گنجور

 
۳۲۸۱

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۴۷

 

... همیشه تا که مه و مهر در محاق و کسوف

بود ز گردش این چرخ ازرق زراق

اساس عدل تو در عالم آن چنان بادا ...

ظهیر فاریابی
 
۳۲۸۲

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۴۸

 

... زمانه تیز کند ناله مرا آهنگ

جفای چرخ بگیرد مرا به سختی نای

وفای یار در آویزدم ز دامن چنگ ...

... چنان به درد دل از سینه برکشم آهی

که هفت آینه چرخ از آن برآرد زنگ

بضاعت سخن خویش بینم از خواری ...

ظهیر فاریابی
 
۳۲۸۳

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵۲

 

... از آن شده ست مطیعت دل خواص و عوام

زمانه ناقه صالح نکشته بود که چرخ

به دست چون تو کسی خواستش سپرد زمام ...

... سپیده دم چو جهان را نوید عید بداد

طلایه سحر از بام چرخ مینا فام

به گوش نامیه در می دمید باد صبا ...

... جهانیان را روزی مباد آن روزی

که چرخ جز تو کسی را برد به شاهی نام

گهی به تخت ظفربربه فرخی بنشین ...

ظهیر فاریابی
 
۳۲۸۴

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵۳

 

... در این مدت از غیبت رایتت

که در ضل او چرخ دارد مقام

چه دانی که چون راست بنشسته بود ...

ظهیر فاریابی
 
۳۲۸۵

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵۴

 

... طغانشه بن مؤید که گوید و رسدش

که هست منطقه چرخ حلقه کمرم

من آن تهمتن دریا دلم که وقت صبوح ...

ظهیر فاریابی
 
۳۲۸۶

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵۵

 

... هر جا که رسید موکب تو

از چرخ شنید خیر مقدم

بر درگه تو امید را فال ...

ظهیر فاریابی
 
۳۲۸۷

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵۶

 

... آن را که زیر دامن توفیق پرورند

از گرم و سرد چرخ بدوکی رسد الم

گردون به موج خون در صد بار غوطه خورد ...

... زان تیغ آب رنگ ببر بیخ آن ستم

بیم است کز تغابن این چرخ نیلگون

خون فسرده جوش زند در رگ بقم ...

... گرد از فلک برآور و از و روزگار هم

تا چرخ قد خمیده نگردد تمام راست

در قامت مراد تو هرگز مباد خم ...

ظهیر فاریابی
 
۳۲۸۸

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵۷

 

... آسمان یاد جلال تو کند بی تعظیم

دهر با جود تو مفلس بود و چرخ دنی

ابر با بذل تو مدخل بود و بحر لییم ...

ظهیر فاریابی
 
۳۲۸۹

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵۸

 

... در سخا چون حاتمی در عدل چون نوشین روان

نیست اندر کیسه چرخ از کفت چیزی دریغ

نیست اندر پرده غیب از دلت رازی نهان ...

ظهیر فاریابی
 
۳۲۹۰

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵۹

 

... بگزید و کرد بر همه آفاق کامران

یا حجتی چنین که ببندد زبان چرخ

تیغ تو را رسد که بر اعدا کشد زمان ...

... بر دشمنان دولت تو کرد امتحان

گر گم شود پی زحل از چرخ باک نیست

بخت تو آگه ست چه حاجت به پاسبان ...

... تا سایه بر سرت فکند افسر کیان

این هم تواضع است که کردی و گرنه چرخ

داند که مشتری بننازد به طیلسان ...

ظهیر فاریابی
 
۳۲۹۱

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۶۴

 

... وانکه حکمش ز حلقه بیرون کرد

چرخ پیروزه رنگ را چو نگین

ای به عدل و سخا رسانیده ...

... زلف شمشاد و عارض نسرین

چرخ در عهد تو ندیده بهم

سینه کبک و پنجه شاهین ...

... چون زبان در سنانت بگشایم

بر کشد چرخ نعره تحسین

دست چون بر دعات بردارم ...

ظهیر فاریابی
 
۳۲۹۲

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۶۵

 

... راست گفتی مظله ای ست سیاه

سر برافراخته به چرخ برین

دیدم اطراف ربع مسکون را ...

... ای به رتبت غبار موکب تو

بسته میدان چرخ را آذین

وی ز شکرت دهان اصل هنر

گشته چون کام نیشکر شیرین

هم ترازوی چرخ را بشکست

بارحلم تو پله و شاهین ...

... پیش قهر تو بیلک و زوبین

چرخ انگشتری صفت نامت

کرده بر دیده نقش همچو نگین ...

... بخت در مجلست حریف و ندیم

چرخ بر درگهت رهی و رهین

ظهیر فاریابی
 
۳۲۹۳

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۶۶

 

... همیشه تا دول اندر جهان کون و فساد

بود مسخر دوران چرخ و اختر او

به عون و عصمت حق دولتت چنان بادا

که چرخ از بن دندان شود مسخر او

ظهیر فاریابی
 
۳۲۹۴

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۶۷

 

... خلق تو را نسیم عبیرست لا جرم

شد جیب چرخ پر زنسیم عبیر تو

دانند همگان که ظهیر آن توست لیک ...

ظهیر فاریابی
 
۳۲۹۵

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۶۹

 

... خدایگانی کاندر فضای بارگهش

عدیل قبه چرخ است قبه خرگاه

به پیش خنجر بیجاده رنگ او در رزم ...

ظهیر فاریابی
 
۳۲۹۶

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷۰

 

زهی نظیر تو چشم زمانه نادیده

سیاستت به سزا گوش چرخ مالیده

خرد که بر دوجهان نافذست فرمانش ...

... چو روشنایی چشم از سیاهی دیده

محیط چرخ سرا پرده ای ست جاه تو را

درو بساط مراد تو گسترانیده ...

ظهیر فاریابی
 
۳۲۹۷

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷۱

 

... آن جرأت از کجاست که با چون تو راعیی

از مرغزار چرخ رباید همی بره

چندان بقات باد که هنگام حصر آن ...

ظهیر فاریابی
 
۳۲۹۸

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷۴

 

... که تو به مملکت بحر و بر سزاواری

درینمجال سخن نیست چرخ را هر چند

که عذر لنگ برون می برد به رهواری ...

ظهیر فاریابی
 
۳۲۹۹

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷۵

 

... در حدیث درمی یا سخن دیناری

چرخ با آن عظمت گشت به جاه تو مقر

بس بود خاصه ز خصمان قوی اقراری ...

... بعد از ین چون به جناب تو تولا کردم

چشم دارم که زچرخم نرسد آزاری

بختهر حادثه ای را نهد اکنون عذری ...

ظهیر فاریابی
 
۳۳۰۰

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۸۱

 

... به دست توست گر افزایی و اگر کاهی

تو آن سپهر شکاری که شیر بیشه چرخ

ز بیم تیغ تو تن دردهد به روباهی ...

... برد سنان تو از چشم روز بینایی

دهد ضمیر تو از راز چرخ آگاهی

شکست نامده از هیچ روی در حشمت ...

ظهیر فاریابی
 
 
۱
۱۶۳
۱۶۴
۱۶۵
۱۶۶
۱۶۷
۴۹۲