و هر امری را به نظر محبت می بیند و در هر موجودی نور رحمت الهیه را مشاهده می کند و سر حکمت ازلیه را ملاحظه می نماید پس هر چه می شود در سرای وجود موافق مراد مطلب او است و هر چه در کارخانه هستی رو می دهد بر وفق هوا و خواهش اوست و از اینجا معلوم می شود که مقام رضا افضل مقامات دین و اشرف منازل مقربین است اعظم درهای شهرستان رحمت و اوسع راههای اقلیم سعادت است حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم از طایفه ای از اصحاب خود پرسید که شما چه نوع کسان هستید عرض کردند مومنانیم فرمود چه چیز است علامت ایمان شما گفتند صابریم در وقت بلا و شاکریم در هنگام نعمت و رفاه و راضی هستیم به موارد قضا حضرت فرمود مومنانید به خدای کعبه قسم و در حدیث دیگر است که فرمود ایشان حکمای علما هستند که از وفور دانش نزدیک به این است که انبیا باشند و نیز از آن حضرت مروی است که چون خدا بنده ای را دوست دارد او را در دنیا مبتلا می گرداند پس اگر صبر کرد او را بر می گزیند و اگر راضی و خشنود شد او را به مرتبه اصفیا می رساند و فرمود که چون روز قیامت شود طایفه ای از امت مرا خدای تعالی بال و پر کرامت فرماید تا از قبرهای خود به بهشت پرواز کنند و در آنجا به نحوی که دلخواه ایشان است عیش و تنعم نمایند ملایکه به ایشان گویند آیا شما موقف حساب را دیدید گویند از ما حسابی نخواستند باز گویند آیا از صراط گذشتید و جهنم را ملاحظه نمودید گویند ما هیچ چیز ندیدیم ملایکه گویند شما چه طایفه اید ایشان گویند ما از امت محمدیم صلی الله علیه و آله و سلم ملایکه پرسند که عمل شما در دنیا چه بوده است گویند در ما دو خصلت بود که خدا به فضل و رحمت خود ما را به این مرتبه رسانید یکی آنکه چون در خلوت بودیم از خدا شرم داشتیم که معصیت او را مرتکب شویم و دیگر آنکه به هر چه از برای ما قسمت کرده بود راضی بودیم ملایکه گویند پس سزاوار این مرتبه هستید موسی بن عمران علیه السلام به پروردگار عرض کرد که بار خدایا مرا به امری راه نمای که در آن رضای تو باشد فرمود رضای من در آن است که تو راضی به قضای من شوی مروی است که بنی اسراییل به موسی علیه السلام گفتند که از خدا سوال کن چکار است که چون ما آن را به جا آوریم خدا از ما راضی می گردد موسی عرض کرد که پروردگارا شنیدی آنچه را بنی اسراییل گفتند خطاب رسید که ای موسی بگو به ایشان از من راضی شوید تا من نیز از شما راضی شوم از حضرت سیدالساجدین علیه السلام مروی است که صبر و رضا رأس همه طاعات است و هر که صبر کند و راضی شود از خدا در آنچه از برای او مقدر کند خدا از برای او مقدر نمی کند مگر آنچه خیر اوست و از حضرت امام جفعر صادق علیه السلام مروی است که فرمود شگفت دارم از کار مردم مسلم که خدا هیچ امری از برای او مقدر نمی کند مگر اینکه خیر اوست و اگر بدن او را پاره پاره به مقراض سازند خیر اوست و اگر ملک مشرق و مغرب را به او عطا فرمایند باز خیر او است و فرمود که از جمله چیزهایی که خدا به موسی بن عمران علیه السلام وحی فرستاد این بود که ای موسی من هیچ خلقی محبوب تر به سوی خودم از بنده خود نیافریده ام من او را به بلاها گرفتار می سازم به جهت اینکه خیر او در آنهاست و اگر نعمت دنیا را از او باز می گیرم خیر آن را در آن می دانم و من به آنچه صلاح او است دانا هستم پس باید او بر بلای من صبر کند و نعمتهای مرا شکر نماید و به قضای من راضی شود تا من او را در نزد خود از زمره صدیقین بنویسم و به آن حضرت عرض کردند که به چه چیز مومن شناخته می شود فرمود تسلیم و رضا در آنچه بر او وارد می شود از شادی و اندوه و همچنان که از بعضی از اخبار مذکوره مستفاد می شود معلوم شد که از ثمرات مرتبه رضا آن است که موجب رضای خدای تعالی از بنده می شود و آن اعظم سعادت دو جهانی است و هیچ نعمتی در بهشت از آن بالاتر نیست چنانکه خدای می فرماید و مساکن طیبه فی جنات عدن و رضوان من الله اکبر و در بعضی از احادیث وارد است که خدای تعالی در بهشت بر مومنین تجلی می کند و می فرماید سوال کنید از من آنچه می خواهید می گویند پروردگارا رضای تو را می طلبیم و از اینکه در بهشت بعد از تجلی نور الهی که ما فوق جمیع مراتب است رضای الهی را طلبیده اند معلوم می شود مرتبه رضا افضل جمیع مراتب است و در تفسیر قول خدای تعالی که فرموده است و لدینا مزید وارد شده است که در وقت مزید سه تحفه از جانب پروردگار از برای اهل بهشت می رسد که در بهشت مثل و مانند آنها نیست ...

