گنجور

 
۴۸۱

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲

 

شکاف سینه رهبر شد به دل غم های عالم را

تواند جاده خضر راه گردد کاروانی را

طبیب اصفهانی
 
۴۸۲

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - هو القصیده در مدح محمد زمان خان بیگدلی

 

... تا پا نهاد رایض عدل تو بر رکاب

از هیچ جاده پا ننهد بر کنار اسب

گر پا نهد بتارک موری چو تازیش ...

آذر بیگدلی
 
۴۸۳

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱

 

... ره گاو عنبر زد آهوی مشک

فگنده در این جاده ها کاروان

در آن جاده ها کاروان ها روان

گدایان مفلس ز رخشنده در ...

آذر بیگدلی
 
۴۸۴

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

... که از پر سوختن پروانه را پروا نمی باشد

به سان جاده طول امل در عشق مه رویی

رهی در پیش دارم کان سرش پیدا نمی باشد ...

رفیق اصفهانی
 
۴۸۵

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

... آن خرقه را که طالب تذویر بافتند

در قید دلق و سجه و سجاده خواستند

از ما به کوی دوست که بیش از دو گام نیست

هر سو به اختلاف بسی جاده خواستند

دادند جلوه در پر پروانه شمع را ...

... خاقان دهر فتحعلی شه که انجمش

بهر نثار سبحه و سجاده خواستند

سحاب اصفهانی
 
۴۸۶

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۹ - عهد و میثاق شاه با طوطی

 

... در پی اردی بهشتش صد دی است

جاده هایی را که بینی اندر آن

جمله راه خانه صیاد دان ...

ملا احمد نراقی
 
۴۸۷

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۴۶ - بقیه داستان طوطی و شاه

 

... گل چه با گلبن ندارد اتصال

در میان جاده ها شد پایمال

چونکه شد آب از سر آن چشمه دور ...

ملا احمد نراقی
 
۴۸۸

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۹۷ - تتمه حکایت عبدالمطلب با ابرهه

 

... ناقه هاشان لنگ و لوک و لوث و کور

جاده هاشان سنگلاخ و لوش و لور

دزدهاشان در کمین در راهها ...

ملا احمد نراقی
 
۴۸۹

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۱۹ - بیان حدیث الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق

 

... راه را در یکجهت باشد گذر

آن جهت را جاده ها بیحد و مر

گر فتادی از جهت گشتی هلاک

جاده گر شد مختلف از آن چه باک

آن جهت را کیست دانی رهنمای ...

... حیدر است و یازده فرزند آن

جاده های آن جهت را اوستاد

عالمان باشند و اهل اجتهاد

پس جهت چون شد یکی انجام کار

جاده ها یکسر رسد از هر کنار

این بود مقصود از آنچه شد بیان ...

ملا احمد نراقی
 
۴۹۰

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۶۱ - حکایت مرغی با جفت خود

 

... اندرین بیدای ژول ریگزار

نه در آنجا جاده ای نه رهگذار

نی در آنجا آب و سبزه نی گیاه ...

ملا احمد نراقی
 
۴۹۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب دوم » فصل اول - قوای چهارگانه و تبعیت سایر قوا از آنها

 

در سبب انحراف اخلاق از جاده پسندیده و حصول اخلاق ذمیمه و بیان قوای نفس انسانی و در آن چند فصل است

فصل اول - قوای چهارگانه و تبعیت سایر قوا از آنها

بدان که همچنان که گذشت تن مملکتی است که خداوند عالم آن را به اقطاع روح مجرد مقرر فرموده و از برای روح در این مملکت از اعضاء و جوارح و حواس و قوای ظاهریه و باطنیه لشکر و خدم بسیار قرار داده که بعد از این شمه ای از آنها مذکور خواهد شد و ما یعلم جنود ربک إلا هو و هر یک را خدمتی معین و شغلی مقرر تعیین داده و از میان ایشان قوای اربع که عقل شهوت غضب و وهم باشد حکم کارفرمایان و سران لشکر و عمال مملکت را دارند و سایر قوا زیردستان و فرمان برانند و شأن عقل ادراک حقایق امور و تمیز میان خیرات و شرور و امر به افعال جمیله و نهی از صفات ذمیمه است و فایده ایجاد قوه شهویه بقای بدن است که آلت تحصیل کمال نفس است زیرا که زیست بدن چند روزی در این دنیا موقوف است به تناول غذا شراب تناکح و تناسل و احتیاج آنها به قوه شهویه روشن و ظاهر است و ثمره قوه وهمیه فهمیدن امور جزییه است و دانستن دقایق اموری که به وسیله آنها به مقاصد صحیحه می رسند و شغل قوه غضبیه آن است که دفع مضرتهای خارجیه را از بدن نموده و نیز اگر قوه شهویه یا وهمیه اراده سرکشی و خودسری کرده و قدم از جاده اطاعت عقل بیرون نهند ایشان را مقهور نموده و به راه راست آورد و در تحت اقتدار و تسلط عقل باز دارد

