گنجور

 
فیاض لاهیجی

دل بد مکن ز همدمی غم که آشناست

وز کاو کاو درد مزن دم که آشناست

تا دل ز من ترانة بیگانگی شنید

رم می‌کند ز سایة محرم که آشناست

بیگانه است شادی و بیگانه دوست عیش

دستی زنم به حلقة ماتم که آشناست

داغ مرا که زخمی بیگانگی اوست

دلچسب نیست صحبت مرهم که آشناست

صبرم هزار کشتی بیگانگی شکست

در موج‌خیز اشکِ دمادم که آشناست

از صحبت نشاط گریزم که دشمن است

در سایة ملال درآیم که آشناست

فیّاض پیش یار مریز اشک آتشین

گل تر شود ز گریة شبنم که آشناست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode