گنجور

 
بیدل دهلوی

بر خط ترک طلب گر راه خواهی یافتن

پشت دست و روی دست‌ الله خواهی یافتن

جستجوی هر چه باشد مدعا خاص است و بس

گر گدا جویی سراغ شاه خواهی یافتن

هر قدر سیر گریبانت چو شمع آید به پیش

یوسف خود را مقیم چاه خواهی یافتن

ترک مطلب گیر مطلوبت نرفته‌ست از کنار

هر چه خواهی چون شدی آگاه خواهی یافتن

تا به پیشانی از ابرو راه مقصد دور نیست

گر هلال آید به چشمت ماه خواهی یافتن

احتیاطت گر نباشد خضر راه عافیت

هر قدم آبت به زیرکاه خواهی یافتن

شرم دار ای ذره تا کی هستی موهوم را

گاه گم خواهی نمودن گاه خواهی یافتن

هرچه یابی اختیاری نیست در تسلیم کوش

مرگ را چون زندگی ناگاه خواهی یافتن

روز تا پیش است گامی می‌زن و می‌رفته باش

راحت منزل همان بیگاه خواهی یافتن

پوچ بافان امل را هر قدر وا می‌رسی

رشتهٔ ماسورهٔ جولاه خواهی یافتن

موج و گوهر در تلاش ساحلند آگاه باش

طالب و واصل همه در راه خواهی یافتن

زین بلند و پست اگر گیری عیار اعتبار

دست و گردن را ز پا کوتاه خواهی یافتن

حال و استقبال دنیا انفعالی بیش نیست

خواه حاصل‌کرده باشی خواه خواهی یافتن

گر به عزم منزل تحقیق خواهی زد قدم

هر چه اندیشی غبار راه خواهی یافتن

بیدل از انجام و آغاز چراغ زندگی

بی‌تکلف اشک و داغ و آه خواهی یافتن