ملا احمد نراقی
 
۴۹۲

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۹

 

... نهاده رو به دروازه خیابان

گذشته از پل و خندق شتابان

چو مرغی کو قفس را در گشوده ...

قائم مقام فراهانی
 
۴۹۳

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۱۱۰ - خطاب به آصف الدوله

 

جناب مجدت و نجدت نصاب جلالت و نبالت مآب خالوی معظم مغزز عالی تبار آصف الدوله العلیه عالیه بداند که اولا در باب کار افغان اگر رأی مبارک شاهنشاهی بتسخیر هرات است باید چهاردسته شاهسون را با هزار نفر خمسه در اول بهار ان شاءالله روانه فرمایند که چهل پنجاه روز بعد از نوروز بما رسد آن جناب هم قشون قلمرو را با چاردولی و گروسی برساند و خاطرجمع باشد که بعنایت خدا بی تشکیک مسخر و مفتوح خواهد شد و بیست هزار تومان تعهدی نواب غفران مآب که حسب الامر همایون بسپاه ظفرپناه باید برسد ان شاءالله تعالی خواهیم داد و اگر رأی مبارک همایون شاهنشاهی بمصالحه باشد همین طور که حجت از کامران و کل روسای اویماقات و خوانین افغان گرفته ایم کاغذی مشعر بر قبول خواهیم داد و یک پسر کامران میرزا را با پسر وزیر و پسر میرصدیق قلعه بیگی و برادر شیرمحمد خان هزاره و پسر عطا محمدخان درانی بگرو خواهیم گرفت و سرحد را از این طرف تیر پل کوهسوی و از آن طرف پوزه کبوترخان قرار میدهم که قلعه غوریان در میانه خراب و بایر باشد هرگز آباد نشود و ایالات مروی و در جزینی و سایر هر ساله دویست سوار رکابی بعوض مالیات بدهند و اسیر و خانوار بسیاری که از خراسان بهرات رفته و در میان اویماقات هست هر جا سراغ کنیم اگر همه خوارزم و بخارا باشد باید حکما بیارند و رد نمایند و هر وقت ضرور شود از افغان قشون امداد بما بدهند که مواجب با خودشان و سیورسات با ما باشد

بعد از ورود ارض اقدس محمدحسین خان هزاره را با ارباب قربان آدم شیر محمد خان و آقا بیک کرانی قوشچی باشی که چند بار بشهر هرات و میان جمعیت اویماقات رفته معرفت و معروفیتی داشت روانه هرات کردیم و یار محمدخان وزیر را نگاه داشتیم که اگر فرمان اختیار نامة از دربار همایون برسد با قرارنامه صلحی که بهمین شروط است و از آن طرف حجت گرفته ایم بکمال امیدواری و سرافرازی روانه نماییم و اگر مژدة امداد بهار برسد وزیر را از دست ندهیم وکیل هرات وسرخیل جمشیدی و عباس خان فارسی و سایر افغان ها که بما متوسلند خرج بدهیم دل خوش و سرگرم بمانند تا پنجاهم بهار و سپاه امداد بفضل الهی و توجه شاهنشاهی برسد و امسال که چهار طرف هرات را مشکل نمیدانیم چیزی که امسال باعث اشکال شد سفر خلاف فصل بود که اواخر تابستان قرار مراجعت نواب غفران مآب از دارالخلافه شد و همان وقت که ما را مأمور فرمودند سنبله بود که حاصل صحرا کلا بانبار قلعه رفته قشون گرسنه بودند ودشمن سیر و از اردوی ما تا جایی که آبادانی خراسان باشد کمتر از شصت و هفتاد فرسخ نبود آوردن ذخیره سهل است قورخانه و جبه خانه و پاافزار و ملبوس سرباز صعوبت داشت اسب سواره از بودن سرما ونبودن خوراک طوری ناتوان میشد که اگر رستم بود از کار میافتاد ...

