الا یا قیرگون گوهر درون بسّدین خرمن
ز جرم تیرهات پیکر، ز نور پاک پیراهن
جدال و جنگ در باطن، سحرت و صلح در ظاهر
جدال و جنگ تو پنهان، سکون و صلح تو معلن
ملهب، چون ز سیماب گدازیده یکی دوزخ
مشعشع چون ز الماس تراشیده یکی معدن
یکی معدن که آن معدن بود بر آسمان پیدا
یکی دوزخ، که آن دوزخ بود زیر فلک آون
به آب اندر چنان تابی که سیمینه یکی مجمر
به میغ اندر بدان مانی که زرّینه یکی هاون
بسان چاه ویلت، ژرف منفذها، به پیرامون
چو دریای سعیرت موجها زاتش به پیرامن
به پیرامون ز منفذها، کلفهای سیه ظاهر
به پیرامن ز آتشها، شررهای قوی روشن
تویی آن زال جادوگر که از جادوگری داری
به زیر هوش کیخسرو، نهفته جان اهریمن
میان صبح نیلیفام چون پیدا شوی، گویی
کسی با جامهٔ نیلی بر آتشدان زند دامن
به هنگام غروب اندر شفق چون در شوی، بندی
طراز ارغوانی رنگ بر ذیل خز ادکن
تناسانی و استغناست احسان تو بر مردم
زهی آن جرم مستغنی فری آن چهر مستحسن
به یکجا زمهریر از نور رخسارت شده مینو
به یکجا گلشن از تابنده دیدارت شده گلخن
همانا کیفر و مهر خداوندی که هستی تو
به یکجا گرم بادافره به یکجا گرم پاداشن
گشاده باغ را بندی به رخ بر، زمردین برقع
تناور نخل را پوشی به تن بر، آهنین جوشن
به باغ اندر به عیاری نمایی لاله از زمرد
به نخل اندر ز جادویی گشایی شکر از آهن
ز تو سبزه شود پیدا، ز تو میوه شود پخته
ز تو گل جنبد از گلبن ز تو مل جوشد اندر دن
همانا بینم آن روزی که بودی جزو خورشیدی
خروشان و شتابان و شررانگیز و نورافکن
ز فرط کوشش و گردش بزاد او هر زمان طفلی
که بود آن اختر والا به نور پاک آبستن
تو زان طفلان یکی بودی جدا گشته از آن اختر
چنان سنگ فلاخن از کف مرد فلاخن زن
به دور افتادی از مادر ولی آهنگ او داری
ازیرا سوی او پویی به گاه رفتن و گشتن
یکی ذروه است اندر کهکشان میدان مام تو
تو پویی سوی آن ذروه چو ذرّه زی کُه قارن
چو از مادر جدا ماندی فنون مادری خواندی
بزادی کودکانی چند زیباروی و سیمینتن
بزادی کودکان یکیک پس افکندی به صحراشان
ولی آنان همی گردند مادر را به پیرامن
اصول مادری زینجا به گیتی گشت پابرجا
که نشکیبد ز مادر هرچه کودک ابله و کودن
تو چون بر تودهٔ آرین شدی بیمهر و کم تابش
ز ایران ویژه هجرت کرد زی تو تودهٔ آرین
به هندستان و ایران قوم آرین جست وصل تو
که بود از هجر تو روزش شب و سالش دی و بهمن
به هر جا رفت آریانی ترا پرسید چون یزدان
چه در هند و چه در ایران چه در روم و چه در آتن
به تو آباد شد بلخ و به تو آباد شد تبت
ز تو بنیاد شد شوش و ز تو بنیاد شد دکهن
از آن شد مهر نام تو که بودت مهر بر ایران
وزان خواندند خورشیدت که بودی واهب ذوالمن
الا ای مهربان مادر، فرهور، شید روشنگر
یکی ز انوار عز و فر به فرزندانت بپراکن
از آن اسپهبدی فره اا که کورش یافت زان بهره
به فرزندانت کن همره که گردد جانشان روشن
نم باران فراهم کن زمین از سبزه خرم کن
ز تاب نور خود کم کن ز فر و زور خود بشکن
شعاع جاودانی را که داری در درون، سرده
فروغ آخشیجی را که داری از برون بفکن
به ایران زیور اندرکش ز خاک تیره گوهرکش
سر روشندلان برکش، بن اهریمنان برکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف برخی ویژگیهای انسانی و روحانی میپردازد و نشاندهندهی تضادها و دوگانگیهای درون انسان است. شاعر از جنگ در باطن و صلح در ظاهر سخن میگوید و به تصاویر زیبا و شاعرانهای از نور و تاریکی، جهنم و بهشت، و جدال درونی اشاره دارد. او به وصف ترکیبی از زیبایی و زشتی، روشنایی و تاریکی، و محبت و تنهایی میپردازد و به مبحث مادری و رابطهاش با فرزندان نیز توجه میکند. در نهایت، شاعر از مادر خود میخواهد که نور و مهرش را بر فرزندانش بگسترد و کمک کند تا در زمین آبادانی و خرمی ایجاد شود. شعر به نوعی به جستجوی هویت و اتصال به اصل و ریشههای انسانی و فرهنگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ای دوستان! مانند گوهر درونِ دل، از تاریکیها دوری کنید و به سوی نور پاک روید. از زشتیها رها شوید و زیبایی درون را پرورش دهید.
