عارف قزوینی » تصنیفها » شمارهٔ ۷ - دل هوس سبزه و صحرا ندارد
... ز کس پروا جانم پروا خدا پروا نداریم
چه ظلم ها که از گردش آسمان ندیدیم
به غیر مشت دزد همره کاروان ندیدیم ...
عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزلها » شمارهٔ ۸ - اندیشه وصل
... ماه رخسار تو گر سر زند از عقرب زلف
صنما گردش یک دور قمر باید کرد
در ره عشق بتان دست ز جان باید شست ...
عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزلها » شمارهٔ ۲۵ - دست به دامان!
... باده سازد جهان نمایانش
ساغر می به گردش آر که چرخ
نیست مستحکم عهد و پیمانش
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - دماوندیۀ دوم
... تو مشت درشت روزگاری
از گردش قرن ها پس افکند
ای مشت زمین بر آسمان شو ...
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۱ - عدل مظفر
... بود چوآراسته یکی شجرتر
بود به گردش ز عدل کنده یکی جوی
آبی دروی روان به طعم چو شکر ...
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۹ - هیجا ن روح
... نه ذوق شکار و پویه مرکب
نه شوق نشاط و گردش ساغر
نه حشمت بار و دیدن مردم ...
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۰ - خانواده
... انگشت گزید و کرد نفرین سر
گفت ار بنرفتمی بدین گردش
زین دزد نبردمی چنین کیفر ...
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۱ - رستم نامه
... اگر به بنده ز لشکر دهند گردانی
شود دلیری و گردش بی نشان رستم
سپهبدان خراسان فسون او خوردند ...
... بگفت زنده بگیرید هان و هان رستم
بریختند به گردش پیادگان سپاه
چو خیل مورکه گیرند در میان رستم ...
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۱ - خورشید
... خروشان و شتابان و شررانگیز و نورافکن
ز فرط کوشش و گردش بزاد او هر زمان طفلی
که بود آن اختر والا به نور پاک آبستن ...
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۱ - لوح عبرت
... بر خرابه او نیز هست همچنان تابان
نینوا که بر گردش چار روز ره بودی
در دو روز شد یغما در سه روز شد ویران ...
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۶ - آفرین فردوسی
... خسروان غور را در غارت غزنی فتاد
آن گهر در دست و بستردند گردش باستین
هرکه یک ره خواند شد سرمست جاویدان که بود ...
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۰ - شکایت
پشت مرا کرد ز غم چنبری
گردش این گنبد نیلوفری
هستم من عیسی آموزگار ...
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۰ - تاریخچه انقلاب مشروطه
... ز هر سو درین کشور باستانی
بپا خاست ستار و گردش جوانان
ز ارانی و آذر آبادگانی ...
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۲ - آزرم
... رادی از ناکس مخواه و مردی از غرزن مجوی
هرکه گردد گرد کژی ای پسر گردش مگرد
هرکه پوید سوی پستی یا بنی سویش مپوی ...
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸
... خوشا شراب کهن در سبوی گردآلود
که رشح باران بسترده گردش از بدنا
خوشا مسابقه اسب های ترکمنی ...
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
... دل من است که قانع شود به یک پیغام
کنون که گردش ایام را ثباتی نیست
همان خوشست که در عشق بگذرد ایام ...
ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
... دلم بیفسرد از جور یار و درد فراق
تنم بفرسود از گردش دی و بهمن
سخن ز عشق به کس گرچه می نگویم لیک ...
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۷ - زرین جوشنم
... من نه شمع شامگاهم کآفتاب معلنم
گردش ایام از حالت نگرداند مرا
کهنه چو خایی نیم ای خواجه زرین جوشنم ...
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۰ - جُعَل
... و آن بخارات و پهن های لطیف
پشکل شیکی که گردش کرده بود
غلط غلطان سوی لانه برده بود ...
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۷ - کلبه بینوا!
... ز دیواره اش خاک ها ریخته
یکی خاکدان گردش انگیخته
دربچه به لب بسته قفل سکوت ...
... یکی دار کردند در اسپریس
به گردش جوانان پتیاره ریس
جوان را کشیدند بسته دو دست ...