گنجور

 
۳۲۶۱

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۷ - در مدح سلطان اویس

 

... سالها گیتی نثار مقدم این روز را

دامن دریا و کان پر در ومرجان یافته

کرده دستت در کنار سایلان شکرانه را ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۶۲

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸ - در مدح امیر شیخ حسن

 

... آراسته است از آن به لالی وکان چشم

گویی سحاب خاطر دریا وکان لطف

سر مایه داده است به دریا وکان چشم

آنکو عروس باصره بی رای و حسن او ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۶۳

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۹ - در مدح سلطان اویس

 

... به سوزن های زر خورشید دوزد غنچه را مبسم

درون ما زسودای تو دریایی است تا لب خون

کزان دریا کشد هر دم سحاب دیده یما نم

زدردم بر درت افتاده چون خواهم که بر خیزم ...

... که هست اخلاق واحسانش فزون از کیف بیش وکم

جهان سلطنت سلطان اویس آن شاه دریا دل

که گیتی را به حکم اوست اشهب رام وادهم هم ...

... درخت همتش را بین که هست از کمترین برگش

معلق هفت دریا ی فلک چون قطره ی شبنم

چو گردد حزم بر کسر عدو عزم همایونش ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۶۴

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳ - دروصف زورق

 

... سایبانش ظل ممدود است بر بالای آن

دجله چون دریا و کشتی کوه بر بالای کوه

سایبان ابری و خورشیدی به زیر سایبان

ساقیا آن کشتی زرین دریا دل بیار

وان در آن کشتی زر دریا ی یاقوتی روان

مگذر از کشتی به کشتی بگذر از دریای غم

کز کنین دریا گذر کردن به کشتی می توان

هر کجا آبی بیابی یا شرابی چون حباب ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۶۵

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در مدح سلطان اویس

 

... آورد صد بار پشت آسمان را بر زمین

در کف دریا یسارش ابر اگر غوصی کند

با قیاس عقل یم نیمی نماید از یمین

دامن آخر زمان را پر جواهر می کند

آن دو دریای کرم کو دارد اندر آستین

نسر طایر کرد از سهمش فراهم بال وپر ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۶۶

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - در مدح شاه دوندی

 

... عزم او را رکب جمشیدی اندر زیر زین

ای ز رشک جام جودت چشم دریا پر زاشک

وی زصیت طاس عدلت گوشه گردون پر طنین ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۶۷

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۸ - در موعظه ونصیحت

 

... گذشت عمر عزیزت به هرزه تا امروز

دلا به کوش که باقی عمر دریابی

تو مردمی ز همه مردمی امید مدار ...

... هم به جنب همتت گردون خسیس ومه گد ا

هم به خیل حشمتت دریا بخیل وکان لییم

سفره ی افلا ک را رای تو بخشد قرص چاشت ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۶۸

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۳ - در مدح شاه دوندی

 

... زنند آسمانها در آستانی

ایا شهریاری که از ابر و دریا

کفت بر سر آمد به گوهر فشانی ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۶۹

سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۳ - در ستایش پیامبر

 

... پدر بر پدر خسرو و پادشاه

فشاننده گنج دریا به بزم

دراننده قلب خارا به رزم ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۷۰

سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۱۱ - بوسه بر باد

 

... به شب ناله ام بر ثریا رسد

ز مژگان سرشکم به دریا رسد

شبی نلتفت گر ز حالم شوی ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۷۱

سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۱۳ - بوسه بر باد (۳)

 

... دو کوه گران در هم آویختند

دو دریا به یکدیگر آمیختند

ز باریدن تیغ و گرد غبار ...

... علم می فشاند آستین بر غبار

در افکند دریا بر ابرو گره

بپوشید در آب ماهی زره ...

... گهی راند بر چپ گهی سوی راست

ز هر سو چو دریای چنین موج خاست

سپاه بد اندیش را روی بست ...

