گنجور

 
۴۵۸۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۶

 

گرچه با هر موجه ای دام دگر می دارد آب

از ته دل وصل دریا در نظر می دارد آب

زود گردد لطف حق افتادگان را دستگیر

چون به پستی رو گذارد بال و پر می دارد آب

کشتیش را خشکی دریا نمی بندد به خشک

از قناعت هر که در دل چون گهر می دارد آب

بی وصول از گرد هستی پاک گشتن مشکل است

تا به دریا بر جبین گرد سفر می دارد آب

از کمین دشمن هموار خود را پاس دار ...

... تشنه چشمی لازم حرص خسیس افتاده است

موج این دریا طمع از نیشتر می دارد آب

ما به یاد خون دل گاهی شرابی می خوریم ...

صائب تبریزی
 
۴۵۸۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۸

 

... هرکه را باشد هوای محو گردیدن در آب

بر کف دریا بود موج خطر باد مراد

بر سبکباران بود آسان سفر کردن در آب ...

... آب در آهن گران سیرست چون آهن در آب

مردی از دریا گلیم خود برون آوردن است

ورنه آسان است چون اطفال افتادن در آب ...

صائب تبریزی
 
۴۵۸۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۹

 

... هر سبکروحی که بر جسم گران دامن فشاند

گر ز دریا بگذرد پایش نگردد تر ز آب

از حضور عالم آب آن که گردد تردماغ ...

صائب تبریزی
 
۴۵۸۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۰

 

نیست بحر پاک گوهر را خصومت با حباب

از هوای خود خطر دارد درین دریا حباب

جز تعین نیست اینجا پرده بیگانگی

تا گذشت از سر یکی گردید با دریا حباب

تا چو مجنون غوطه در دریای وحدت خورده ام

خیمه لیلی است در چشم من شیدا حباب ...

... بسته چشمی لازم افتاده است بزم وصل را

از نظر بازی نگردد سیر در دریا حباب

همنشین خوب صایب کیمیای آدمی است ...

صائب تبریزی
 
۴۵۸۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۱

 

در محیط عشق باشد از سر پر خون حباب

باشد این دریای خون آشام را گلگون حباب

می نماید شوکت گردون به چشم تنگ عقل

ورنه در پیمانه عشق است نه گردون حباب

دوربینانی که از سر پیش دریا بگذرند

هر نفس گیرند از سر زندگی را چون حباب ...

... کاین سبکسر در گره چیزی ندارد چون حباب

غرقه دریای وحدت از دو بینی فارغ است

خیمه لیلی بود در دیده مجنون حباب ...

... رو نمی گرداند از شمشیر بی زنهار موج

بس که در نظاره دریا بود مفتون حساب

بگذر از سر غوطه در دریای بی رنگی برآر

از تعین تا به کی در پرده باشی چون حباب ...

... رزق ما از عالم هستی نظر واکردنی است

روی دریا را نبیند یک نظر افزون حباب

در سر بی مغز ما را نیست چیزی جز هوا ...

... سیری از می نیست چشم میکشان را چون حباب

می دهد گوهر عوض دریا سر بی مغز را

گر نبازد سر درین سودا بود مغبون حباب

از هوا بگذر که هم پیراهن دریا نشد

تا نکرد از سر هوای پوچ را بیرون حباب ...

... هر نفس خواهی درین پرده خود چون حباب

در ته پیراهن دریاست هر عیشی که هست

سر ز دریا می کند از سادگی بیرون حباب

هیچ رازی بحر را صایب ز من پوشیده نیست ...

صائب تبریزی
 
۴۵۸۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۲

 

گر به ظاهر بادپیماییم ما همچون حباب

از هواداران دریاییم ما همچون حباب

گرچه هیچ و پوچ می دانند ما را غافلان

در حقیقت عین دریاییم ما همچون حباب

از شمار موجه این بحر غافل نیستیم

پای تا سر چشم بیناییم ما همچون حباب

سیر و دور ما به جزر و مد دریا بسته است

گاه پنهان گاه پیداییم ما همچون حباب

گشته ایم از جستجوی بحر سر تا پای چشم

گرچه در آغوش دریاییم ما همچون حباب

دیدن دزدیده یادی از خیانت می دهد ...

... با هزاران چشم جویاییم ما همچون حباب

در تماشاگاه دریا رشک بر خود می بریم

پرده چشم تماشاییم ما همچون حباب ...

... مرکز پرگار سوداییم ما همچون حباب

پیش دریا می کنیم از جهل اظهار حیات

یک نفس هر چند برپاییم ما همچون حباب

نیست ما را در جهان آب و گل ویرانه ای

خانه بردوشان دریاییم ما همچون حباب

غیر را در خلوت دربسته ما بار نیست

در میان جمع تنهاییم ما همچون حباب

از گرانی بار بر دریا چو لنگر نیستیم

از سبکروحی سبکپاییم ما همچون حباب ...

