گنجور

 
۲۹۶۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - تقسیم دنیا به مذموم و غیر مذموم

 

... یکی آنکه علاقه به آن و گرفتاری به اصلاح آن و التذاذ از آن به آن جهت بود که وسیله آخرت باشد و به کار سرای جاوید بیاید و این قسم نیز ممدوح و مستحسن است

و قسم دیگر آن قسمی است که به زبان همه پیغمبران ملعون و در همه ملل و ادیان مذموم است و آن این است که علاقه و گرفتاری و التذاذ از آن نه از پی اصلاح امر آخرت باشد و نه در تهیه سفر عالم قدس به آن احتیاجی بوده باشد بلکه به مجرد خواهش نفس باشد و هوا و هوس عبارت از همین لذات است که خداوند ریوف بهشت را وعده فرموده است به هر که خود را از آن باز دارد و همین علاقه است که بیشتر امراض دل از آن متولد می شود و منشأ بسیاری از صفات خبیثه می گردد چون ریا و حسد و حقد و عداوت و کبر و دغل و تفاخر و حب مدح و سوءظن و طمع و حرص و امثال اینها و همین گرفتاری بدن است که آدمی را از کار آخرت باز می دارد زیرا که این گرفتاری عبارت از شغلهای دنیویه از حرف و صناعتهایی که مردم خود را به آن مشغول ساخته اند به نحوی که خود و خالق خود را بالمره فراموش کرده اند و از کاری که به جهت آن خلق شده اند غافل مانده اند و اگر بدانند که فایده این کسبها و شغلها چیست و به قدر ضرورت خود را مشغول آنها کنند کجا به دنیا چنین فرو می روند و روز و شب خود را به آن صرف می نمایند

و لیکن چون حکمت آمدن به دنیا و قدر نصیب خود را از این عاریت سرا را نفهمیدند پا از قدر حاجت بالاتر نهاده و خود را به مشاغل دنیویه گرفتار کردند و چون از عقب هر شغلی مشغله دیگر بلکه چندین مشاغل بی نهایت به یکدیگر متصل می شود به این جهت از مقصود باز می مانند و به مشغله های بی حد گرفتار می شوند آری شغل دنیا چنین است چون در یک شغل گشوده شد در ده شغل دیگر از پی آن وا می شود و هر یک از آن ده در را نیز درهای دیگر از عقب می رسد و همچنین إلی غیر النهایه ...

ملا احمد نراقی
 
۲۹۶۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - چیزهایی که دنیا را به آنها تشبیه کرده اند

 

... مثال سوم در مخالفت ظاهر دنیا و باطنش گفته اند که دنیا مانند پیرزنی است متعفن که ظاهر خود را زینت دهد و خود را به انواع حلی و زیور بیاراید تا مردمان را به خود فریفته سازد و ایشان فریب آن را خورده با آن دست در آغوش نمایند چون نقاب از چهره آن بردارد و بر باطن آن خبردار گردند ببینند عجوزه ای است کریه صورت قبیح سیرت به انواع قبایح موصوف و به اقسام معایب معروف مروی است که دنیا را در روز قیامت به صورت پیرزالی کبود موی ازرق چشم گراز دندان کریه منظر و قبیح رخسار بیاورند پس آن را مشرف بر همه مردم کنند و به ایشان گویند که آیا این را می شناسید مردمان گویند نعوذ بالله که ما این را بشناسیم خطاب رسد که این دنیایی است که با آن تفاخر می کردید و به واسطه آن به یکدیگر حسد می بردید و دشمنی می کردید و قطع صله رحم می نمودید پس دنیا را به جهنم می افکنند دنیا فریاد می کشد که خداوندا کجایند پیروان و دوستان من پس خداوند عالم می فرماید که دوستان آن را هم به او ملحق سازید و بعضی در این خصوص دنیا را تشبیه نموده اند به ماری که ظاهر آن نرم و هموار و باطنش زهر قتال است و هر که ظاهر و باطن او را شناخت حقیقت آن را می شناسد

مثال چهارم در خصوص کوتاهی عمر دنیا گفته اند که دنیا از برای هر کسی مانند یک گام است که بردارد و چه شک که هر که ملاحظه کند پیش از وجود خود را تا ازل الآزل و بعد از رفتن خود را از دنیا تا ابد الآباد این دو سه روزی که در دنیا زیست می نماید به قدر یک قدم بلکه کمتر است در پیش سفر طولانی بلکه در پیش زیادتر از صد هزار مسافت تمام روی زمین

هان هان تا از این امثال غافل نگذری و تأمل نکرده از آن دست برنداری و هر که در این تأمل کند و به این دیده دنیا را ببیند دیگر دل به آن نمی بندد و به هر نوع که این دو روز بگذرد باکی ندارد بلی ...

ملا احمد نراقی
 
۲۹۶۳

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مفاسد مال و ثروت

 

... گاه آلوده غم اسب و خری

شب در خیال طویله و انبار روز در کار آبیاری و شیار و غیر اینها از افکار بسیار و تاجر مسکین روز و شب با صد فکر قرین گاهی در فکر خیانت شریک و زمانی در تهیه اسباب سفر دور و نزدیک گاه می گوید فلان شریک همه سود را برد و زمانی فکر می کند که فلان مضارب سرمایه را تمام خورد یا فلان کس در عمل کوتاهی کرد یا نه و فلان شخص مال را ضایع نمود یا نه و فلان محاسبه سهو است یا درست فلان حریف در معامله سخت است یا سست در اغلب اوقات در غربت محزون و مغموم و به جهت کساد بازار و ناروایی مالش اندوهناک و مهموم و همچنین سایر مالداران

و بالجمله فکرهای اهل دنیا را نهایتی و خیالات ایشان را غایتی نیست و کسی که بجز فکر قوت سال خود را ندارد و زیادتر از آن را نمی طلبد از همه خیالات فارغ و از جمیع این آفات سالم است ...

