گنجور

 
۲۶۶۱

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۷ - در عزلت و فقر و قناعت و تجرید

 

... با خویشتن بساز و ز هم دم نشان مخواه

اندر قمارخانه چرخ و رباط دهر

جنسی حریف و هم نفسی مهربان مخواه ...

خاقانی
 
۲۶۶۲

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۹ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان بن منوچهر

 

... فراش صدرش هر شهی بهر چنین میدان گهی

چرخ از مه نو هر مهی چوگان نو پرداخته

گردون چو طاقی از برش بسته نطاقی بر درش ...

خاقانی
 
۲۶۶۳

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۲ - مطلع سوم

 

... برق است و ابر درفشان آیینه و پیل دمان

بر نیلگون چرخ از دهان عاج مطرا ریخته

در فرش عاج اینک نهان سبزه چو نیلی پرنیان ...

... صفراییی لیک از دهان قی کرده سودا ریخته

تیغت در آب آذر شده چرخ و زمین مظهر شده

دودش به بالا برشده رنگش به پهنا ریخته ...

... ز آن رخش جوزا پار دم چون جو زهر بربسته دم

گلگون چرخ افکنده سم شب رنگ هرا ریخته

تیر تو تنین دم شده زو درع زال از هم شده ...

... هست آتش دوزخ علف طوفان بر اعدا ریخته

این چرخ نازیبا لقب از دست بوست کرده لب

شیرین تر از اشک سرب از چشم بینا ریخته ...

خاقانی
 
۲۶۶۴

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۳ - در مدح ابو المظفر شروان شاه اخستان بن منوچهر

 

... عشقشان غوغای زنبور از روان انگیخته

ز آن میی کاتش زند در خوانچه زرین چرخ

خوانچه کرده و آب حیوان در میان انگیخته ...

خاقانی
 
۲۶۶۵

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۴ - مطلع دوم

 

... شب گوزن افکنده گویی شاخش اینک در هوا

خونش از نیلوفر چرخ ارغوان انگیخته

شب چو فصادی که ماهش مبضع و گردونش طشت ...

... نعل و آتش در هوای قیروان انگیخته

گو ز بازد چرخ چون طفلان بعید از بهر آنک

گو ز مه کرده است و گوز از اختران انگیخته

آتشین حراقه برده گرمی از حراق چرخ

لیک بر قبه شررها از دخان انگیخته ...

... دود در زیر و شرر بالای آن انگیخته

پاسبان بر بام دارد شاه وپنهان شاه چرخ

زیر بام از هندوی شب پاسبان انگیخته ...

... دلو را از پنبه زارش ریسمان انگیخته

چرخ پیچان تن چو مار جان ستان و آنگه قضا

کژدمی از پشت مار جان ستان انگیخته ...

... آشتی شان اورمزد مهربان انگیخته

ساز آن رعنای صاحب بربط اندر بزم چرخ

سوز از آن قرای صاحب طیلسان انگیخته ...

خاقانی
 
۲۶۶۶

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۵ - مطلع سوم

 

... چون قطا سیمرغ را از آشیان انگیخته

رانده تا دامان شب چون شب ز مه بر جیب چرخ

جادو آسا یک قواره از کتان انگیخته ...

خاقانی
 
۲۶۶۷

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۶ - در مدح خاقان اکبر منوچهر شروان شاه

 

... خاقان اکبر کز قدر دارد قدش درع ظفر

یک میخ درعش برکمر نه چرخ مینا داشته

کیخسرو رستم کمان جمشید اسکندر مکان ...

خاقانی
 
۲۶۶۸

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۸ - مطلع سوم

 

... خاقان اکبر کز دمش عشری است جان عالمش

نه چرخ زیر خاتمش هر هفت غبرا داشته

برجیس حکم افلاک ظل ادریس جان جبریل دل ...

... هم شرع داور یافته هم ملک دارا داشته

پروانه چرخ اخضرش پرواز نسرین از فرش

پرواز سعدین بر سرش چندان که پروا داشته ...

... جنت به خاک درگهش روی تولا داشته

خوانده به چتر شاه بر چرخ آیة الکرسی ز بر

چترش همایی زیر پر عرش معلا داشته ...

... نه باد را بر خاک ره نی آب مجرا داشته

چرخ و زمان کرده ندا کای تیغ تو جان هدی

ما خاک پایت را فدا تو دست بر ما داشته ...

... مقل است بار نخل او او چشم خرما داشته

پران ملک پیرامنش چون چرخ دایر بر تنش

چون بادریسه دشمنش یک چشم بینا داشته ...