قائم مقام فراهانی
 
۴۹۴

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۰

 

گر چشم مرا زین دست در پای تو خوناب است

تا چشم زنی بر هم پل آن طرف آب است

یغمای جندقی
 
۴۹۵

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۷۴

 

... تا گاو مریدان خجل از هم نزنند

امید که هر دو را خر از پل گذرد

یغمای جندقی
 
۴۹۶

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۶ - به دوستی نوشته شد

 

... گرامی شد آنکو درم خوار کرد

باری کاری است افتاده و زیانی زاده نکوهش نافه به ناسور بستن است و خون با خون شستن همان آغاز نامه و پیک بدان دوست که راز گشوده اند و راه نموده داوری بردم و پس از گزارش درد درماندگی یاوری جستم گفت اکنون که دستیار نخستین را به شکست پیمان دلخور و رنجه داشت و با دشمن خانگی دوست و هم پنجه کرد پیش خدیو کشور و امیر لشکریان زبان ها که دیده و دانی او را دیوانه و ناسپاس سرود و بداندیش را فرزانه و کارشناس نهاد جامه و فرمان خسروانی ستد کامه و ارمان کدخدایی سپرد خر این چهار اسبه از پل جست پای آن ده مرده در گل ماند دیگر از جوش تو چه آید و از گوش من چه گشاید خوشتر آن بینم که اگر رخت سرا باید سوخت و باغ نیا فروخت مشتی سیم و زر فراهم سازد و هم سوی همان مرد که شبنم کشت بود و آتش خرمن کشت تازد به زبان سر پوزش سوز گناه گوید و از زیان زر چاره روز سیاه جوید دم سرد از لاله مهر توزش گرم آرد و دل سخت از سیم کینه توزش نرم و ما ودیگر یاران نیز به بویه دستیاری پای رفتن ساییم و به بوی کامجویی نای گفتن فرساییم شاید که از آن خوی و منش باز آید و به یاری این جوان و خواری آن پیر همدم و همراز که بزرگان گفته اند قطعه

ریش گاوی است یاوه چهار اسبه ...

یغمای جندقی
 
۴۹۷

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۵۰ - به آقا محمد ابراهیم ارباب اصفهانی که مجاور کربلا بوده نگاشته

 

روزی که خاطر به خیالی پراکنده بود و دل از سینه ناکام به خون آکنده دستخط شریف عز وصول بخشود شکرانه این دولت دیریاب را روی دل از هر خطره و خیالی تافته فرح و گشایشی در زیارت آن یافتم تلاوت کوثر حلاوتش مایه پرداز مره ملالت شد و قرایت آرام ارادتش ذمت جان را از دام دشوار ادای اندوه برایت انگیخت بهمان آستان که قبله راستان است از در صورت و معنی آن مایه زیبا و شیوا نگارش و گزارش رفته که مکنت فصحای عرب و عجم و مقدور ادبای ترک و دیلم نیست با همه نفرت و تبرای من از مقامات ریاست و مقاسات سیاست به ذوق آنکه توام راقم اخبار و منشی اسرار آیی در این پایان پیری دیگ امارت می پزم و سودای ایالت اگر ندمای صورت بین و ظرفای مضمون باز حمل تیتال و تملق نمی کردند سرمشق اولاد خویش را چون تعلیقات استادان تسمه حاشیه می کردم و موکب جلالش را از مترسلات میرزا حسن و منشات معتمد جنیبت و غاشیه می پرداختم با آن گوهر مستعد و التزام حضور خداوندی شعری و استسعاد آن همایون درگاه آسمان فرگاه و آن انگیز تحصیل و تتبع که پاک یزدان در سمت پاک حضرت سرشته این مایه آرایش و فزایش همان قصه قطره قنطار است و داستان مشت و خروار باری احوالی که املای طرحش طرب زاید و انشای شرحش کرب کاهد نیست ازمان درد زانو و ابرام دیگر رنج ها زاید الوصفم افسرده دارد و زیاده بر حد بیان دلمرده سجود آن درد استیفای شهود مسعود شعری و حضرت قوی است ولی این ضعیف تمنا را جز اقوای دعای بی ریب مخدوم بار به منزل و سفینه به ساحل نرساند مصرع عروج بر فلک سروری به دشواری است

