... که انفعال طبیعت به فکر رفتنش افتد

درین محیط رسد موج ما به منصب گوهر

دمی که نوبت دندان به دل فشردنش افتد ...

... به رنج بار امانت مگر جهول افتد

چو موج گوهرم از دل گذشتن آسان نیست

چو رشته خورد گره کوتهی به طول افتد ...

... تواند در تکلم شکرستان ریزد از گوهر

لبی کز خامشی موج گهر را در شکر پیچد

صدای تیغ او می آید از هر موج این دریا

در این اندیشه حیرانست دل تا از که سرپیچد ...

... به گاه خنده شکر ریزد از چاک دل گوهر

به وقت خامشی موج گهر را درشکر پیچد

نخیزم چون غبار از راه او بیدل که می ترسم ...

... امید عافیت گر هست از تیغ است بسمل را

غریق بحر الفت به که بر موج خطر پیچد

ز سامان تعلقها پریشانی غنیمت دان ...

... اگر سودا سری دارد بگو تا گرد ما گردد

هوای هرزه گردی می زند موج از غبار من

مبادا همچو گردابم سر وامانده پا گردد ...

... آسیا نیست سر شوق که هر جا گردد

گوهر آزادگی موج نخواهد بیدل

سر چو گردید گران آبله پا گردد

... تسکین تشنه کامی آب گهر نگردد

حیف است موج آزاد نازد به قید گوهر

بی قدردانیی نیست پایی که سر نگردد ...

... دو انگشتی که از هم واکنم منقار می گردد

چو موج گوهر از جمعیت حالم چه می یرسی

جنونها می کنم تا لغزشی هموار می گردد ...

به هرجا ساز غیرت انفعال آهنگ می گردد

به موج یک عرق صد آسیای رنگ می گردد

نگردد ضعف پیری مانع بیتابی شوقت ...

... می تحقیق تا در جام ریزی بنگ می گردد

ندانم نبض موجم یا غبار شیشه ساعت

که راحت از مزاج من به صد فرسنگ می گردد ...

... کسب جمعیت دل تشنه ضبط نفس است

تنگی قافیه موج گهر می بندد

شمع این محفلم از داغ دلم نیست گزیر ...

به یادت گردش رنگم به هرجا بار می بندد

ز موج گل زمین تا آسمان زنار می بندد

چ سان خاموش باشم بی توکز درد تمنایت ...

... زبان به لاف مده پاس شرم مغتنم است

چو بازگشت لب موج آب می خندد

غبار صبح تماشاست هرچه باداباد ...

ادب سنج بیان حرفی از آن لب هرکجا دارد

خرام موج گوهر پا به دامان حیا دارد

کف خاکیم در ما دیگرانداز رسایی کو ...

... غریق آیی برون تا محرم تحقیق سازندت

که این دپا بقدر موج دستی آشنا دارد

اثرهای دعا روشن نشد بی احتیاج اینجا ...

... رهرو از رنج سفر چاره ندارد بیدل

موج دایم ز حباب آبله پا دارد

... جهانی را گدا در سایه دست دعا دارد

اگر موجیم یا بحریم اگر آبیم یا گوهر

دویی نقشی نمی بندد که ما را از تو وا دارد

به فکر اضطراب موج کم می باید افتادن

تپش در طینت ما خیر باد مدعا دارد ...

... که این آیینه غیر از خون شدن چندین هنر دارد

حبابم درکنار موج دارد سیر جمعیت

به راحت می پرد مرغی که زیر بال سر دارد ...

... نمی دانم چه آشوبی که در بزم تماشایت

نگال از موج مژگان هر طرف دستی به سر دارد

به آهی می توان رخت جهان خاکستری کردن ...

... سر هر فکر گریبان خواه است

موج هم تکمه گوهر دارد

بی خریدار چه ارزد گوهر ...