بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۸
... کسی کز سرکشی راه طریقت سر کند بیدل
خورد صد پیش پا چون موج تا یک گام بردارد
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹۵
جنون از بس شکست آبله در هر قدم دارد
بنای خانه زنجیر ما چون موج نم دارد
به برقم می دهد خرمن خیال موج رفتاری
که اعجاز خرامش آب و آتش را به هم دارد ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹۷
... خرد را از بساط می پرستان نیست جان بردن
که هر ساغر ز موج می به کف تیغی علم دارد
نوای خامشان در پرده دود دل است اینجا ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۱
... دل از ننگ آب شد بیدل که پیش لعل خاموشش
تبسم می کند موج گهر گویی دهن دارد
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۳
... گرداندن اوراق نفس درس محال ست
موج آینه پردازی تکرار ندارد
آیینه ز تمثال خس و خار مبراست ...
... پیچیده در و دشت ز بس لغزش رفتار
تا موج گهر جاده هموار ندارد
اقبال دنایت نسبان خصم بلندیست ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۰
... جز رفتن ازین مرحله آینده ندارد
موج و کف دریای عدم سحرنگاری ست
نادار همه دارد و دارنده ندارد ...
... جمعیت دل خواه چه دنیا و چه عقبا
موج گهر اجزا ی پراکنده ندارد
بیدل سخن این است تأمل کن و تن زن ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۴
... درین بزم کدورت خیز عشرت چه حلاوت کو
بقدر موج می اینجا جبین جام چین دارد
به محویت محیط هرچه خواهی می توان گشتن ...
... د رین گلشن چه شبنم هر که چشمی پاک بین دارد
خم هر موج می از نسبت نیرنگ ابرویت
شکست توبه ما در شکست آستین دارد ...
... زبان جوهر آیینه آهنگی حزین دارد
به سودن رفت سر تا پای موج از شرم پیدایی
ضعیفی تا کجا ما را ندامت آفرین دارد ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳۰
... برون از ساز وحدت نیست این کثرت نوایی ها
زبان موج هم در کام دریا گفت وگو دارد
ز سر تا پای ساغر یک دهن خمیازه می بینم ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳۳
... شمشادقدان را به گلستان خرامت
موج عرق شرم به پا سلسله دارد
ای زاهد اگر شعله آهی به دلت نیست ...
... فرق عدم از هستی ما سخت محال است
از موج شکستن چقدر فاصله دارد
دیگر به کجا می روی ای طالب آرام ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳۶
... در عالم آسودگی از خویش روانیم
موج گهر از چیدن دامان گله دارد
چون اشک عرق ریز حجابم چه توان کرد ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳۷
... بر وحشت اشکم تب وتاب مژه بار است
این موج ز پیچ و خم دامان گله دارد
اظهار عرق خجلت دیباچه شرم است ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳۸
... نگه در لغزش مژگان ره خوابیده ای دارد
چو موج گوهر از من یک تپش جرات نمی بالد
جنون ناتوانان شور آرامیده ای دارد ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۴
... که می دانست پیش از دور خط اعجاز حسن او
که از لعل ترش موج زمرد سر برون آرد
به گلشن گر بگویم وصف لعل میفروش او ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۶
... که پروازم چو بوی گل ز بال و پر برون آرد
اگر صد بار آید موج تیغش بر سرم بیدل
حباب من ز جیب دل سر دیگر برون آرد
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۹
... صد گوی اشک یک مژه چوگان کجا برد
سیل بنای موج همان زندگی بس است
بگذارتا غبار من آب بقا برد ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۸
... شوق از خودم به سایه شمشاد می برد
یک موج اگر عنان گسلد سیل گریه ام
از خاک هند دجله به بغداد می برد ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۱
... سر به معنی پا شود تا ازکلاهی بگذرد
ناله نی می کشد از موج آب اواز پا
عمر عاشق گر همه د زیر چاهی بگذرد ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۲
... تیغ را جاده کند هرکه ز سر می گذرد
موج ما بی نم ازین بحر پر آشوب گذشت
همچو نظاره که از دیده تر می گذرد ...
... در مقامی که قناعت بلد استغناست
کاروان چون تپش از موج گهر می گذرد
به هوس ترک حلاوت ننمایی بیدل ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۸
... پر زدن زیر پرم می گذرد
موج این بحر نفس راست نکرد
به وطن در سفرم می گذرد ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۳
... آب در آیینه ام آرام نتوانست کرد
موج گوهر با همه خشکی نشد محتاج آب
طبع استغنا نظر ابرام نتوانست کرد ...