ملا احمد نراقی
 
۲۹۶۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - درجات و اقسام زهد

 

... قسم چهارم و آن زهد معرفت است آن است که ترک کند جمیع ما سوی الله را و قطع علاقه از آن نماید حتی از جان و بدن خود و مصاحبت با بدن هم از راه الجاء و اکراه بوده باشد

و به این مرتبه حضرت صادق علیه السلام اشاره فرمودند که زهد کلید در آخرت و نجات از نار است و آن این است که ترک کنی هر چیزی را که تو را از خدا مشغول می کند و مخفی نماند که التفات به بعض آنچه ما سوی الله است که از جمله ضروریات است مانند قدر ضروری از اکل و شرب و لباس و آمد و شد با مردم و گفتگوی با ایشان و اصلاح مسکن و امثال اینها با این مرتبه از زهد منافات ندارد زیرا که مقصود از قطع علاقه از دنیا رو آوردن دل است به خدا و این بدون حیات و زندگی متصور نیست و حیات موقوف است به ضروریاتی چند پس هرگاه کسی اقتصار به این ضروریات نماید به قصد محافظت بدن و استعانت از بدن بر امر عبادت و بندگی چنین شخصی مشغول به غیر خدا نخواهد بود همچنان که کسی که در سفر حج راحله خود را علف دهد به جهت اینکه او را به مکه رساند معرض از حج نیست

بلی باید بدن را در راه خدا به منزله مرکب داند در راه حج همچنان که مقصود از تهیه ضروریات مرکب محافظت آن است از برای اینکه آدمی را به مقصد برساند نه پرورش و لذت بردن آن همچنین باید مقصود از اکل و شرب و لباس و سکنی محافظت بدن باشد به جهت عبادت خدا و بندگی او پس به قدری که محافظت بر آن موقوف است اکتفا نماید نه آنکه مقصود تن پروری و تنعم باشد و اگر لذتی بر آن مترتب شود ضرر ندارد بعد از آنکه مقصود بالذات نباشد و بدان که شکی نیست که تحصیل زیادتر از قدر آنچه آدمی به آن محتاج است و نگاه داشتن فاضل بر آنچه رفع احتیاج را می کند منافی مرتبه زهد است و اما آنچه به آن احتیاج است و در اکل و شرب و لباس و سکنی و اثاث الدار و زن و فی الجمله جاهی که دفع ظلم و ستم از خود کند منافات با زهد ندارد و لیکن از برای آنها نیز مراتبی چند است و بعضی از علمای اخلاق گفته اند که غایت زهد در خوراک آن است که زیاده از قوت شبانه روزی را نگاه ندارد چنانچه زیادتی داشته باشد به مستحقین بذل کند و آن را هم نان جو قرار بدهد نهایت زهد خواهد بود و لیکن بعضی اوقات نان گندم خوردن بلکه یک نان خورش نیز ضمیمه آن نمودن به شرط آنکه از چیزهای بسیار لذیذ نباشد بلکه بعضی وقتها گوشت نیز تناول کردن با زهد منافات ندارد ...

ملا احمد نراقی
 
۲۹۶۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - فرق بین فقیر و گدا و مذمت تکدی

 

... و اما زیادتر از قدر حاجت را بهتر آن است که نگیرد بلی اگر خواهد آن را به فقرا دهد و بذل کند گرفتن آن ضرر ندارد و باید دفعه انفاق فقرا کند و نگاه ندارد که گاه است نفس در مقام فریب او برآید همچنان که جمعی متصدی خدمت فقرا و متکفل حال ایشان شدند و از اغنیا می گرفتند و به فقرا می دادند عاقبت نفس و شیطان با هم ساخته او را فریفتند و این را وسیله جمع مال و تنعم و تلذذ قرار دادند و به هلاکت رسیدند و سزاوار مومن آن است که تا او را ممکن باشد از کسی چیزی خواهش نکند و سوال ننماید زیرا که آن متضمن شکوه از خدا و ذلیل کردن خود است و موجب ایذای آن کسی است که از او خواهش می کند زیرا که بسا باشد به خاطر خواه خود چیزی ندهد و بعد از اظهار به او شرم کند و یا خجالت کشد یا محافظت آبروی خود کند یا به روی ریا چیزی بدهد و چنین چیزی معلوم نیست که شرعا حلال باشد

و از این جهت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود سوال از مردم از جمله فواحش است و فرمود هر که از مردم سوال کند و قوت سه روز خود را داشته باشد روز قیامت خدا را ملاقات کند در حالی که روی او استخوان خالی باشد و هیچ گوشت نداشته باشد و فرمود که هیچ بنده ای نیست که یک در سوال را بر خود بگشاید مگر اینکه خدا هفتاد در فقر را بر روی او می گشاید و فرمود که سوال حلال نیست مگر با فقری که به هلاکت انجامد یا قرضی که به رسوایی کشد روزی طایفه ای از انصار به خدمت آن بزرگوار آمدند و عرض کردند یا رسول الله حاجتی به تو داریم فرمود بگویید عرض کردند حاجت بزرگی است فرمود بیاورید حاجت خود را گفتند می خواهیم ضامن شوی از برای ما بهشت را حضرت سر به زیر انداخت پس سر برداشت و فرمود ضامن می شوم به شرطی که شما هم ضامن شوید از احدی چیزی سوال نکنید ایشان تعهد نمودند و همچنین بودند حتی در سفر تازیانه از دست یکی می افتاد از رفیق خود که پیاده بود سوال نمی کرد که تازیانه را به او دهد و خود فرود آمده بر می داشت و اگر بر سفره ای نشسته بودند و آب به یکی نزدیک بود رفیقش از او خواهش نمی کرد که آب را به او دهد و فرمود که اگر یکی از شما پشته هیزم را بر پشت کشد و بفروشد و آبروی خود را نگاه دارد بهتر است از آنکه سوال کند در روز عرفه حضرت سید الساجدین علیه السلام در عرفات جمعی را دیدند که سوال می کردند فرمودند اینها بدترین خلق خدا هستند مردم رو به خدا آورده تضرع می کنند و اینها رو به مردم آورده سوال می کنند و حضرت صادق علیه السلام فرمود که اگر سایل بداند که چقدر وزر و وبال دارد احدی هر آینه از احدی سوال نمی کند و اگر آنکه رد می کند بداند که رد سایل چقدر بد است احدی سایلی را محروم و رد نمی کند و مخفی نماند که منعی نماند که منعی که از سوال شده در صورتی است که ناچار و مضطر نباشد و اما در صورت اضطرار و احتیاج شکی در جواز آن و رخصت در آن نیست و آنچه در ترغیب اعطاء سایل رسیده دلالت بر آن می کند