و بدان که هیچ یک از قوای ظاهریه و باطنیه را به غیر از این چهار قهرمان در هیچ وقتی خیال فرمانروایی و اندیشه سروری نیست بلکه هر یک محکوم حکم حاکم خطه بدن اند ...

ملا احمد نراقی
 
۴۹۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب دوم » فصل هشتم - مشتبه شدن صفات رذیله به صفات حسنه

 

... و اما عفت شناختی که آن عبارت است از اینکه قوه شهویه در فرمان و اطاعت عقل و همه تصرفات آن موافق و مطابق امر و نهی قوه عاقله بود باشد و آنچه متضمن مصلحت معاش و معاد باشد بر آن اقدام نماید و هر چه موجب مفسده باشد از آن دوری کند و کناره جوید و هرگز مقتضای صوابدید عقل را مخالفت نکند و باعث بر این فرمانبرداری و اطاعت هم نباشد مگر کمال نفس و بزرگی ذات او یا تحصیل سعادت دنیا و آخرت و غرض او فریب مردم یا محافظت آبروی خود نباشد و ترس شحنه و سلطان او را بر این نداشته باشد

و بسیاری از کسان اند که ترک دنیا را هم به جهت دنیا نموده اند و ترک بعضی لذات دنیویه را نموده اند و مطلب ایشان رسیدن به لذات بالاتر است پس چنین اشخاص صاحب فضیلت عفت نیستند و همچنین اند آن کسانی که از راه اضطرار و الجاء یا به سبب بی آلتی و بی قوتی یا به جهت اینکه از بسیاری از آنها متنفر شده اند یا به جهت تشویش حدوث بعضی مرضها و ناخوشیها یا از بیم اطلاع مردمان و خوف ملامت ایشان ترک لذت می کنند پس چنین کسان را نیز عفیف نتوان گفت و بسیاری از اشخاص هستند که بعضی لذات را ترک آنها می کنند و پیروی بعضی لذات را نمی کنند به جهت آنکه آنها را نفهمیده اند و به لذات آنها نرسیده اند همچنان که در میان بسیاری از بادیه نشینان و اهالی کوهستان مشاهده می شود و این نیز صفت عفت نیست بلکه صاحب عفت کسی است که با وجود صحت قوی و قوت آنها و دانستن کیفیات لذات و مهیا بودن اسباب و آلات و عدم تشویش از آفات و مرض و بی آنکه مانعی از خارج بوده باشد در استیفای لذات دنیویه پا از جاده اطاعت شرع و عقل بیرون نگذارند

و اما صفت شجاعت دانستی که عبارت است از اینکه قوه غضبیه منقاد و مطیع عقل بوده باشد تا آنچه را که عقل امر به اقدام آن نماید اقدام کند و آنچه را نهی کند از آن حذر نماید و باید داعی و باعثی در این امر غیر از تحصیل کمال و سعادت نداشته باشد پس کسی که خود را در امور هولناک اندازد و بی باک و تنها بر لشکر سهمناک تازد و پروا از زدن و خوردن و کشته شدن و بی دست و پا گشتن نکند به جهت تحصیل جاه و مال یا به شوق وصال معشوقه صاحب جمال یا از خوف امیر و سردار و بیم پادشاه ذو الاقتدار یا به جهت مفاخرت بر امثال و اقران یا مشهور شدن در میان مردمان چنین شخصی را شجاع نتوان گفت و او را از ملکه شجاعت نصیبی نباشد بلکه منشأ صدور این امور از او یا شهوت است یا جبن ...

ملا احمد نراقی
 
۴۹۳

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل چهارم - اتصاف مصلح به عدالت

 

... از او داروی سرخ رویی مجوی

پس هر که قوا و صفات خود را به اصلاح آورد و تعدیل در شهر بند نفس خود نمود و از طرف افراط و تفریط دوری کرد و متابعت هوی و هوس نفس خود را ننمود و بر جاده وسط ایستاد چنین شخصی قابلیت اصلاح دیگران را دارد و سزاوار سروری مردمان است و خلیفه خدا و سایه پروردگار است در روی زمین و چون چنین شخصی در میان مردم حاکم و فرمانروا شد و زمام امور ایشان در قبضه اقتدار او درآمد جمیع مفاسد به اصلاح می آید و همه بلاد روشن و نورانی می شود و عالم آباد و معمور می گردد و چشمه ها و نهرها پرآب می گردد و زرع و محصول فراوان و نسل بنی آدم زیاد می شود و برکات آسمان زمین را فرو می گیرد و بارانهای نافعه نازل می شود

و از این جهت است که بالاترین اقسام عدالت و اشرف و افضل انواع سیاست عدالت پادشاه است بلکه هر عدالتی بسته به عدالت اوست و هر خیر و نیکی منوط به خیریت او و اگر عدالت سلطان نباشد احدی متمکن از اجرای احکام عدالت نخواهد بود چگونه چنین نباشد و حال اینکه تهذیب و تحصیل معارف و کسب علوم و تهذیب اخلاق و تدبیر امر منزل و خانه و تربیت عیال و اولاد موقوف است به فراغ بال و اطمینان خاطر و انتظام احوال و با جور سلطان و ظلم پادشاه احوال مردم مختل و اوضاع ایشان پریشان می گردد و از هر طرفی فتنه برمی خیزد و از هر جانبی محنتی رو می آورد و دلها مرده و خاطرها افسرده می شود و از هر گوشه عایقی سربرمی آورد و در هر کناری مانعی پیدا می شود طالبین سعادت و کمال در بیابانها و صحراها حیران و سرگردان می مانند و ارباب علوم و دانش در زوایای خفا و گمنامی منزوی می شوند نه ایشان را به سر منزل کمال راهی و نه از برای شاه راه هدایت راهنمایی و آگاهی آثار عرصات علم و عمل مندرس و کهنه می شود و در و دیوار منازل دانش و بینش تیره و تار می گردد پس آنچه لابد است در تحصیل سعادت از جمیعت خاطر و انتظام امر معاش که ضروری زندگانی انسان است به هم نمی رسد ...

ملا احمد نراقی
 
۴۹۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » غضب و اسباب آن

 

... و طایفه ای در طرف تفریطند و مطلقا قوه غضبیه ندارند و در جایی که عقلا و یا شرعا غضب لازم است مطلقا از جا برنمی آیند

و گروهی بر جاده اعتدال مستقیم اند که غضب ایشان به موقع و غلظت ایشان به جاست و در هنگام غضب از حد شرع و عقل تجاوز نمی کنند

و شکی نیست که حد اعتدال آن مرغوب و مطلوب است بلکه آن فی الحقیقه غضب نیست بلکه شجاعت و قوت نفس است و طرف تفریط آن نیز اگر چه غضب نباشد اما مذموم و قبیح و نتیجه جبن و خواری است و بسا باشد که از غضب بدتر بوده باشد زیرا که کسی را که هیچ قوه غضبیه نباشد بی غیرت و خالی از حمیت است ...

ملا احمد نراقی
 
۴۹۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علاج عجب به جاه و منصب

 

... غافلی از خود که ز خود غافلی

با وجود اینکه این انصار و اعوان و قبیله و خویشان در دنیا نیز تا خواهش ایشان به عمل می آید بر دور او جمع اند و گرد او می گردند و آن بیچاره مسکین باید خود را به مهالک اندازد و دین و دنیای خود را دربازد و خود را بر کوه و دریا و بیابان و صحرا سرگردان سازد و متعرض عقوبت سخط خداوند قهار گردد تا حلال و حرام را به هم رساند و صرف ایشان کند تا از دور او متفرق نگردند و بر جاده اطاعت او مستقیم باشند و در حوادث اعانت و یاری او نمایند و اگر سالهای فراوان به ایشان نعمت بی پایان دهد و از برای ایشان همه چیز آماده سازد و یک روز در یک خواهش ایشان مسامحه کند سر از اطاعت او پیچند بلکه کمر دشمنی او را بر میان بندند و در محافل و مجامع بدی او را مذکور سازند همچنان که مکرر خود مشاهده کرده ایم