پیش از این شطری اوضاع درویش راستین و مختار راستان آقا باقر در طی دو سطری معروض افتاد سال گذشته از جور انبوهی اجامره داوری به دربار اعلی کشید مورد التفاتی ملوکانه شد حکم تنبیه الواط و اخذ دیت و تخفیف منافع ده پنج حاجی تقی که به حیله شرعی و پیله عرفی تراشیده و منع علمای قشریه از انتزاع و تصرف باغ و دیگر چیزها که موجب اصلاح است صادر و پانزده تومان مستمری نیز که با منال شرب باغات مساوات داشت از صدر اعلا فرمان گذشت با عزی فره و سپاسی فراوان باز فرمود ولی با آن قرض منافع زای و فقدان دخل معین و اخراجات مقرر و عیال فراوان و بخت وارون تخت و آن استغنای عقیم و فقد درم و فرط کرم پیداست بی فضل خاصه بار خدایی و بذل بی ضنت قضا بقول مردم پل آن طرف آب است و دعای من و آمین تو غیر مستجاب سامان من سپاس و ستایش بار خدا را از مداخل املاک و ریع قلیل معامله به تقصیر و اقتصاد روبراه است و به فر مناعت و قناعت فارغ از توجه درویش و تفقد شاه اگر به دعا این زندگانی را بقا بلکه فزایش خواهند البته بخشش و بخشایش خواهد رست و این چهل تن عیال را به فزود جامه و جیره فزایش و آسایش نو خواهد زاد پاس حشمت و حفظ خدمت نواب سیف الدوله را به دستی پایدار و به پایی سرنه که شرمنده شود و هر هنگام عهد اندیش ایالت اصفهان آید از پریشانی تو و پشیمانی خود پراکنده خدمات را در طی مفاوضات فرمایش که در انجامش بی اجرای منت وامید تلافی و تمنای ثواب بذل آسایش خواهم کرد

یغمای جندقی
 
۴۹۸

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۱ - انابت نامه

 

... از آتش دوزخ ار گذشتن باید

شک نیست که پل آن سوی آب است مرا

چون تو نخواهی زکوش من چه گشاید چون تو بکاهی ز سعی من چه فزایدخدایا سینه ای ده آتش خیز و آشتی دوزخ آویز دیده ای بخش دریا زای و دریایی طوفان فزای هر بویه و تلواس جز اندیشه بندگی و پیشه پرستندگی از دلم بیرون کن و دم دم شادی خاست پرستاری خویش و بیزاری خود در نهادم افزون فرمای

یغمای جندقی
 
۴۹۹

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۱۶ - به اسمعیل هنر نوشته

 

اسمعیل این روزگار هفتاد سال خود را بارها از در کرد و کار و گفت و گزار آزموده ام چه دوستی چه دشمنی چه کیهان پرستی چه در کارهای جاوید خانه چه شناسایی زشت و زیبا چه برخورد سود و زیان به خاک و خون بزرگان سوگند اگر به اندازه بال مگس و پای ملخی در خویش گوهر دانایی و بینایی همی بینم کورکورانه راهی رفتیم و هر کس بهر نام و نشان خواست ما را ریشخند کرد و به تیتال و تر فروشی خر خود را از پل گذرانید و در جامه دوستی دشمنی ها کرد که آل مروان با دودمان هاشم نکردند

یاری تو میانه من است و خدا که با این مردم بهتر دانی چگونه راه باید رفت و هر کس سزای چگونه رفتار است سال ها من دستوری به تو می دادم چنانچه در نامه همراهی انارکی ها باز پاره ای چیزها نوشته و هر آینه رسید و دیدی نادعلی آنها را نزدیک جندق دیده بود در دوستی و دشمنی و رفتار با دور و نزدیک و مانند این ها هر چه ستوده رای و دانش تست بنویس در خورد توانایی کوتاهی نخواهم کرد به خون سید الشهدا سلام الله علیه این چیزها که درین کاغذ نوشتم آورده دل و عین راستی است هیچ آزرم مکش و بی پرده بر نگار که به یاری بار خدای فرمان پذیرم اگر نکته ای پیرامون دل گردد و برهانی پیش چشم آمد به تو خواهم نوشت شش ماه هم چنین رفتار کنیم شاید سود و صرفه ما در این باشد از دست مردم به جان رسیدیم که هر گونه راه رفتیم چاره رشک و کینه اینها نشدچاره ما اتفاق است ...

یغمای جندقی
 
۵۰۰

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۵

 

... شافع حشر علی قاسم نیران و نعیم

که ولایش بصف محشر چون پل بودم

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