... که هم از نور یکی شد مصفا

شدند ایشان نمود چرخ و انجم

ولی از نور ایشان جملگی گم ...

... شود دور از برش تا نور گردد

بگرد چرخ او مشهور گردد

نماید نور اندر قدر باشد ...

... میان جان نظر کن سر بیچون

که گردانست در وی چرخ گردون

میان جان نظر کن باز بین دل ...

... ولیکن اسم او اکنون شنیدی

طفیل اوست ماه و چرخ و انجم

همه در پرتو رویش بود گم ...

... در این اسرار بود او راز پنهان

که میداند که چرخ سالخورده

چه بنماید بزیر هفت پرده ...

... ز وصلش آفتاب اینجاست گردان

بسر پیوسته اندر چرخ گردان

ز وصلش ماه هر مه میگدازد ...

... مگو هرگز تو دیگر ما و یا من

طلسم چرخ اینجا صورت آمد

نمیدانی از آن معذورت آمد ...

... ز درد آدم اینجا اوست نالان

از آن در چرخ بین صاحب وصالان

کسی کو درد دارد در دم نی ...

... ره شرعش سپار و دم ازین زن

وجود خویش بر چرخ برین زن

ره شرعش سپار و جان فنا ساز ...

... بگورستان نگر پر خاک و پر خون

که ذاتت آمدست از چرخ بیرون

دمی بنگر قطار اندر قطارست ...

... در این دم دم زدی از جمله مردان

ترا جاگه شدست این چرخ گردان

در این دم دم مزن جز از دم یار ...

... بهمت هم شوی تو تاج سردار

بهمت بگذری از چرخ و انجم

بهمت بود خودآری یقین گم ...

... از این اسرار دم کم زن چو مردان

وگرنه همچو چرخ آیی تو گردان

در این اندیشه جان دادی و مردی ...

... مرا هم درمکین و در مکان یاب

منم خورشید و ماه و چرخ و انجم

همه در ذات من درویش شد گم ...

... گهی پیدا شده گاهی نهانند

هر آن کوکب که بر چرخ برینست

صد و دو بارمهتر از زمینست ...

... ز خوشه تو یکی گندم نبینی

که این دم زیر چرخ افتاده ببینی

چو ازتو راستی ناید چو میزان ...

... لقا بنمایم اینجاگه بدو من

مثال آفتاب از چرخ روشن

لقا بنمایم و دیدار بیند ...

... دل و جانش چو در یکی قدم زد

ورای چرخ اعظم او قدم زد

دل و جانش چو در یکی بیان کرد ...

... اگر عقلست حیران وی آمد

وگر چرخست گردان وی آمد

از این نورند هم در نور رفتند ...

... همه ذرات عالم سجده کرده

درون هفت چرخ سالخورده

همه در سجده آدم همه هم ...

... مثال دانه در هفت گردون

ترا این چرخ گردان خورد خواهد

بگردد تا همه بودت بکاهد

خدا را کین وجودت خرد گردد

ترا این هفت چرخ اندر نوردد

شود اجزای ظاهر عین باطن ...

... بسوزان دلق با تسبیح و زنار

بسوزان دلق چرخ لاجوردی

سزد کین هفت پرده در نوردی ...

... ز دیدارت چنان مستم که مستم

که چرخ دهر طلسم اینجا شکستم

چنان ماهست حیران مانده درتاخت ...

... چو او شو بیشکی بردار اینجا

چنان در حالتست این چرخ گردان

که میخواهد که یابد راز جانان ...

... که بشتابد از او دردی باعزاز

زمین و آسمان و چرخ و افلاک

شود اینجا نهان در بوته خاک ...

... حجابش بازکن از روی پرده

بسوزان هفت چرخ سالخورده

حجابش دور کن از رخ زمانی ...

... منم یوسف نموده رخ ز پرده

بمن حیرانست چرخ سالخورده

منم یوسف که اسرار کماهی ...

... جلالش آن چنانم برده ازدست

که چرخم آسیا بد خرد بشکست

شدم در آسیای چرخ گردان

دگر گردی شدم افشانده بیجان ...

... منم خورشید برج لامکانی

که میتابم من از چرخ معانی

منم خورشید و نور مشتری ام ...

... گهی چون بدرم و از حق نموده

گهی من گویم و بر چرخ گردان

کمال عشق اندر چرخ جویان

دمی مر تخم اندر عدل مانده ...

... فتاده زار دایم در وبالست

تمامت کوکبان چرخ گردون

شوند از عشق او گردان و در خون ...

... دوا کن این دل حیران بمانده

که چون چرخست سرگردان بمانده

دوا کن این دل افتاده از دست ...

... چو جان شد جسم آمد در سوی خاک

نهان گردید زیر چرخ افلاک

نهان گردد در آن خلوتگه یار ...

... حقیقت جملگی در نور تو گم

بتو پیداست اینجا چرخ و افلاک

ز بهر تست گردان جوهر پاک ...

... ز احمد گر شوی واصل چو مردان

برت سجده کند این چرخ گردان

ز احمد گر شوی واصل چو آدم ...

... طلسمند این همه در عشق جان تو

زهی بگذشته تو از چرخ اعلا

درون جزو و کل پنهان و پیدا ...

... بیک ره گنج بنمودی بمردان

شکستی مر طلسم چرخ گردان

بیک ره گنج اینجا برفشاندی ...