ملا احمد نراقی
 
۴۹۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » عدالت و فضیلت آن

 

... تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

و این طایفه را چون جامه حیاتشان تار و پود شهوات بافته و تار حیاتشان به رشته طول امل تافته است و این معنی هر یکی را در تحصیل مراد به ارتکاب صد گونه فساد داعی و از تحریف شان از جاده مستقیم انصاف ساعی است و از این جهت ناپاکان بی باک را بر مال عجزه چشم طمع باز و اقویا را به گریبان ضعفا دست تعدی دراز می گردد و به این سبب امر معیشت تباه و دست از دامن مقصود که تعمیر خانه آخرت است کوتاه می شود لهذا ناچار است از سرکرده مطاعی و فرماندهی لازم الاتباعی که فقراء و زیردستان در کنف حمایتش از شر اشرار ایمن و محفوظ و در سر سفره عدالتش از نعمت آسوده گی بهره مند و محفوظ باشند

و بنابراین حضرت حکیم علی الاطلاق از غایت مرحمت و اشفاق بر خلق هر کشوری سروری و بر اهل هر دیاری سالاری گماشته و سررشته نظام مهام هر جماعتی را در کف کفایت صاحب دولتی گذاشته که شب و روز با دیده محبت بیدار نگاهبان اوضاع روزگار بوده و نگذارد که دست تعدی جور کیشان گونه احوال درویشان را به ناخن ستم خراشد و زور بازوی زبردستی اهل فساد به تیشه بیداد نخل مراد زیردستان را درهم تراشد ...

ملا احمد نراقی
 
۴۹۷

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - آثار و لوازم عدالت

 

... دل شهری از ناتوانی فکار

و مخفی نماند که همچنان که بر شهریاران و ملوک معدلت گستری و رعیت پروری لازم و بر ایشان متحتم است که سایه شفقت و مرحمت بر سر کافه خلایق بگسترانند همچنین بر کافه رعایا و عامه برایا واجب است که از جاده اطاعت و انقیاد ایشان انحراف جایز ندانسته همواره طریق یک رنگی و اخلاص مسلوک دارند و اسامی سامیه ایشان را در خلأ و ملأ به تعظیم و تکریم بر زبان جاری سازند و دعای آنها را بر ذمه خود لازم شمارند

از حضرت امام موسی علیه السلام مروی است که فرمودند ای گروه شیعه خود را ذلیل مسازید و به ورطه میندازید به سبب نافرمانی سلطان و فرمان فرمای خود پس اگر عادل است از خدای تعالی درخواست کنید او را پاینده بدارد و اگر ظالم است از درگاه الهی مسیلت نمایید که او را به صلاح آورد که صلاح احوال شما در صلاح سلطان شماست به درستی که سلطان عادل به منزله پدر مهربان است پس بپسندید برای او آنچه برای خود می پسندید و نپسندید برای او آنچه از برای خود نمی پسندید ...

ملا احمد نراقی
 
۴۹۸

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مفاسد اقسام ریا و احکام آنها

 