خاقانی
 
۲۶۶۹

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰ - در تهنیت عید و مدح جلال الدین شروان شاه اخستان‌بن منوچهر

 

عید است و پیش از صبح دم مژده به خمار آمده

بر چرخ دوش از جام جم یک نیمه دیدار آمده

عید آمد از خلد برین شد شحنه روی زمین ...

... بیرق ز صبح افراخته روزش سپهدار آمده

بر چرخ بگشاده کمین داغش نهاده بر سرین

هان عین عید اینک ببین بر چرخ دوار آمده

عید همایون فر نگر سیمرغ زرین پر نگر ...

خاقانی
 
۲۶۷۰

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۲ - مطلع سوم

 

... پیرامنش ده ماه نو هر سال یک بار آمده

چرخ از سموم گرمگه زاده و با هر چاشتگه

دفع وبا را جام شه یاقوت کردار آمده ...

... لاف از درت اسلام را فال از برت اجرام را

تا ابلق ایام را از چرخ مضمار آمده

از مدح تو اشعار من رونق فزا در کار من ...

خاقانی
 
۲۶۷۲

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۶ - این مرثیه را از زبان قرة العین امیر رشید فرزند خود گوید

 

... به من آیید که آهوی ختایید همه

اجلم دنبه نهاد از بره چرخ و شما

همچو آهو بره مشغول چرایید همه ...

... کز سرشک مژه تریاک شفایید همه

من اسیر اجلم هرچه نوا خواهد چرخ

بدهید ارچه نه چندان بنوایید همه ...

خاقانی
 
۲۶۷۳

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۷ - مطلع دوم

 

... که شدم فانی و در دام فنایید همه

خط سیه کرده تظلم به در چرخ برید

که شما در خط این سبزه وطایید همه ...

خاقانی
 
۲۶۷۴

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۰ - در مرثیهٔ قدوة الحکما کافی الدین عم خود

 

... شعریان از اوج رفعت در حضیض خاک شد

چرخ بایستی که بر شام و یمن بگریستی

کو پیمبر تا همی سوک بحیرا داشتی ...

خاقانی
 
۲۶۷۵

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۱ - در مدح فخر الدین ابوالفتح منوچهر شروان‌شاه

 

... کاتش و قند او دهد با نی و باد یاوری

چرخ سدابی از لبش دوش فقع گشاد و گفت

اینت نسیم مشک پاش اینت فقاع شکری ...

خاقانی
 
۲۶۷۶

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۳ - مطلع سوم

 

دوش که صبح چاک زد صدره چرخ عنبری

خضر درآمد از درم صبح وش از منوری ...

خاقانی
 
۲۶۷۷

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۴ - مطلع چهارم

 

... از خط کاتب قدر بر سر حرف حکم تو

چرخ تو جزم نحویان حلقه شد از مدوری

وز سر ناوک اجل صورت بخت خصم را ...

... تخت تو در مربعی عرشی و کعبه ای کند

شاه مثلثی از آن کاختر چرخ اخضری

کرده به صدر کعبه در بهر مشام عرشیان

خاک درت مثلثی دخمه چرخ اخضری

یک تنه صد هزار تن می نهمت چو آفتاب ...

خاقانی
 
۲۶۷۸

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۵ - در مدح ابوالمظفر جلال الدین شروان‌شاه اخستان

 

... برکش میخ غم ز دل پیش که صبح برکشد

این خشن هزار میخ از سر چرخ چنبری

ساخت فرو کند ز اسب آینه بندد آسمان ...

... زآنکه برهنگی بود زیور تیغ صبح فش

صبح برهنه می کند بر تن چرخ زیوری

گاه چو حال عاشقان صبح کند ملونی ...

... عمر تو می خورد تو هم در غم خوانچه زری

کرده چرخ جو به جو دیده و آزموده ای

کرده به جور جو جوت هم به جوال او دری ...

... بر درجات خط جام آب چو آتش اختری

چرخ کبود جامه بین ریخته اشک ها ز رخ

تا تو ز جرعه بر زمین جامه عید گستری ...

خاقانی
 
۲۶۷۹

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۶ - مطلع دوم

 

... هر دو جنیبه هم عنان در گرو تکاوری

شاه طغان چرخ بین با دوغلام روز و شب

کاین قره سنقری کند و آن کند آق سنقری ...

... کاتش و آب را دهد با گل و مل برادری

چرخ مدور از شرف عرش مربع از علو

طوف در تو می کنند از پی کسب سروری ...

خاقانی
 
۲۶۸۰

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۸ - در حکمت و قناعت و عزلت

 

... ولی خانه بر یخ بنا دارد ار من

ز چرخ سدابی گشایم فقاعی

ازین شقه بر قد همت چه برم ...

خاقانی
 
 
۱
۱۳۲
۱۳۳
۱۳۴
۱۳۵
۱۳۶
۴۹۲