خدای تعالی فرموده است و اما السایل فلا تنهر یعنی اما سایل را از خود مران حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود رد مکن سایل را و چیزی به او بده اگر چه نصف خرمایی باشد و فرمود از برای سایل حقی است اگر چه بر اسبی سوار شده باشد و فرمود سایل را رد نکنید اگر چه سم سوخته باشد

ملا احمد نراقی
 
۲۹۶۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » تکلم به سخنان بیهوده

 

... علاوه بر این غالب آن است که چون در سخنان بی فایده گشوده شد کلام می کشد به حکایت معاصی و دروغ و غیبت و امثال اینها و از این جهت مذمت بسیار در خصوص آن وارد شده است

مروی است که در جنگ احد پسری از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شهید شد که از گرسنگی سنگ بر شکم خود بسته بود مادر او بر بالین وی نشسته و خاک از رخسار او پاک می کرد و می گفت گوارا باد بر تو بهشت ای فرزند من پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود چه می دانی که بهشت بر او گوارا خواهد بود شاید که سخنان بی فایده می گفته بعضی از صحابه می گفت که گاه است مردی با من سخن می گوید که رغبت من به جواب او بیشتر است از رغبت تشنه به آب سرد و لیکن آن را ترک می کنم از خوف اینکه مبادا سخنان فضول بگویم و مخفی نماند که هرزه گویی و سخنان بی فایده اقسام بی نهایت دارد و ضابطه آن این است که تکلم کنی به سخنی که اگر آن را نگویی و سکوت کنی گناهی بر تو نباشد و ضرر دنیوی هم به تو نرسد و امر تو معطل و معوق نماند هر چه از این قبیل باشد لغو و مالایعنی است مثل اینکه نقل کنی با همنشیان خود احوال سفرهای خود را و آنچه در سفر دیده ای از کوهها و آب ها و رودخانه ها و واقعه هایی که به تو رو داده و چیزهایی که به نظر تو رسیده و میوه های ولایات و هواهای آنها و احوال مردمان آنجا و امثال اینها و همه اینها اموری هستند که ترک آنها نه ضرر دینی دارد و نه دنیوی و اصلا فایده ای از برای هیچ کس در ذکر آنها نیست

پس اگر نهایت سعی خود را هم بکنی که کم و زیادی در نقل نکنی و خودستایی و تفاخری منظور تو نباشد و متضمن غیبت کسی یا مذمت مخلوقی را مخلوقات خدا نباشد وقت خود را ضایع و تلف کرده خواهی بود بلکه دل خود را افسرده و تاریک نموده خواهی بود زیرا که تکلم به مالا یعنی موجب کدورت دل آدمی می شود

پس هان ای برادر وقت تهیه سفر عقبی از تنگ تر و کاروان عمر را از آن شتاب بیشتر است که ما مسافران را فرصت بار بستن باشد چه جای فارغ نشستن و به کار بی فایده پرداختن آدمی بیچاره را چون سفر آخرت راه هولناکی در پیش و مانند اجل راننده ای در عقب و مثل تکلیف باری بر دوش و چون شیطان راهزنی در کمین دیگر به چه دست و دل فارغ می نشیند و از گذشته و آینده خود سخن می گوید و به کدام دلخوشی با هم نشینان صحبت می دارد

و بدان که همچنان که سخنان بی فایده گفتن بد و موجب خسران ابد است همچنین سوال کردن از چیزی که از برای تو بی فایده است مذموم بلکه مذمت آن بیشتر و مفسده آن شدیدتر است زیرا که وقت خود را به سوال ضایع کرده و رفیق خود را نیز ملجأ نموده که به جواب تو وقت خود را ضایع سازد و این در وقتی است که آن چیزی که سوال از آن کرده هیچ آفاتی نداشته باشد ولی اگر در جواب آن آفتی باشد همچنان که در بیشتر سیوالهای بی فایده آثم و گناهکار نیز خواهد بود مثل اینکه از کسی می پرسی که آیا روزه ای یا نه اگر بگوید بلی گاه باشد که به ریا افتد و اگر ریا نکند لااقل ثواب عمل او کم می شود زیرا که ثواب عبادت پنهانی بسیار از آشکار بیشتر است و اگر بگوید نه دروغ گفته خواهد بود و اگر سکوت کند به تو اهانت رسیده خواهد بود ...

ملا احمد نراقی
 
۲۹۶۷

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » عدالت و فضیلت آن

 

... تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

و این طایفه را چون جامه حیاتشان تار و پود شهوات بافته و تار حیاتشان به رشته طول امل تافته است و این معنی هر یکی را در تحصیل مراد به ارتکاب صد گونه فساد داعی و از تحریف شان از جاده مستقیم انصاف ساعی است و از این جهت ناپاکان بی باک را بر مال عجزه چشم طمع باز و اقویا را به گریبان ضعفا دست تعدی دراز می گردد و به این سبب امر معیشت تباه و دست از دامن مقصود که تعمیر خانه آخرت است کوتاه می شود لهذا ناچار است از سرکرده مطاعی و فرماندهی لازم الاتباعی که فقراء و زیردستان در کنف حمایتش از شر اشرار ایمن و محفوظ و در سر سفره عدالتش از نعمت آسوده گی بهره مند و محفوظ باشند

و بنابراین حضرت حکیم علی الاطلاق از غایت مرحمت و اشفاق بر خلق هر کشوری سروری و بر اهل هر دیاری سالاری گماشته و سررشته نظام مهام هر جماعتی را در کف کفایت صاحب دولتی گذاشته که شب و روز با دیده محبت بیدار نگاهبان اوضاع روزگار بوده و نگذارد که دست تعدی جور کیشان گونه احوال درویشان را به ناخن ستم خراشد و زور بازوی زبردستی اهل فساد به تیشه بیداد نخل مراد زیردستان را درهم تراشد ...

