کسی از التفات چشم خوبان کام بردارد
که بر هر استخوان صد زخم چون بادام بردارد
به قدر زخم چون گل شوخیی انداز مستی کن
نمیباشد تهی از نشئه هرکس جام بردارد
به طوف دامنت کم نیست از سعی غبار من
اگر خود را بجای جامهٔ احرام بردارد
عتابش باورم ناید که آن لعل حیا پرورد
تبسم برنمیدارد چسان دشنام بردارد
جهان بیجلوه مدهوش است هم درپرده توفان کن
که میترسم تحیر گردش از ایام بردارد
نظر از سیر هستی بستن است آخر، خوشا چشمی
که از آغاز با خود نسخهٔ انجام بردارد
دماغ پختگان مشکل شود خجلتکش هستی
مگر این ننگ همّت را خیالی خام بردارد
چو دل بیمدعا افتاد گو عالم به غارت رو
که ممکن نیست توفان از گهر آرام بردارد
گرانجان را نباشد طاقت بار سبکروحان
نگین را میشود قالب تهی چون نام بردارد
عبارت بیغبار صافی مطلب نمیباشد
محبتکاش رسم نامه و پیغام بردارد
کسی کز سرکشی راه طریقت سر کند بیدل
خورد صد پیش پا چون موج تا یک گام بردارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نظر چون موشکاف از زلف عنبر فام بردارد؟
که زیرک نیست هر مرغی که چشم از دام بردارد
زخون بیگناهان است دامنگیرتر رنگش
نظر عاشق چسان زان چهره گلفام بردارد؟
زشکر خنده زهر چشم خوبان کم نمی گردد
[...]
درین ره تا کسی از وصل مقصد کام بردارد
ز رفتن دست میباید به جای گام بردارد
در اینگلشن ز دور فرصت عشرت چه میپرسی
که می خمیازه گردیده است تا گل جام بردارد
من آن صیدم که در عرض تماشاگاه تسخیرم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.