جهانکجاست،گلی زان نقاب میخندد
سحر تبسمی از آفتاب میخندد
فنای ما چمنآرای بینقابی اوست
به قدر چاک کتان، ماهتاب میخندد
تلاش آگهیات ننگ غفلت است اینجا
مژه ز هم نگشاییکه خواب میخندد
تهی ز خویش شدن مفت آگهی باشد
ز صفر بر خط ما انتخاب میخندد
کجاست فرصت دیگرکه ما به خود بالیم
محیط نیز در اینجا حباب میخندد
زعلم وفضل بجزعبرت آنچه جمعکنید
گشاد هر ورقش برکتاب میخندد
درنگ راهبرکاروان فرصت نیست
کجا روبمکه هر سو شتاب میخندد
بهدرسگاه ادب حرف و صوف مسخرگیست
ز صد سؤال همین یک جواب میخندد
ز برق حسن کسی را مجال جرات نیست
بپوش چشم که حکم حجاب میخندد
زبان به لاف مده، پاس شرم مغتنم است
چو بازگشت لب موج آب میخندد
غبار صبح تماشاست هرچه باداباد
تو هم بخند جهان خراب میخندد
دلت چو شمع به هجر که داغ شد بیدل
کز اشک گرم تو بوی کباب میخندد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.