... و از این جهت در آیات بسیار و اخبار بی شمار امر به عدل و داد و مدح و ترغیب بر آن شده چنان که حضرت پروردگار جل شأنه می فرماید ان الله یامر بالعدل و الاحسان یعنی به درستی که پروردگار امر می کند به عدالت و نیکویی با یکدیگر کردن و دیگر می فرماید ان الله یأمرکم ان تودوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل یعنی به درستی که خدا امر می فرماید شما را که امانتهای مردم را به صاحبانش رد نمایید و چون در میان مردم حکم کنید به عدل و راستی حکم نمایید و از حضرت فخر کاینات مروی است که عدالت کردن در یک ساعت بهتر است از عبادت هفتاد سال که جمیع روزهای آن را روزه بدارد و همه شبهای آن را به عبادت و طاعت احیا نماید و نیز آن حضرت فرموده که هر صاحب تسلطی داخل صبح شود و قصد ظلم با احدی نداشته باشد حق تعالی جمیع گناهان او را می آمرزد و از حضرت امیرالمومنین علیه السلام مروی است که هیچ ثوابی نزد خدای عظیم تر نیست از ثواب سلطانی که به صفت عدل موصوف و مردی که شیوه او نیکویی و معروف باشد و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که عدالت در کام پادشاهی که شیرینی آن را یافته باشد از شهد و شکر شیرین تر و در مشامش از مشک اذفر و عنبر خوشبوتر است و نیز از آن سرور مأثور است که پادشاه عادل بی حساب داخل بهشت گردد

گویند یکی از سلاطین را شوق طواف خانه خدا و گذاردن حج بر خاطر غلبه کرد عازم سفر حجاز گردید چون ارکان دولت بر این داعیه مطلع گشته عرض کردند که اگر با حشم و سپاه عزیمت این راه نمایید تهیه اسباب آن معتذر و اگر مخفف توجه فرمایید خطر کلی متصور است علاوه بر اینکه چون مملکت از وجود پادشاه خالی گردد انواع خلل در بنیان ملک حاصل گردد و رعیت پایمال شوند سلطان گفت چون این سفر میسر نمی شود چه کنم که ثواب حج دریابم گفتند در این ولایت عالمی هست که سالها مجاور حرم بوده و ادراک سعادت چندین حج نموده شاید ثواب حجی از او توان خرید سلطان خود به نزد آن عالم رفته و فیض صحبت او را دریافته اظهار مطلب نمود عالم گفت ثواب حجهای خود را به تو می فروشم سلطان گفت هر حجی به چند گفت ثواب هر قدمی که در آن زده ام به تمام دنیا سلطان گفت من زیاده از قدری اندک از دنیا ندارم و آن خود بهای یک قدم نمی شود پس این سودا چگونه میسر می شود عالم گفت آسان است ساعتی که در دیوان دادخواهی به عدالت پردازی و کار بیچارگان سازی و در دیوان دادخواهی به عدالت پردازی ثواب آن را به من ده تا من ثواب شصت حج خود را به تو ارزانی دارم و در این معامله هنوز من صرفه برده خواهم بود و اگر کسی دیده بصیرت بگشاید و به نظر حقیقت بنگرد می بیند که لذت سلطنت و حکمرانی و شیرینی شهریاری و فرماندهی در عدل و دادخواهی و کرم و فریادرسی است

عدل و کرم خسروی است ورنه گدایی بود ...

ملا احمد نراقی
 
۲۹۶۸

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » وجوب و فضیلت صله رحم و فواید آن

 

... و قطع رحمی که حرام است این است که به گفتار یا کردار ایذاء به او برسانی و با او رفتار ناشایست کنی یا سخن ناخوش نسبت به او بگویی که دل او شکسته گردد یا او را احتیاجی و ضرورتی باشد به سکنایی یا لباسی یا خوراکی یا نحو آن و تو قدرت بر رفع احتیاج او داشته باشی و زیادتر از قدر ضرورت خود را متمکن باشی و از او مضایقه کنی

یا ظالمی نسبت به او ظلمی کند و تو بتوانی آن را دفع کنی و کوتاهی نمایی یا از راه کینه و حسد از او کناره کنی و دوری جویی و بدون عذر مسموع در وقت مرض عیادت او نکنی و چون از سفر آید به دیدن او نروی و چون او را مصیبتی روی دهد به تعزیه او حاضر نشوی و امثال اینها و جمیع اینها قطع رحم است و صله رحم ضد آنها است که خود را از سخن درشت و کردار زشت نسبت به او نگاه داری

ملا احمد نراقی
 
۲۹۶۹

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فضیلت نیکی به والدین

 

... و اگر در آن ضرری باشد که معتد به باشد بعضی از علما اطاعت در آن را واجب نمی دانند و اطلاق کلام بعضی دیگر دلالت می کند بر وجوب فرمانبرداری و حرمت مخالفت ایشان در مباحات و مستحبات مطلقا

و از کلام والد ماجد حقیر رحمه الله در جامع السعادت نیز چنین مستفاد می شود و ترجمه کلام ایشان این است که بالجمله اطاعت والدین و طلب رضای ایشان واجب است پس از برای فرزند جایز نیست که مرتکب هیچ یک از افعال مباحات و مستحبات شود بدون اذن ایشان بعد از آن می فرماید و از این جهت است که فتوای علما بر این است که جایز نیست سفر کردن از برای تحصیل علم بدون اذن ایشان مگر از برای تحصیل علمی که واجب عینی باشد چون تحصیل مسایل نماز و روزه و اصول دین اگر در شهری که هست کسی نباشد که آنها را تعلیم کند و اگر در آن شهر کسی باشد مسافرت جایز نیست و آنچه را که فرموده اند مطابق آن است که از آیات و اخبار مستفاد می شود پس باید سعی نمود که فعلی که مخالف خواهش ایشان باشد از آدمی سر نزند