... که در چشم مردم گذاری دراز

اگر جز به حق می رود جاده ات

در آتش فشانند سجاده ات

و همچنین فرقی نیست در فساد عبادت به قصد ریا میان اینکه در ابتدای عبادت قصد ریا داشته باشد یا آنکه آن قصد در اثناء عارض شود پس اگر ابتدا به قصد قربت و خلوص داخل عبادتی شد و لیکن در اثنای آن ریا در قصد حاصل شد همه آن عبادت باطل و اعاده آن لازم است خواه فعل تتمه عبادت به جهت ریای محض باشد که اگر به اطلاع مردم نمی بود نمی کرد یا به جهت قربت و ریا هر دو با هم باشد یا به جهت قربت باشد اما در آن شایبه ریا باشد مثل اینکه متوجه نماز شب شد به محض رضای خدا و اگر هیچ کس آن را نمی دید باز آن را به جا می آورد لیکن به جهت اطلاع کسی بر آن در اثناء فرح و سرور و انبساط از برای او حاصل شد به واسطه حصول منزلت از برای او در دل آن شخص بیننده اما این در عملی است که به فساد بعضی از آن همه آن باطل می شود اما هرگاه عملی باشد که صحت بعض اجزای آن موقوف بر صحت بعضی دیگر نباشد مثل قرایت قرآن و امثال آن پس ریایی که در اثناء حاصل می شود همین عملی که بعد از ریا واقع شده باطل می شود و آنچه سابق بر آن بوده باطل نمی گردد و هرگاه کسی عبادتی به قصد اخلاص و قربت انجام دهد و در اثنای آن نیز شایبه ریایی واقع نشود و لیکن بعد از آنکه از آن فارغ شود چنانچه کسی بر آن مطلع شود شکفته خاطر و مسرور گردد به واسطه امید حصول مرتبه از برای او در نزد آن کس عمل او فاسد نمی شود و از ثواب آن هم چیزی کم نمی گردد اگر خود باعث اظهار آن نشده باشد ...

ملا احمد نراقی
 
۴۹۹

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » غرور اهل علم

 

... حد خود را دان که نبود زان گزیر

و قومی دیگر در همه علوم شرعیه جد و جهد می نمایند و به دقایق آنها می رسند و شب و روز در مسایل آنها تعمق می کنند و علاوه بر آن مواظبت بر طاعات ظاهریه می نمایند و لیکن صفات نفسانیه خود را مهمل گذارده و از فکر آفات نفس خود غافل شده اند گاه باشد که متوجه اصلاح اخلاق خود نیز شده اند و مهلکات ردیه واضحه را دفع نموده و لیکن در زوایای نفس او دقایق مکر شیطان و تلبیس او مخفی است و او از آنها غافل افتاده و جمیع این طوایف هرگاه عمل خود را صحیح و خود را بر جاده خیر و سعادت دانند مغرور و غافل اند چون بعضی از ایشان علم مهم را ترک کرده و به آنچه فایده چندان ندارد پرداخته اند مثل کسی که مرض مخصوصی داشته باشد که منجر به هلاکت او شود و او محتاج به آموختن دوایی باشد آن را ترک نموده و دوای مرضی دیگر را که معالجه به آن ضد مرض او باشد بیاموزد

و بعضی دیگر اگرچه تحصیل علمی که لازم است کرده است و لیکن فایده آن را که عمل باشد ترک نموده مثل مریضی که دوای مرض خود را بیاموزد و کتب معالجات را بخواند و بیماران دیگر را تعلیم کند و لیکن مداوای خود را نکند و از این طوایف طایفه ای هستند که نفسهای ایشان به اخلاق ناپسند آکنده و صفات ملهکه رذیله در آنها مجتمع گشته و لیکن غررو و غفلت ایشان را به جایی رسانیده که گمان می کنند شأن ایشان بالاتر است از آنکه صفت بدی در آنها ظاهر باشد و اخلاق رذیله را منحصر در عوام الناس می دانند و چون آثار کبر و حب ریاست و برتری وشهرت در یکی از ایشان ظاهر گردد تصور کند که این تکبر نیست بلکه غرض عزت دین و اظهار شرف علم است و چون علامت حسد در او پیدا شود زبانش به غیبت امثال و اقران جاری گردد و به واسطه طعنی که بر او زده باشند یا او را رد نموده باشند یا مزاحم او شده باشند پندارند این از راه غضب در دین و بغض فی الله است و حال آنکه اگر طعن بر دیگری از اهل علم زنند یا بر او رد نمایند و او را از منصب خود دفع کنند این مغرور مطلقا غضبناک نمی گردد بلکه بسا باشد که شاد شود و اگر غضب او از برای دین بودی نه از راه حسد و عداوت در رد و مزاحمت غضب او بر خود و دیگران یکسان بودی و چون علامات ریا در او یافت می شود گوید غرض از اظهار علم و عمل اقتدا کردن مردمان است به من تا هدایت یابند و تأمل نمی کند در اینکه اگر غرض از اظهار اعمال و احوال خود ریا و خودنمایی نیست بلکه اقتدای دیگران است چرا به اقتدای ایشان به دیگری مسرور نمی شود و اگر غرض اصلاح مردم باشد باید به هر نوع که به اصلاح می آیند مسرور شود و چون به مجالس ظلمه داخل شود و مدح و ثنای ایشان کند و تواضع و فروتنی از برای ایشان نماید و ملاحظه این کند که مدح و تواضع ظالم حرام است شیطان فریب او دهد که اینها در هنگامی حرام است که به جهت طمع در مال ظالم مرتکب اینها شود اما غرض تو از آمد و شد با اهل ظلم و مدح و تواضع دفع ضرر از بندگان خداست و خدا بر باطن او مطلع است که چنین نیست و اگر مرتبه یکی از امثال و اقران او در پیش آن ظالم بالاتر از او شود و شفاعت او را در حق بندگان خدا قبول نماید به نحوی که احتیاج به آمد و شد این شخص نباشد بر او گران آید بلکه اگر تواند که بدگویی او را در پیش آن ظالم کند تا او را از آن مرتبه بیندازد خودداری ننمایند ...

