گنجور

 
فیض کاشانی

منم که مهر نبی و ولی پناه من است

دعای نایب حق ورد صبحگاه من است

ز پادشاه و گدا فارغم بحمد اللّه

گدای خاک ره دوست پادشاه من است

ز وصل او نشکیبم گرم به تیغ زنند

رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است

به حال من نظری می‏کن ای امام زمان

که التفات تو کفاره گناه من است‏

مرا ز دنیی و عقبی غرض وصال شماست

جز این خیال ندارم خدا گواه من است

بر آستان شما رو نهاده‌‏ام زان روی

فرا ز مسند خورشید تکیه‏‌گاه من است

ز موج‏های حوادث مرا چه باک ای فیض

چو مهر حیدر و اولاد او پناه من است

وگرنه ذکر حقم بر زبان خروشی نیست

به دل محبت این قوم عذرخواه من است