مروی است که مردی از یمن به خدمت برگزیده ذوالمنن آمد که در خدمت آن حضرت جهاد کند حضرت فرمود که برگرد و اذن از پدر و مادر خود طلب کن که اگر اذن دادن جهاد کن و الا با ایشان نیکویی کن تا توانی به درستی که این بهتر است از همه چیزهایی که خدا به آن امر فرموده است بعد از توحید و دیگری به جهت جهاد به خدمت آن سرور عباد آمد حضرت فرمود آیا مادر داری عرض کرد بلی فرمود برو ملازم او باش به درستی که بهشت در زیر قدم اوست و ظاهر از اخبار و آثار و مستفاد از تجربیات آن است که همچنان که تحصیل رضای والدین اعظم وسایل نجات آخرت است همچنین وسیله ای از برای طول عمر و جمعیت احوال و انتظام امر معاش در دنیا نیز بهتر از احسان به ایشان نیست ...

ملا احمد نراقی
 
۲۹۷۰

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - علاج علمی و عملی مرض حب جاه و ریاست

 

... ای دلت خفته تو آن را خواب دان

پس اگر فی المثل اسکندر زمان و پادشاه ملک جهان باشی از کران تا کران حکمت جاری و به ایران و تران امرت نافذ و ساری باشد کلاه سروریت بر سپهر ساید و قبه خرگاهت با مهر و ماه برابری نماید کوکبه عزتت دیده کواکب افلاک را خیره سازد و طنین طنطنه حشمتت در نه گنبد سپهر دوار پیچد چون آفتاب حیاتت به مغرب ممات رسد و خار نیستی به دامن هستیت درآویزد و برگ بقا از نخل عمرت به تندباد فنا فرو ریزد منادی پروردگار ندای الرحیل دردهد مسافر روح عزیزت بار سفر آخرت ببندد و ناله حسرت از دل پر دردت برآید و عرق سرد از جبینت فرو ریزد و دل پرحسرتت همه علایق را ترک گوید خواهی نخواهی رشته الفت میان تو و فرزندانت گسیخته گردد و تخت دولت به تخته تابوت مبدل شود بستر خاکت عوض جامه خواب مخمل گردد و از ایوان زر اندودت به تنگنای لحد درآورند و نیم خشتی به جای بالش زرتار در زیر سرت نهند آن همه جبروت و عظمت و جاه و حشمت چه فایده به حالت خواهد رسانید

مشهور است که اسکندر ذوالقرنین در هنگام رحیل وصیت کرد تا دو دست او را از تابوت بیرون گذارند تا عالمیان بالعیان ببینند که با آن همه ملک و مال با دست تهی از کوچگاه دنیا به منزلگاه آخرت رفت ...

ملا احمد نراقی
 
۲۹۷۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » مغرورترین از اهل عبادت

 

... و گروهی دیگر به روزه مغرور می شوند و در ایام شریفه روزه می دارند اما نه زبان خود را از غیبت محافظت می کنند و نه سایر جوارح را از معاصی

و طایفه ای به حج و زیارت خود فریفته می شوند پس با وجود اینکه مظلمه بسیار در گردن ایشان است و مشتغل الذمه خلق خدا هستند با زاد و راحله ای که حلیت آنها معلوم نیست روانه سفر حج یا زیارت می گردند و در راه از فوت نماز و طهارت مضایقه نمی کنند بلکه بسی نامشروعات دیگر در عرض راه از ایشان صادر می شود و با دل ناپاک و نفس آلوده به حرم خدا عزوجل یا یکی از مشاهده ایمه هدی علیه السلام حاضر می گردند و با وجود این چنان پندارند که عمل خیری کرده اند

سایر قو گروهی دیگر به قرایت قرآن مغرورند و آن را درهم می شکنند بلکه گاه است شبانه روزی یک ختم قرآن می کنند و به سرعت هر چه تمام تر می خوانند و این را کمال خود می دانند و در آن وقت دل او مشغول وساوس خاطر و حال اینکه مطلوب در تلاوت قرآنی تأنی و تأمل و حضور قلب است ...

ملا احمد نراقی
 
۲۹۷۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت بیست و چهارم - طول امل و اسباب آن

 

... غمخوار خویش باش غم روزگار چیست

مرگ پیری و جوانی نمی شناسد شب و روز نمی داند و سفر و حضر نزد او یکسان است بهار و خزان و زمستان و تابستان او را تفاوت نمی کند نه آن را وقتی است خاص و نه زمانی است مخصوص ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد

و جاهل از اینها غافل هر روز چندین تابوت طفل و جوان را می برند و به تشییع جنازه دوستان و آشنایان می روند و جنازه خود را هیچ به خاطر نمی گذرانند ...

ملا احمد نراقی
 
۲۹۷۳

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » طوایف مختلف مردم در رابطه با طول و قصر أمل

 

... چو رفتی جهان جای دیگر کس است

و قومی دیگر این قدر از عمر را به خود توقع ندارند بلکه امید زیاده از عمری که بسیاری از مردم می کنند ندارند و همچنین تا به کسی می رسد که فکر زیاده از یکسال را نمی کند و امید سال آینده را به خود ندارد و چنین کسی در زمستان تدارک تابستان خود می بیند و در تابستان فکر زمستان می کند و چون از تحصیل قوت سال خود فارغ شد به عبادت می پردازد و از آن بهتر کسی است که در فکر بیش از یک شبانه روز نیست و هرگز فکر فردای خود نمی کند و از این بالاتر آن است که همیشه اوقات مرگ در نظر او حاضر است و چنین کسی هر نمازی که می کند نماز وداع کنندگان دنیاست حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از حقیقت ایمان از یکی از صحابه سوال کرد عرض کرد که هرگز قدمی بر نمی دارم که امید برداشتن قدمی دیگر داشته باشم و اکثر مردمان خاصه در این زمان طول أمل بر ایشان غالب شده و چنان از فکر مردن بیرون رفته اند که هرگز آن را از برای خود گمان نمی کنند و عجب تر آنکه هر چه سن ایشان زیادتر می شود و به سفر آخرت نزدیکتر می گردند حرص و طول أمل ایشان زیادتر می شود همچنان که در اکثر پیران عصر مشاهده می کنیم

مار بودی اژدها گشتی دگر

یک سرت بود این زمان هفت سر

و از این غافلند که انسان چون از مادر متولد شد هر نفسی که می کشد قدمی به قبر نزدیک می شود و چون ایام جوانی گذشت هر روز چشم او ضعیف و قوای او به تحلیل می رود پس کسی که سن او به حدود چهل سالگی رسید دیگر فکر دنیا کردن او از غفلت و فریب شیطان است زیرا ایام لذت و کامرانی گذشت و روزگار نشاط و شادمانی سرآمد هر روز عضوی از او کوچ می کند و هر سالی قوتی از او بار سفر نیستی می بندد و آن بیچاره از این غافل و در فکر باطل است

چو دوران عمر از چهل درگذشت ...

... و هان تا نگویی که من از طول أمل خالیم و فریب شیطان نخوری بدان که هر که زیادتر از آنچه ضروری یک سال است جمع می کند طول أمل دارد و همچنین هر که أمور او متفرق و با مردم معامله و محاسبه دارد که زمان آن طول می کشد و دادنی و گرفتنی دارد و با وجود این مضطرب نیست طویل الأمل است

و علامت قصر أمل آن است که أمور خود را جمع آوری نماید مانند کسی که إراده سفری دارد و باید سعی ازبرای جمع قوت زیادتر از یک سال بلکه چهل روز خود را نکند و سایر اوقات خود را صرف تعمیر خانه آخرت و طاعت و عبادت نماید و بار خود را سنگین ننماید که در وقت رفتن دست و پای خود را گم کند

بار چندان بر این ستور آویز ...

ملا احمد نراقی
 
۲۹۷۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - معالجه طول أمل

 

... کوتاه و دراز او چه فرق است

بلی غفلت مردم از مردن به جهت فراموشی ایشان از آن و کم یاد کردن آن است و اگر کسی هم گاهی آن را یاد می کند به دلی که گرفتار شهوتهای نفسانیه و علایق دنیویه است و چنین یادی سودی نمی دهد بلکه باید مانند کسی بود که سفر درازی اراده کرده باشد که در راه آن بیابانهای بی آب و گیاه یا دریای خطرناک باشد و فکری به غیر از فکر آن راه ندارد کسی که به این نحو بیاد مردن افتد و مکرر یاد آن کند در دل او اثر می کند و به تدریج نشاط او از دنیا کم می شود و طبع او از دنیا منزجر می گردد و از آن دل شکسته می شود و مهیای سفر آخرت می گردد و بر هر طالب نجاتی لازم است که هر روز گاهی مردن را یاد آورد و زمانی متذکر گردد از امثال و اقران و برادران و یاران و دوستان و آشنایان را که رفته اند و در خاک خفته اند و از همنشینی همصحبتان خود پا کشیده اند و در وحشت آباد گور تنها مانده از فرشهای رنگارنگ گذشته و بر روی خاک خوابیده اند و یاد آورد خوابگاه ایشان را در بستر خاک و به فکر صورت و هییت ایشان افتد و آمد و شد ایشان را با یکدیگر بخاطر گذراند و یاد آورد که حال چگونه خاک صورت ایشان را از هم ریخته و اجزای ایشان را در قبر از هم پاشیده زنانشان بیوه گشته و گرد یتیمی بر فرق اطفالشان نشسته اموالشان تلف و خانه ها از ایشان خالی مانده و نامهاشان از صفحه روزگار برافتاده پس یک یک از گذشتگان را به خاطر گذراند و ایام حیاتشان را متذکر شود و خنده و نشاط او را فکر کند و امید و آرزوهای او را یاد آورد و سعی در جمع اسباب زندگانیش را تصور نماید و یاد آورد پاهای او را که به آنها آمد و شد می نمود که مفاصل آنها از هم جدا شده و زبان او را که با آن با یاران سخن می گفت چگونه خورش مار و مور گشته و دهان او را که خنده های قاه قاه می نمود چگونه از خاک پر شده و دندانهایشان خاک گشته و آرزوهایش بر باد رفته

چند استخوان که هاون دوران روزگار ...

... تماشا کند هر کسی یک نفس

و بعد از این در احوال خود تأمل کن که تو نیز مثل ایشان در غفلت و جهلی یادآور زمانی را که تو نیز مثل گذشتگان عمرت به سرآید و زندگیت به پایان رسد خار نیستی به دامن هستیت درآویزد و منادی پروردگار ندای کوچ دردهد و علامت مرگ از هر طرف ظاهر گردد و اطباء دست از معالجه ات بکشند و دوستان و خویشان تو یقین به مرگ کنند اعضایت از حرکت باز ماند و زبانت از گفتن بیفتد و عرق حسرت از جبینت بریزد و جان عزیزت بار سفر بربندد و یقین به مرگ نمایی از هر طرف نگری دادرسی نبینی و از هر سو نظر افکنی فریاد رسی نیابی ناگاه ملک الموت به امر پروردگار درآید و گوید

که هان منشین که یاران برنشستند ...

