ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۷ - حسد بردن خواهر رام بر سیتا و فریب دادن او سیتا را
... ولی غیرت رگ جانش بیفشرد
دلش را موکشان در موج خون برد
چنین تا مدتی می بود خاموش ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶
... چو نیست از تو رهایی نه جسم را و نه جان را
نه ایم از تو جدا موج های بحر وجودیم
نباشد از تو جدایی نه جسم را و نه جان را ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶
... گفتم اما نمیتوانم گفت
پیش چشمم زبسکه موج زنست
حرف دریا نمیتوانم گفت ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵
... گمان ندارم ازین بحر بیکران برهیم
چو میزنیم در این موج دست و پا بعبث
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳
... با چشم چسان گوش باین پند توان کرد
با موج محیط غمش آرام توان داشت
شوریده بصحرای جنون بند توان کرد ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲
... با عیب سرا پای هنرمند توان بود
با موج محیط غمش آرام توان داشت
با شورش سوداش خردمند توان بود
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴
... همچو دل بحر و کان داد سخا میدهد
هست درو بحرها موج زنان وین عجب
بحر بود در صدف عشق چها میدهد ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۳
... زان جلوه است داغ دل روزگار هم
زان جلوه است موج هوا و ثبات کوه
زان جلوه است جوش و خروش بحار هم ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴
... پاک شستیم و بر آن صورت خوب تو کشیدیم
حسن خوبان فریبنده ز دریای تو موج است
ابروی همه از حسن روانبخش تو دیدیم ...
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱
... که دیوان فلک صورت از آن سازند محفل ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
ز غرقاب فراق خود رهی بنما به ساحل ها ...
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
... فرا ز مسند خورشید تکیه گاه من است
ز موجهای حوادث مرا چه باک ای فیض
چو مهر حیدر و اولاد او پناه من است ...
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳
... بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود
ز موج شوق تو در بحر بیکران فراق
ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار ...
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۵۳ - صفت تریاک فروش
... کیفش بحری فراخ پهناست
در چرت خودش چو موج دریاست
بی یار ز عیش و برگ گشته ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
... سودی که می کنیم زیان می کنیم ما
هر دم ز موج نالة گم گشته در سراغ
غم نامه ها به دوست روان می کنیم ما ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
... اشک در دیدة ما خواب ندارد امشب
موج طوفان بلد و وعدة ساحل نزدیک
کشتیم لنگر گرداب ندارد امشب ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷
... صبرم هزار کشتی بیگانگی شکست
در موج خیز اشک دمادم که آشناست
از صحبت نشاط گریزم که دشمن است ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳
چو موج بر سر آبیم و حال سخت خرابست
خوشا امید جگر تشنه ای که محو سرابست ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱
... عجب که رخت ز دریا برون تواند برد
که موج را ره پر پیچ و تاب در پیش است
مباش غره شب عیش را صباحی هست ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
... نشان ساحل این بحر ای که می پرسی
اگر به موج سواری کنار نزدیک است
به غیر یأس ابد در میانه فاصله نیست ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶
... عشق مجنون دگر اینک به صحرا برده است
خواهش آغوش موج فتنه بی تابانه باز
کشتی بی طاقت ما را به دریا برده است ...
... ای که سیر بیستون داری هوس زحمت مکش
موج آب تیشة فرهادش از جا برده است
از تصرف های حسن شوخ او در حیرتم ...