صائب تبریزی
 
۴۵۸۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۰

 

در هوای ابر لازم نیست در مینا شراب

می کند هر قطره باران کار صد دریا شراب

شب نشین با دختر رز عمر جاوید آورد ...

صائب تبریزی
 
۴۵۸۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۱

 

کی سفیدی می تواند شد به چشم ما نقاب

کف چه باشد تا شود بر چهره دریا نقاب

دیده خورشید نتوان بست با دستار صبح ...

صائب تبریزی
 
۴۵۸۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۵

 

بی قراران را ازان یکتای بی همتا طلب

چون شود از دشت غایب سیل در دریا طلب

دست خواهش چون صدف مگشای پیش خاکیان ...

صائب تبریزی
 
۴۵۹۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۲

 

... نشود تازه و تر چون گل تصویر در آب

وصل دریا نشود باعث آرامش موج

نرود پیچ و خم از جوهر شمشیر در آب ...

... تا بود شانه آن زلف گرهگیر در آب

نظر بی جگران است ز دریا به کنار

خار و خس را نتوان بست به زنجیر در آب ...

صائب تبریزی
 
۴۵۹۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۱

 

... هوای خانه به ویرانیش کمر بندد

کسی که خانه ز دریا جدا کند چو حباب

چه کم ز ریزش خوناب دل شود تب عشق ...

صائب تبریزی
 
۴۵۹۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۲

 

سبکسری که اسیر هواست همچو حباب

میان بحر ز دریا جداست همچو حباب

لطافت است نقاب محیط بیرنگی ...

... به بحر کشتی من آشناست همچو حباب

فتاده است سر و کار من به دریایی

که نه سپهر در او بی بقاست همچو حباب

به یک شکست ز دریا نظر نمی پوشم

مرا به چشم خود امیدهاست همچو حباب

به آشنایی دریا مبند دل زنهار

که عقد الفت او بی وفاست همچو حباب ...

... که گوهرم دل بی مدعاست همچو حباب

اگر چه بر دل دریاست بار عقده من

خوشم که عقده ام آسان گشاست همچو حباب ...

... که خلوت تو همان پر هواست همچو حباب

به من تلاطم دریا چه می تواند کرد

مرا شکستگی آب بقاست همچو حباب ...

صائب تبریزی
 
۴۵۹۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۲

 

... از جبهه کریم گره زود وا شود

یک لحظه بار خاطر دریا بود حباب

صایب ز لطف موجه دریا به هم شکافت

چندان که ساخت پرده بیگانگی حباب

صائب تبریزی
 
۴۵۹۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۸

 

... ننگ هستی از سرم تیغ شهادت برگرفت

پیش دریا گرد راه از خویشتن سیلاب ریخت

دانه تسبیح شد از سردی زهاد خشک ...

صائب تبریزی
 
۴۵۹۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۶

 

... قهرمان عشق می باشد به عاشق مهربان

کشتی غواص گوهر جو به دریا آشناست

از مآل شادمانی سربلندان غافلند ...

صائب تبریزی
 
۴۵۹۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۷

 

... می کند بی دست و پایی دشمنان را مهربان

موج دریا بر خس و خاشاک بازوی شناست

سرفرازان جهان را خاکساری زینت است ...

صائب تبریزی
 
۴۵۹۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۱

 

... سیر و دور آسمان ها منتهی گردد به عشق

غیر دریا سیل را سر منزل دیگر کجاست

نیست غافل آفتاب از لعل در آغوش سنگ ...

صائب تبریزی
 
۴۵۹۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۳

 

جام ما دریاکشان مهر لب خاموش ماست

مطرب ما همچو دریا سینه پرجوش ماست

هست تا در جام ما یک قطره می دریا دلیم

پشت ما بر کوه باشد تا سبو بر دوش ماست ...

صائب تبریزی
 
۴۵۹۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۴

 

... پای خواب آلود تا ساکن بود بی آفت است

موج در یکتایی دریا نیندازد خلل

چهره وحدت نهان در زیر زلف کثرت است ...

... نیست صایب عاشقان را از غم دنیا ملال

ماهیان را موجه دریا کمند وحدت است

صائب تبریزی
 
۴۶۰۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۵

 

... بخت سبز از قلزم گردون سیمابی مجوی

گریه ای سر کن که آن عنبر درین دریا پرست

دام عقل است آن که چشمش می پرد بهر شکار ...

... گر زند صد دور آبش بر قرار خود بود

کاسه هر کس که چون گرداب از دریا پرست

ما سیه بختان سزاوار تبسم نیستیم ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۲۸
۲۲۹
۲۳۰
۲۳۱
۲۳۲
۳۷۳