... و خواهی نخواهی چنگال مرگ بر جسم ضعیفت افکند و قلاب هلاک بر کالبد نحیفت اندازد و میان جسم و جانت جدایی افکند و دوستان و برادران ناله حسرت در ماتمت ساز کنند و احبا و یاران به مرگت گریه آغاز کنند پس بر تابوت تخته بندت سازند و خواهی نخواهی به زندان گورت درآورند و در استخلاص بر رویت بربندند و دوستان و یارانت معاودت نمایند و تو را تنها در وحشتخانه گور بگذارند

و چون چندی به امثال این افکار پردازی به تدریج یاد مرگ در برابر تو همیشه حاضر می گردد و دلت از دنیا و آمال آن سیر می شود و مستعد سفر آخرت می گردی

و هان هان از یاد مرگ مگریز و آن را از فکر خود بیرون مکن که آن خود خواهد آمد چنانکه خدای تعالی می فرماید قل إن الموت الذی تفرون منه فإنه ملاقیکم یعنی بگو به مردمان که موت آن چنان که از او می گریزید او شما را در می یابد و به ملاقات شما می رسد و ملاحظه کن حکایت جناب سید انبیاء را به ابوذر غفاری که فرمود ای اباذر غنیمت شمار پنج چیز را پیش از رسیدن پنج چیز جوانی خود را غنیمت دان پیش از آنکه ایام پیری در رسد و صحت خود را غنیمت دان پیش از آنکه بیماری تو را فرو گیرد و زندگانی خود را غنیمت دان پیش از آنکه مرگ تو را دریابد و غنای خود را غنیمت شمار پیش از آنکه فقیر گردی و فراغت خود را غنیمت دان پیش از آنکه به خود مشغول شوی ...

ملا احمد نراقی
 
۲۹۷۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » مطالعه احوال صالحان

 

پس باید در این زمان اکتفا نمود به مطالعه احوال گذشتگان و خواندن حکایات ایشان و هر که حکایت ایشان را بشنود و بر کیفیت اعمال ایشان مطلع گردد می داند که ایشان بندگان خدا و در دعوی بندگی صادق بوده اند و ایشانند پادشاهان حقیقی و سلاطین واقعی

یکی از اصحاب سید اولیا و سرور اصفیا علیه آلاف التحیه و الثنا می گوید که روزی نماز صبح را در عقب آن بزرگوار گزاردم چون آن حضرت سلام داد به دست راست گشت و اثر حزن و ملال بر رخسار مبارک آن برگزیده ملک متعال هویدا بود و چنین نشستند تا آفتاب طلوع کرد پس دست مبارک خود را حرکت دادند و فرمودند که و الله هر آینه دیدم اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم را که امروز یکی مثل ایشان نمی بینم داخل صبح می شدند پریشان مو و غبار آلود با چهره های زرد شب را به بیداری به سر برده گاهی در سجده و زمانی ایستاده چون نام خدا می بردند بر خود می لرزیدند چنان که درخت در روز با باد تند می لرزد و اشکهای ایشان چنان جاری می شد که جامه های ایشان را تر می نمود و اویس قرنی که یکی از اصحاب جناب امیرالمومنین علیه السلام بود شبها را نخفتی یک شب گفتی این شب رکوع است و آن شب به رکوع ایستادی تا صبح و یک شب گفتی که این شب سجود است و به سجده می رفتی تا طلوع صبح ربیع بن خثیم گوید که به نزد اویس رفتم دیدم نماز صبح را خوانده و نشسته مشغول دعا بود با خود گفتم در گوشه ای بنشینم تا از دعا فارغ شود پس مشغول دعا بود تا ظهر داخل شد برخاست و نماز ظهر را ادا کرد بعد از آن مشغول تسبیح و تهلیل شد تا نماز عصر و بعد از نماز عصر به اوراد مشغول شد تا نماز مغرب و عشا را بجا آورد و به عبادت اشتغال نمود تا طلوع صبح و نماز صبح را خواند و نشست به دعا خواندن که اندکی چشم او میل به خواب کرد گفت خدایا پناه می برم به تو از چشمی که پر خواب می کند و در آثار رسیده که مردی با زنی تکلم کرد و دست بر ران او گذاشت و دفعه هشیار شده ندامت به او روی داد دست خود را بر آتش نهاد تا همه گوشت آن برفت و دیگری به زنی نگاه کرد همان دم آگاه شد چنان مشتی بر چشم خود زد که کور شد و شخصی دیگر نگاه به نامحرمی نمود پس با خود قرار داد بست که تا زنده است آب سرد نیاشامد پس آب را گرم کردی و نوشیدی یکی از بزرگان به غرفه ای گذشت از کسی پرسید که این غرفه را کی ساخته اند پس با خود عتاب کرد که ای نفس تو را سوالی که از برای تو فایده ندارد چکار و به عقوبت این سوال یک سال متوالی روزه گرفت و دیگری پرسید که فلان شخص چرا خوابیده است و به این سبب یک سال خواب را بر خود حرام کرد ابو طلحه انصاری باغی داشت روزی در آنجا نماز می کرد در آن حال مرغی شروع به خواندن کرد و دل او مشغول آواز آن شد گفت باغی که مرا از حضور قلب در نماز باز دارد به کار من نمی آید آن را فروخت و قیمت آن را تصدق کرد شخصی مشغول امری شد تا جماعت نماز عصر از او فوت شد به این سب دویست هزار درهم تصدق نمود شخصی دیگر نماز مغرب را تأخیر کرد تا دو ستاره نمایان شد بدان جهت دو بنده در راه خدا آزاد کرد و یکی از اکابر دین روزی هزار رکعت نماز می کرد تا پاهای او خشک شد بعد از آن هزار رکعت را نشسته کردی و چون از نماز عصر فارغ شدی جامه خود را بر خود پیچیدی و گفتی به خدا عجب دارم از خلق که چگونه غیر تو را بر تو اختیار کردند و عجب دارم از خلق که چگونه به غیر از تو انس گرفتند و عجب دارم از خلق که چگونه دل ایشان به یاد تو روشن نمی شود گویند بزرگی عمر او نزدکی به صد سال رسید و در این مدت پای خود را به جهت خوابیدن نکشید مگر در مرض موت و دیگری چهل سال پهلو بر بستر خواب ننهاد تا یک چشم او آب آورد و بیست سال چنین بود اهل و عیال خود را از آن مطلع نساخت و دیگری تازیانه در برابر خود آویخته بود چون در عبادت سستی در خود می یافت آن را برمی داشت و به پای خود می زد و دیگری در زمستان بر بام خفتی و تابستان در اندرون خانه تا او را خواب نبرد و به جهت عبادت بیدار شود شخصی را یک پای خشک شد و به یک پای به وضوی مغرب نماز کردی تا صبح شخصی می گوید که حاج در محصب فرود آمده بودند یکی از اهل الله با زن و دختران خود در نزد ما فرود آمد هر شب از اول شب به نماز به پای می ایستاد تا وقت صبح و چون سحر می شد به آواز بلند فریاد برمی کشید که ای کاروانیان همه شما در این شب خوابیدید پس کی کوچ خواهید کرد و چون صدای او بلند می شد هر که در محصب می بود از جای بر می جست بعضی به گریه می افتادند و جمعی به دعا مشغول می شدند و طایفه ای به تلاوت قرآن می پرداختند تا صبح عبدالواحد رازی گوید که سالی با جمعی به سفر دریا رفتیم چون به میان دریا رسیدیم باد کشتی ما را به جزیره ای انداخت در آنجا غلام سیاهی را دیدیم نشسته میمونی را قبله خود ساخته و معبود را ضایع گذاشته گفتیم ای غلام میمون خدایی را نشاید گفت پس خدا کیست گفتم الذی فی السماء آیاته و فی البر ملکه و فی البحر سبیله لا یعزب عن علمه مثقال ذره یعنی خدا کسی است که مملکت او آسمان و زمین را فروگرفته و علم او به همه چیز احاطه کرده گفت آخر این خدا را نامی نیست گفتم هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المومن المهیمن العزیز الجبار المتکبر من این می گفتم و غلامک می گریست آنگاه اسلام آورد و با ما داخل کشتی شد و در همه روز مشغول عبادت بود چون شب درآمد هر یک از ما بعد از أدای واجب روی به خوابگاه خود نهاد غلام به نظر تعجب بر ما نگاه کرد و گفت ای قوم خدای شما می خوابد گفتم حاشا لا تأخذه سنه و لا نوم گفت بیس العبید انتم یعنی بد بندگانی بوده اید آقای شما بیدار است و شما می خوابید پس آن غلام همه شب تضرع و زاری می کرد چون صبح دمید حال او بگردید و جان به جان آفرین سپرد شب وی را خواب دیدم در قصری از یاقوت سرخ بر تختی از زمرد سبز نشسته و چند هزار فرشته در برابر وی صف زده و روی سیاه او سفید چون ماه چهارده شبه شده