... ملک تشنه آن جام می بستدش

چو کشتی که دریا کشد در خودش

به شادی روی صنم نوش کرد ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۷۲

سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۱۴ - بوسه بر باد (۴)

 

... چو ابر از دل آتشین آه زد

دو دریا بر آورد و بر ماه زد

چو گل جامه را کرد صد جای چاک ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۷۳

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در نعت حضرت رسول (ص)

 

... در دیده همتت نیاید

دریای جهان به نیم خاشاک

تو بحر حقیقی و از آنرو ...

... سنگی شده پای برق چالاک

از طبع تو زاده است دریا

وز نسبت توست گوهرش پاک ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۷۴

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - رایت سلطان اویس

 

... مصلحت من نهاد دل همه در دامنش

رفت و علی رغم من آن همه دریا فکند

آمد و اول دلم بستد و پیمان شکست ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۷۵

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - حقه لعل

 

... کز رخ و زلف تو بت بر بت چین پر چین است

چشمه چشم من از چشم تو دریا بار است

صدف گوش من از لعل تو گوهر چین است ...

... ای ز بار مننت گجردن گردون شده خم

وی ز موج کرمت دیده دریا شده آب

برق با سرعت عزمت همه صبرست و سکون ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۷۶

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - در لافتی

 

... انس و جان گویای آمنا و صدنا شده

گر تو دریایی چه داری کان رحمت در کنار

ور تو کانی کی بود کان معدن دریا شده

لطف و فضل و رحمت حق در لبت جا یافته ...

... نور ماه قبه ات یاقو او ادنی شده

آفتاب کبریا دریای در لافتی

فخر آل مصطفی مخصوص نص هل اتی ...

... کز سواد گیسویش شب را معطر کرده اند

درج دانش را دلت دریای معنی دیده اند

آفرینش را کفت فهرست دفتر کرده اند ...

... بحر دانش کان مردی لطف رب العالمین

تا که در دریای مدحت آشنایی می کنم

هر چه نه مداحی توست آن ریایی می کنم ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۷۷

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - سیل حادثه

 

... رخت جان بردار و بار دل درین منزل منه

ساحل دریای جان آشوب مرگ است این سرای

هان بترس از موج دریا بار بر ساحل منه

حادثه سیل است خیل افکن گذارش بر جهان ...

... زهر خند ای صبح چون بر جام گردون نوش نیست

خون گری ای ابر در چشم دریانم نماند

آسمانا از کف خورشید جام سلطنت ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۷۸

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - برج سلطنت

 

... ماه ملک آرای برج سلطنت سلطان اویس

در دریا فیض درج سلطنت سلطان اویس

باغ رخسار تو را امروز آبی دیگرست ...

... ماه ملک آرای برج سلطنت سلطان اویس

در دریا فیض درج سلطنت سلطان اویس

چشم او هر لحظه مستان را به هم بر می زند ...

... ماه ملک آرای برج سلطنت سلطان اویس

در دریا فیض درج سلطنت سلطان اویس

آنکه ذات آفرینش با وجودش زیور است ...

... ماه ملک آرای برج سلطنت سلطان اویس

در دریا فیض درج سلطنت سلطان اویس

دست فیاض تو خاطره ها ز بند آزاد کرد ...

... ماه ملک آرای برج سلطنت سلطان اویس

در دریا فیض درج سلطنت سلطان اویس

پادشاها روز عیدت فرخ و فرخنده باد ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۷۹

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ - مستان الست

 

... گشتیم به زلف یار پا بست

هر قطره که هست غرق دریا

از مایی و ز منی خود رست ...

سلمان ساوجی
 
۳۲۸۰

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۲ - از خواب گفتن جمشید با مهراب

 

... همه راهش نشیب اندر فرازست

درین ره بیشه و دریا و کوه است

ز دیو و دد گروه اندر گروه است ...

سلمان ساوجی
 
 
۱
۱۶۲
۱۶۳
۱۶۴
۱۶۵
۱۶۶
۳۷۳