... خورشید خسروان که به تایید کردگار

بر چرخ ملک چون مه تابان نشسته است

شاهی که در زمانه به تاثیر عدل او ...

... باران چو ابر بر سرباران نشسته است

هندوی پیر چرخ به چوبک زن درت

بالای هفت بر شده ایوان نشسته است

بر مسند سرای ششم چرخ مشتری

از دست نایبانت به فرمان نشسته است ...

... هدهد کجا رود چو سلیمان نشسته است

یک روز اگر خلاف تو گشته ست پیر چرخ

آنگه کبود و کور و پشیمان نشسته است ...

... صدا در اوج نهم طاق آسمان انداخت

خجسته سعد اتابک که سعد اکبر چرخ

زیمن نامش بردوش طیلسان انداخت ...

... شهی که شست یک اندازش از کمان دو پی

دو نسر چرخ به یک تیر از آسمان انداخت

ز بیم طعنه رمح و سنان لایح او ...

... همیشه باد رکاب تو بوسه گاه ملوک

که عمر چرخ عنان با تو در عنان انداخت

... آن خواجه که بی واسطه منت خوانش

چرخ از مه و خور قرصه ادرار نگیرد

آن شمس که بی رهبری رایت رایش ...

... خروش کوس شهانم چو یاوری ننمود

صریر چرخ زمانم کجا رسد فریاد

چو بر قبول سلاطین نبود بنیادی ...

... زمانه سجده گه بوسه گاه اختر کرد

به شهریاری تو چرخ و دهر پیمان بست

به کامکاری تو روزگار محضر کرد ...

... جهان پناها سطری ز حال من بشنو

که چرخ بر چه صفت نظم حالم ابتر کرد

چو عود خوش نفسم چون شکر زبان شیرین ...

... وگر شود ارنی گوی رویت مقصود

جواب او زخم چرخ لن ترانی باد

مخالف تو به هر کار کآورد رخ و روی ...

... به شام و صبح در اوراد حرز خوانی باد

به کینه قصد دل پهلوان پنجم چرخ

به سوی خطه خصمت به سرفشانی باد ...

... بفزاید طراوت گفتار

چرخ پست است و همت تو بلند

دهر مست است ورای تو هشیار ...

... که تیر جور تو در وی نشسته تا سوفار

ز دست محنت ایام و جور چرخ فلک

مراست چشم تر اشکبار و جسم نزار ...

... بقا بادت ای شاه در عز و دولت

سر چتر تو گشته با چرخ همسر

همیشه دو چشمت به ترک پری رخ ...

بر من زمانه کرد هنرها همه وبال

وز غم بریخت خون جوانیم چرخ زال

در تنگنای حلقه این اژدهای پیر ...

... از روی این عماری زنگارگون هلال

چون زلف یار کرد مرا چرخ خیره سر

چون خال دوست کرد مرا دهر تیره حال

چرخا چه خواهی از من عور برهنه پای

دهرا چه جویی از من زار شکسته بال ...

... ای پای پیل فتنه مرا خردتر بکوب

وی دست چرخ سفله مرا سخت تر بمال

از مالشی که یافت دلم روشنی گرفت ...

شب وداع چو بنمود چرخ آینه گون

ز روی خویش مرا روی طالع میمون ...

... به ذات پاک خداییت می دهم سوگند

که رام رایض فرمان اوست چرخ حرون

ز شوق اوست که پیر کبود پوش فلک

به چرخ وجد درآمد به امر کن فیکون

بدان حکیم که افعال اوست بی کم و کاست ...

... از برای دست بوس سایه حق شمس دین

آنکه داند چرخ را در تحت فرمان داشتن

صاحب دیوان شرق و غرب کش نایب سزد ...

... که ندارد دل عنا و الحان

چرخ بشکست بر بط و زهره

خورنگون کرد غرفه کیوان ...

... ایا شبیه تو نادیده دهر صافی فهم

و یا نظیر تو نازاده چرخ صایب ظن

اگر تجللی نور دلت فتد بر طور ...

... اگر نه پیروی ذات تو کند خورشید

چراغ چرخ شود بی فتیله و روغن

مغنی سومین طارم ارنه بر کامت ...

... روز صیدت چون به آواز اندر آید طبل باز

نسر چرخ آید به پرواز از نشاط استخوان

پر فرو ریزند مرغان چون بیندازی تو تیر ...

... دشمنانش چو سایه خاک نشین

ذاتش از حادثات چرخ مصون

جانش از نایبات دهر حصین ...

... هم بر این آیین بمان و کام چون فرمان بران

تات چون فرمانبران فرمان برد چرخ برین

تو همین مخدوم باش و بنده در خدمت همان ...

... و یا معانی تو برتر از قیاس و گمان

به مهر تاختی از چرخ ماه بر بودی

ز خلعت از اثر لطف یافتی کتان ...

... عطارد ار نشود خوشه چین خرمن شاه

ببندد از پی کینش دو روی چرخ میان

برای آنکه چو عدلت شود به راستروی ...

... یکی لطیفه ز اعراض جوهرت بشنو

که قدر و جاهت اگر چرخ گردد از امکان

به قد قدر بر آری سر از برون سپهر ...

... در سایه تو ذره صفت خور نهان شده

ای چرخ قدر خواجه که امر تو چون قدر

هست از نفاذ بر همه جانها روان شده ...

... اگر از لطف نهی گام به کاشانه من

رسد از فخر مرا بر ز بر چرخ کلاه

برده از من غم هجران رخت صبر وقرار ...