بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۴
... گر جبین رهبر شود هموار باید تاختن
موج ما تاگوهر دل ره به آسانی نبرد
در پی این آبله بسیار باید تاختن ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۷
... دل به دست آور تلاش دیگرت آوارگی ست
موج را باید نفس در سعی گوهر سوختن
بی ندامت نیست عشق از نسبت طبع فضول ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۹
... چند روزی هرچه باداباد باید زیستن
موج گوهر در قناعتگاه قسمت خشک نیست
تردماغ شرم استعداد باید زیستن ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۰
... کاش باشد بی رخت چون مرگم آسان زیستن
موج گوهر نیستم زندانی خویشم چرا
سر به جیبم خاک کرد این بامدادان زیستن ...
... ما وطن آوارگان را غربتی در کار نیست
موج ناچار است در بحر از پریشان زیستن
بزم امکانست بیدل غافل از مردن مباش ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۴
... تحیر یک دو دم پل بسته بر دریای بگذشتن
چو موج گوهر آسودن عنان کس نمی گیرد
جهانی می رود از خود قدم فرسای بگذشتن ...
... در این بحر از خجالت عمرها شد آب می گردد
حساب آرایی موج از تأملهای بگذشتن
بقدر هر نفس از خود تهی باید شدن بید ل ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۵
چو موج گوهر ازین بحر بی تعب نگذشتن
ز طبع ما نگذشت از سر ادب نگذشتن ...
... صد آبرو به گره بستن است بیدل ما را
به رنگ موج گهر از فشار لب نگذشتن
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۸
... رشته ماسوره جولاه خواهی یافتن
موج و گوهر در تلاش ساحلند آگاه باش
طالب و واصل همه در راه خواهی یافتن ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۰
یاد ابروی کجی زد به دل ما ناخن
موج شد بهر جگرکاری دریا ناخن
سعی تردستی منعم چقدر پر زور است ...
... چه خیال است کند حل معما ناخن
موج این بحر فرومانده وضع گهر است
نیست دل بسته کاری که کند وا ناخن ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۱
... عمر دوباره گیرد چون ناخن از بریدن
فقر است و نقد تمکین جاه است و موج خفت
از بحر بی قراری از ساحل آرمیدن ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۲
... بلند و پست یکسان می نماید چشم پوشیدن
زخواب عافیت چون موج گوهر نیستم غافل
بهم می آورد مژگان من بر خوبش پیچیدن ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۵
... ساقی خط ییمانه نی ام حوصله تا چند
حیف است به موج می ام از خویش نبردن
جز در سخن بی غرضی راست نیاید ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۷
ندارد موج جز طومار رمز بحر وا کردن
توان سیر دو عالم در شکست رنگ ما کردن ...
... به زهد خشک لاف تردماغیها مزن بیدل
شنا نتوان به روی موج نقش بوریا کردن
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۰
... بر خون ما ستم کرد یاد حنا نکردن
حیفست محرم بحر بر موج خرده گیرد
با خلق بی حیایی ست شرم از خدا نکردن ...
... وصل گهر درین بحر موقوف بی تلاشی است
ای موج مصلحت نیست ترک شنا نکردن
نقد غنایم عمر واجستم از رفیقان
گفتند دامن هم ازکف رها نکردن
انجام کار چون موج منظور هیچکس نیست
عمریست می رود پیش رو بر قفا نکردن ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۲
... بهار بی نشانم لیک تا در فکر خویش افتم
ز موج یک جهان رنگم گریبان می توان کردن
شدم خاک و همان آیینه دار وحشتم بیدل ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۶
... چندیش پای در گل بگذار تا به گردن
موج گهر چه مقدار از آب سر برآرد
دارد بنای اقبال دیوار تا به گردن ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۷
... ترک تلاش دارد آب رخ قناعت
سیر است موج گوهر از پیچ و تاب خوردن
تحصیل روزی آسان نتوان شمرد بیدل ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۹
... همه گر تک و تاز جنون طلبی کشدت به وصول بساط غنا
چو طبیعت موج گهر نسزد ز محیط ادب به کرانه زدن
مژه از توقع کار جهان به هم آر و غبار هوس بنشان ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۲
موج خونم هر قدر توفان نما خواهد شدن
حق شمشیر تو رنگین تر ادا خواهد شدن ...
... گر به این افسردگی جوشد جنون اعتبار
بحر را موج گهر زنجیر پا خواهد شدن
جاده سر منزل تحقیق ما پوشیده نیست ...
... دوری از دلدار ننگ اتحاد معنوی است
موج ما با گوهر از گوهر جدا خواهد شدن
سرمه صد نرگسستان عبرت است اجزای ما ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۷
... غارتگری ندارد آیینه جز زدودن
تحقیق موج بی آب صورت نمی پذیرد
از خویش نیز خالیست آغوش بی تو بودن ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۲
... چه دانی رمز دریا گر نداری گوش گردابی
که کار خار و خس نبود زبان موج فهمیدن
اگر از معنی آگاهی بساز ای دل به حیرانی ...