سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۹ - خبر یافتن زال از کشته شدن فرامرز
... جهان ار ازین سوز بگداختیم
جهان ای برادر نماند به کس
دل اندر جهان آفرین بند وبس
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - مدح سلطان مسعود
... شگفت نیست که از رای عدل گستر تو
شوند ساخته چون دو برادر آتش و آب
تو کامران ملکی و به نام تو ملکی است ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - حسب حال
... صبر تن دار نیک خفتانیست
ای برادر برادرت را بین
که چگونه اسیر زندانیست ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲ - مدح ثقة الملک طاهر بن علی
ای به قدر از برادران برتر
مر تو را شد برادر تو پدر
مادر تو چو مادر پدرست ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - جواب قصیده محمد خطیبی و انکار بر آثار کواکب و شکایت از حبس خود و مدح ثقة الملک طاهر و سلطان مسعود
... به تاب و قوت عقلت چه خاک و چه آذر
چو تو قرین و رفیق و چو تو برادر و دوست
که داشته است و که دارد بدین جهان اندر ...
... چه سعد باشد و نحس و چه نفع باشد و ضر
تو ای برادر خود را میفکن از ره راست
ز چرخ و اختر هرگز نه خیر دان نه شر ...
... که مردمان به چنین ضحک ها شوند سمر
حدیث خویش همی گویم ای برادر من
تو زینهار گمان دگر مدار و مبر ...
... چو بحر مادر طبع سخاش بود رواست
که هست خوی خوش او برادر عنبر
به دوست گردان اقبال دین و ملک آری ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۵ - مدح یکی از صدور
... این پدر زان پسر کند اعراض
وان برادر ازین شود بیزار
چاره و حیله کرد نتوانند ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۲ - مدح نجم الدین شیبانی
... که پیش کرده کوه را کردر
چون بگردد برادر نکباست
چون تک آورد خواهر صرصر ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۸ - هم در ستایش او
... امسال محمد سپهبد
کوهست ربیع را برادر
از مرکز خویش تا سرندیب ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۲ - در مدح ابونصر منصور
... کوههایی ست رزمگاه مرا
خواهر جودی و برادر طور
هر بلندی که لنگ و لوک شدست ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۱ - داستان سیه روزی
... مغبون من ازین عمر رایگانم
ای جان برادر ورا نمودی
با عهد نبودی چو دوستانم ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۴ - در حسب حال خویش و مدح سیف الدوله محمود
... بر جای خویش ار چه همی گردم
گویی که ای برادر پرگارم
در ظلمت زمانه همی گردم ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۶ - ای برادر نکو نگر به وجود
... در پرستیدن صنم کردن
ای برادر نکونگر به وجود
سازد اندیشه عدم کردن ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۰ - مدح ثقة الملک طاهربن علی
... گفت هر دوستی که بود مرا
کام کمتر کن ای برادر هان
من چو مستان همی دوانیدم ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۶ - مرثیت یکی از دوستان
... خون جگر ز دیده برون افکند همی
مسکین برادر تو سعید از وفات تو
گوید که با که گویم اکنون غمان دل ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳ - مدیح
... جز تو از مهتران خطاب که کرد
بنده خویش را برادر و دوست
هم رگ و پوست خواندیم شاید ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹ - به عمر کاک فرستاده
عمر کاک را که خواهد گفت
کای عزیز و گزین برادر دوست
در هوای من اردل تو دوتاست ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳ - مرثیت
... در دل خاک از آتش پنهان کرد
ای برادر چگونه شرح دهیم
آنچه بر ما سپهر گردان کرد ...
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۴ - مطایبه
... کرده و تازه گشته همچو سمن
ای برادر به گرد سیم برآی
بر نیاید جهیز تو به سخن ...
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۰
... این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کاواز دهل برادر از دور خوش است
خیام » نوروزنامه » بخش ۲۸ - حکایت
فخرالدوله برادر پناخسرو آنگاه که بگریخت و بنشابور آمد صاحب زبان بر وی دراز کرد و بنامها وی را نکوهید و عاقش خواند وی فصلی نبشت و بصاحب فرستاد و گفت ترا شمشیر و مرا قلم فانظر ایهما اقوی صاحب در جواب نبشت السیف اقوی و القلم اعلی فانظر ایهما اکفی فخرالدوله آن رقعه را بر شمس المعالی عرضه کرد قابوس وشگیر زیر آن نبشت قدافلح من تزکی و قد خاب من کذب و تولی