گنجور

 
ملا احمد نراقی

دانستی که حقیقت عدالت یا لازم آن این است که عقل که خلیفه خداست غالب شود بر جمیع قوا، تا هر یکی را به کاری که باید و شاید بدارد، و نظام مملکت انسانی فاسد نشود پس، بر هر انسانی واجب است که سعی و مجاهده کند، که عقل که حکم حاکم عادل و خلیفه از جانب خداست، بر قوای او غالب شود، و اختلاف قوا را برطرف کند، و خواهشهای و هواهای آنها را برکنار گذارد، و همه را به راه راست مستقیم بدارد.

و بدان که کسی که قوه و صفات خود را اصلاح نکرده باشد، و در مملکت بدن خود عدالت را ظاهر ننموده باشد، قابلیت اصلاح دیگران و اجرای حکم عدالت در میان سایر مردمان را ندارد، نه قابلیت تدبیر منزل خود را دارد، و نه شایستگی سیاست مردم را، نه لایق ریاست شهر است و نه سزاوار سروری مملکت.

آری کسی که از اصلاح نفس خود عاجز باشد، چگونه دیگری را اصلاح می نماید، و چراغی که حوالی خود را روشن نگرداند، چگونه روشنائی به دورتر می بخشد؟

طبیبی که باشد ورا زرد روی

از او داروی سرخ روئی مجوی

پس هر که قوا و صفات خود را به اصلاح آورد، و تعدیل در شهر بند نفس خود نمود، و از طرف افراط و تفریط دوری کرد، و متابعت هوی و هوس نفس خود را ننمود، و بر جاده وسط ایستاد، چنین شخصی قابلیت اصلاح دیگران را دارد، و سزاوار سروری مردمان است، و خلیفه خدا و سایه پروردگار است در روی زمین و چون چنین شخصی در میان مردم حاکم و فرمانروا شد، و زمام امور ایشان در قبضه اقتدار او درآمد، جمیع مفاسد به اصلاح می آید، و همه بلاد روشن و نورانی می شود، و عالم آباد و معمور می گردد، و چشمه ها و نهرها پرآب می گردد، و زرع و محصول فراوان، و نسل بنی آدم زیاد می شود، و برکات آسمان، زمین را فرو می گیرد، و بارانهای نافعه نازل می شود.

و از این جهت است که بالاترین اقسام عدالت، و اشرف و افضل انواع سیاست، عدالت پادشاه است، بلکه هر عدالتی بسته به عدالت اوست، و هر خیر و نیکی منوط به خیریت او و اگر، عدالت سلطان نباشد، احدی متمکن از اجرای احکام عدالت نخواهد بود چگونه چنین نباشد، و حال اینکه تهذیب و تحصیل معارف و کسب علوم و تهذیب اخلاق و تدبیر امر منزل و خانه و تربیت عیال و اولاد، موقوف است به «فراغ بال»، و اطمینان خاطر، و انتظام احوال، و با جور سلطان و ظلم پادشاه، احوال مردم مختل، و اوضاع ایشان پریشان می گردد و از هر طرفی فتنه برمی خیزد و از هر جانبی محنتی رو می آورد و دلها مرده و خاطرها افسرده می شود و از هر گوشه «عایقی» سربرمی آورد و در هر کناری مانعی پیدا می شود طالبین سعادت و کمال در بیابانها و صحراها حیران و سرگردان می مانند و ارباب علوم و دانش در زوایای خفا و گمنامی منزوی می شوند نه ایشان را به سر منزل کمال راهی، و نه از برای شاه، راه هدایت راهنمائی و آگاهی آثار عرصات علم و عمل مندرس و کهنه می شود، و در و دیوار منازل دانش و بینش تیره و تار می گردد پس، آنچه لابد است در تحصیل سعادت از جمیعت خاطر، و انتظام امر معاش که ضروری زندگانی انسان است، به هم نمی رسد.

بالجمله مناط کلی در تحصیل کمالات، و وصول به مراتب سعادات، و کسب معارف و علوم و نشر احکام، عدالت سلطان است، و التفات او به اعلای کلمه دین، و سعی او در ترویج شریعت سید المرسلین صلی الله علیه و آله و سلم.

و از این جهت در اخبار وارد است که «پادشاه عادل شریک است در ثواب هر عبادتی که از هر رعیتی از او صادر شود، و سلطان ظالم شریک است در گناه هر معصیتی که از ایشان سر زند».

از سید انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که فرمودند: «مقرب ترین مردم در روز قیامت در نزد خدا پادشاه عادل است، و دورترین ایشان از رحمت خدا پادشاه ظالم است» و باز از آن بزرگوار مروی است که «عدل ساعه خیر من عباده سبعین سنه» یعنی «عدالت کردن در یک ساعت بهتر از عبادت هفتاد سال است».

و سر آن این است که اثر عدل یک ساعت بسا باشد که به جمیع بلاد مملکت برسد و در ازمنه بسیار باقی ماند و بعضی از بزرگان دین گفته اند که «اگر بدانم یک دعای من مستجاب می گردد آن را در حق سلطان می‌کنم، که خدا او را به اصلاح آورد، تا نفع دعای من عام باشد و فایده آن به همه کس برسد» و رسیده که «بدن سلطان عادل در قبر از هم نمی ریزد»

و مخفی نماند که آنچه در اینجا مذکور شد، عدالت به معنی اعم است، و اما عدالت به معنی اخص که مقابل ظلم است، و اغلب که در مورد سلاطین و حکام مذکور می شود مراد آن است، که بعد از این در مقام چهارم مذکور خواهد شد.