بلی راهروان راه آخرت چنین بوده اند و جاده عبادت را به این طریق پیموده اند نه مانند غفلت زدگان بی خبر پس ای برادر گاهی احوال ایشان را مطالعه کن و حکایات ایشان را ملاحظه نمای و زنهار و زنهار از هم صحبتی اهل این عصر پای کش و به رفتار ایشان نظر مکن که در میان ایشان کسی نیست که دیدار او تو را سودی بخشد و کلام او تو را به یاد خدا افکند ...

ملا احمد نراقی
 
۲۹۷۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - طریق تحصیل محبت و معرفت خدا

 

... به عزم مرحله عشق پیش نه قدمی

که سودها کنی ار این سفر توانی کرد

بدان که طریق تحصیل محبت خدا و تقویت آن دو چیز است ...

ملا احمد نراقی
 
۲۹۷۷

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - تقسیم امور بندگان

 

... بلی ایشان را امر فرموده که اعتماد و اطمینان ایشان به خدا باشد نه به اسباب همچنان که تکلیف فرموده است که در نجات از عذاب و وصول به ثواب اعتماد بر اعمال خود نکنند بلکه تکیه بر فضل و رحمت الهی نمایند پس معنی توکلی که در شریعت مقدسه امر به آن شده است خاطر جمعی است در جمیع امور خود به خدا و تحصیل اسباب منافاتی با آن ندارد و بعد از آنکه اطمینان او به خدا باشد نه به اسباب و احتمال دهد که خدا مطلوب او را از جایی دیگر برساند نه از این اسباب و تجویز کند که هیچ فایده بر این اسباب مترتب نگردد

عدم منافات اسباب با توکل و مخفی نماند که اسبابی که تحصیل و مزاولت آنها منافاتی با توکل ندارد اسبابی است که وصول به مطلوب یا دفع ضرر به واسطه آنها مقطوع یا مظنون باشد و اکثر اوقات تخلف واقع نشود مانند دست دراز کردن به طعام از برای دهان گذاردن و توشه برداشتن از برای سفر و سرمایه اندوختن به جهت تجارت و جماع از برای حصول اولاد و اسلحه برداشتن به جهت حفظ از دشمن و ذخیره نهادن از برای حال اضطرار و مداوا نمودن به جهت رفع مرض و نشستن در خانه و امثال اینها

و اما پیروی اسبابی که به محض توهم و احتمال هستند مثل بعضی افسون ها و احتراز از فال بد و از کسی که احتمال برود چشم او موثر باشد و تدبیرات دقیقه کردن و مکرها انگیختن و امثال اینها پس منافی توکل است زیرا امثال اینها در نزد عقلا اسباب نیستند و خدا امر به تحصیل آنها نفرموده و نهی از بسیاری از آنها وارد شده بلکه آنچه در طلب روزی امر به آن شده اجمال و سهل انگاری در طلب است ...

ملا احمد نراقی
 
۲۹۷۸

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۳۲

 

... از خطش ره به دل آورده غباری که مپرس

تا برون شد به سفر می کشد از قطره اشک

خون دل دم به دم از از دیده قطاری که مپرس ...

خالد نقشبندی
 
۲۹۷۹

خالد نقشبندی » قصاید » در مدح شاه عبدالله

 

... به محفل می نشستندش به جان بهر سبق خوانی

سفر اندر وطن کار مقیمان درش باشد

برایشان نگذرد بی خلوت اندر انجمن آنی ...

خالد نقشبندی
 
۲۹۸۰

خالد نقشبندی » قطعات » قطعه شماره ۲۴ (هنگام ترک مشهد مقدس و وداع با حضرت رضا علیه السلام)

 

خالد بیا و عزم سفر زین مقام کن

بر روضه رضا به دل و جان سلام کن ...

خالد نقشبندی
 
 
۱
۱۴۷
۱۴۸
۱۴۹
۱۵۰
۱۵۱
۱۸۰