ادب چون ماه نو امشب پی تکلیف من دارد
قدح کج کرده صهبایی که شرم از ریختن دارد
به وضع غنچه فرصت میدهد آواز گلها را
که لب زینهار مگشایید خاموشی چمن دارد
ز ساز و برگ آسایش چه دارد منعم غافل
همه گر نام دارد در زمین آب کن دارد
چنین کز دیدهها یوشیدهاند احوال مجنونم
که گر گردون شوم عریانی من پیرهن دارد
ز انگشت شهادت این نوایم گوش میمالد
که سوی او اشارت هم ز خود برخاستن دارد
ازین محفل به جایی رو که در یاد کسان نایی
وگرنه در عدم هم رفتنت باز آمدن دارد
بسوز و محو شو تا عشق گردد فارغ از رنجت
شرار سنگ بت پر انتظار برهمن دارد
به پیری تا کجا خواب سلامت آرزو کردن
خمیدن سایه بر بنیاد دیوار کهن دارد
نمیدانم کجا دزدم سر از بیداد مژگانش
که دل تا دیده یک تیر تغافل پر زدن دارد
شکوه ناز میبالد ز پهلوی نیاز اینجا
کلاه او شکست آراست تا رنگم شکن دارد
بغل وامیکند گرد چمن خیز خرام او
که امشب انجمن مهتاب و بوی یاسمن دارد
دلاز ننگآبشد بیدلکهپیشلعلخاموشش
تبسم میکند موج گهر گویی دهن دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احوال و احساسات عاشقانه شاعر میپردازد. شاعر احساس میکند که ادب و زیبایی چون ماه نو در شب تاره زندگیاش در حال تبیین و روشنایی بخشی به اوست. او به کاستیها و ناهنجاریهای عشق و زندگی اشاره میکند و از غفلتهای خود و دیگران سخن میگوید. شاعر از عشق، رنجها، و آرزوهایش صحبت میکند و احساس میکند که در میان مشکلات، زیباییها و شادیهای عشق وجود دارد. در نهایت، او به عشق و زیباییهای زندگی اهمیت میدهد و اشاره میکند که باید از غم و اندوه آزاد شود تا به عشق حقیقی دست یابد.
هوش مصنوعی: امشب ادب مانند هلال ماه به من توجه دارد و شرابنوشی که در جام کج شده، از ریختن شراب خجالت میکشد.
هوش مصنوعی: غنچه به خاطر صدای گلها فرصتی مییابد و از آنها میخواهد که لب را باز نکنند، زیرا سکوت باغ به این مسأله اهمیت میدهد.
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال آسایش و راحتی است، در واقع چیزی ندارد جز نام و شهرت. زمین برای او مانند آب روان است که هیچگاه در دست نمیماند و در نهایت تنها نامش باقی میماند.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حالتی از عشق و دیوانگی میپردازد. گویا شاعر به اندازهای غم و درد عاشقانه را در دل دارد که حتی اگر به آسمان برود و به مرتبهای بلند دست یابد، همچنان عریان و بیپناه است. این باران احساسات او مانند پیرهنی است که او را از حالت عریان بودن در میآورد. در واقع، این ابراز احساساتی عمیق و شخصی به وضعیت عاطفی و روحی او اشاره دارد.
هوش مصنوعی: این کلام به این معناست که از انگشت اشاره (شهادت) بیان میشود که حتی صدای من نیز به سوی او مینگرد و از خود من نشات میگیرد. به عبارتی، نسبت به عروج به سوی او، اقدام از درون خودم آغاز میشود.
هوش مصنوعی: از این جمع به جایی برو که در خاطر و یاد دیگران جایی داشته باشی؛ وگرنه حتی در نبودن هم، رفتن تو میتواند به معنای بازگشتن باشد.
هوش مصنوعی: خود را بسوزان و نابود شو تا عشق در تو آزاد شود، بیهیچ درد و رنج. آتش سنگی که بت انتظارش را میکشد، برهمن (پیشوای مذهبی) را به تماشا نشسته است.
هوش مصنوعی: در دوران پیری، امید به داشتن آرامش و سلامتی تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟ چون سایهای که بر دیوار قدیمی میافتد، نشان از فرسودگی و گذر زمان دارد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا به جای اینکه دلتنگ او باشم، دلم به خاطر غفلتش به درد میآید و میخواهد از چشمهایش فرار کند.
هوش مصنوعی: زیبایی و لطافت از دل نیاز و خواستهها شکوفا میشود و در اینجا نشان میدهد که حتی چیزی که ظاهراً ناتوان به نظر میرسد، میتواند به زیبایی و جذابیت برسد. این نشاندهندهی قدرت و اشتیاق در ایجاد زیبایی است.
هوش مصنوعی: او با ناز و زیباخوییاش چنان میرقصد که گرد و غبار چمن را به اطراف میپراکند و امشب فضایی پر از نور مهتاب و عطر یاسمن فراهم کرده است.
هوش مصنوعی: دل از شرم و حیا به شدت ناراحت است، بهگونهای که حتی در مقابل زیبایی لعل، موج دریا به نرمی و با لطافت نشان میدهد که گویا زبانی دارد و لبخند میزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دهان تنگ آن دلبر نشان طبع من دارد
که در یک نقطه و همی جهانی در وطن دارد
گهرها در شکم دارد لب یاقوت فام او
وزاو سربسته هر نکته شکرها در شکن دارد
چنان خندد که پنداری صبا بر لؤلؤ شبنم
[...]
گل صدبرگ من سنبل بر اطراف سمن دارد
رخ یار من از نسرین خطی بر نسترن دارد
عذارش گرچه از نسرین سواد مشک پیدا کرد
ز مشک سوده رخسارش غباری بر سمن دارد
به چین زلف پرچینش که کرده سنبلش صد ره
[...]
اگرچه دل نصیب از چشم شوخت مکر و فن دارد
دهان و ابرویت پیوسته باری نقش من دارد
دلم را عاقبت از شمع رخسار تو روشن شد
که خطّت هرچه دارد جمله بر وجه حَسَن دارد
شنیدم با دهان تو ز تنگی لاف زد پسته
[...]
مرا فکر غریب آواره دایم از وطن دارد
که از نازک خیالان اینقدر درد سخن دارد؟
اگر نه روی گرم کارفرما در نظر باشد
که در شبها چراغی پیش دست کوهکن دارد؟
سفر کن تا چو یوسف شمع امیدت شود روشن
[...]
چه پروای گلستان و سر و برگ چمن دارد
چو غنچه آنکه گلشن در درون پیرهن دارد
چنان از حلقه ی زلف تو باد صبح مشکین است
که پنداری گذر بر ناف آهوی ختن دارد
اسیر عشق را بر زندگانی اعتمادی نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.