ملا احمد نراقی
 
۵۰۰

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » کمال توبه از نظر امیرالمومنین علی علیه السلام

 

... چهارم قضا کردن هر واجبی که فوت شده پنجم گداختن هر گوشتی که از حرام روییده به حزن و الم تا پوست به استخوان چسبد و گوشت تازه بروید ششم الم و زحمت طاعت و عبادت به بدن چشانیدن به إزای آنچه از شیرینی معصیت چشیده چون کسی این شش امر را به جا آورد بگوید استغفرالله و مراد حضرت استغفار کامل است و مراد آن نیست که استغفار کردن بدون مجموع این شش امر لغو و بی فایده است زیرا شکی نیست که تلفظ به کلمه استغفر الله از روی اخلاص با فهمیدن معنی آن نیز موجب تخفیف عذاب است بلکه گفتن آن از برای ثواب اگر چه معنی آن را نفهمید خالی از ثواب نیست همچنان که بسیار از عوام می گویند

و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که توبه حبل الله و مدد عنایت اوست و لابد است از مداومت آن و از برای هر طایفه از بندگان توبه ای است تا اینکه فرمودند که اما توبه طایفه عوام آن است که باطن خود را از گناهان بشوید به آب حسرت و اعتراف به گناه و پشیمانی بر گذشته و ترسناک بودن بر آنکه دیگر مثل آن از برای او صادر شود و باید گناهان را سهل و حقیر نشمارد و دایم بر تقصیرات خود در بندگی و طاعت خدا گریان و متأسف باشد و خود را از شهوتهای نفسانیه محافظت نماید و استغاثه به خدا نماید که او را اعانت فرماید بر وفای به توبه و محافظت کند او را از عود به گناه و ریاضت دهد نفس خود را به عبادت و مجاهده و واجباتی که از او فوت شده قضا نماید و ستمی که بر کسی کرده تدارک آن کند و آنچه از حقوق مردمان در ذمه او باشد أدا کند و از هم صحبتان بد اجتناب نماید و شبها را به بیداری به صبح رساند و روزها را به تشنگی روزه به شب آورد و همیشه در عاقبت کار خود تفکر نماید و از خدا استعانت جوید که در حالت وسعت و شادی و زمان سختی و بدحالی او را بر جاده شریعت مستقیم و ثابت بدارد و در بلاها و مصیبتها صبر کند تا از درجه توبه کنندگان ساقط نشود و چون چنین کند از گناهان خود پاک و عمل او زیاد و درجات او بلند می گردد

و از جمله شرایط کمال توبه آن است که سعی نماید که آثار کدورت و ظلمت که از گناهان بر دل او مجتمع شود به نور طاعت محو کند زیرا هر شهوت و معصیتی که از انسان صادر می شود از آن ظلمت و تیرگی بر دل می نشیند همچنان که از نفس تیرگی بر آیینه می نشیند و چون بسیار شد دل زنگ می گیرد و اگر زنگ بسیار بر روی هم جمع شود دل او را فاسد می کند و دیگر قابل اصلاح و صفا نمی شود پس کسی که توبه می کند باید آثار گناهان گذشته را از دل خود محو کند و محو آنها به طاعات و عبادات می شود زیرا همچنان که به سبب معصیت ظلمت و کدورت به سراچه دل می رسد همچنین از عبادت نوری در آن دل حاصل می شود و به واسطه آن نور ظلمت معاصی زدوده می گردد ...

ملا احمد نراقی
 
 
۱
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۳۰