هوش مصنوعی: در درونت درگیری و نبرد وجود دارد، اما در ظاهر به نظر میرسد که آرامش و صلح داری. در واقع، مبارزات تو در دل نهفته است ولی آرامش و صلحی که نشان میدهی، واضح و نمایان است.
هوش مصنوعی: این شعله، همچون جیوه ذوب شده، به روشنی دوزخی درخشان میماند که مانند الماس، به زیبایی تراشیده شده است.
هوش مصنوعی: یک منبع با ارزشی هست که در آسمان قابل مشاهده است و یک جهنم هم وجود دارد که در زیر آسمان قرار دارد.
هوش مصنوعی: در آب به گونهای حرکت کن که همچون یک ظرف نقرهای در ابرها درخشیدهای؛ و همچنین به یاد داشته باش که مانند یک هاون طلایی باشید.
هوش مصنوعی: به مانند چاهی عمیق، کمال و عمق وجودش را نشان میدهد. اطراف او مانند دریایی است پر از حرکت و هیجان، که شعلههای آتش در این دریا به طور مداوم در حال جولان هستند.
هوش مصنوعی: در اطراف و درون روزنهها، سایههای سیاه پدیدار گشتهاند. در حاشیه آتشها، جرقههای قوی و درخشانی نمایان است.
هوش مصنوعی: تو همان زال جادوگری هستی که با جادوگریات، زیرکی کیخسرو را تحت تأثیر قرار دادهای و جان اهریمن در درون خودت پنهان کردهای.
هوش مصنوعی: در کنار صبح آبی رنگ، وقتی تو ظاهر میشوی، به نظر میرسد که کسی با لباسی آبی در حال افروختن آتش است.
هوش مصنوعی: زمانی که غروب میشود و آسمان رنگارنک میگردد، مثل این است که یک نوار ارغوانی بر روی پایین یک لباس زیبا قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: تو با احسان و نیکوکاریات بر مردم، به نوعی به آنها مدد میرسانی در حالی که خود نیز در عین بینیازی به دیگران هستی. چقدر زیباست که در چنین حالتی، چهرهات نیز مورد ستایش قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: در یک مکان، سرمای شدید بر اثر نور چهرهات به زیبایی بهشت تبدیل شده است و در همان جا، باغی از گلها به خاطر درخشش زیبایی تو شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: به واقع، اگر انسان به خوبیها و کارهای نیک روی آورد و در مسیر درست قدم بردارد، پاداشی از خداوند دریافت خواهد کرد. اما اگر در مسیر نادرست قدم بگذارد، عواقب و کیفرهایی نیز شامل حال او خواهد شد. این موضوع بیانگر این است که سرنوشت هر فرد به انتخابها و رفتارهای او بستگی دارد.
هوش مصنوعی: باغی وسیع را با چهرهای زیبا زینت دادهای، مانند برقع سبز و درخشان نخلهای بلند، که به تن کردهای یک زره آهنین.
هوش مصنوعی: در باغی زیبا، گل لالهای را به رنگ زمرد دیده میشود و در نخلها، با کمک جادو، شکر را از آهن به دست میآورند.
هوش مصنوعی: از تو طبیعت سرسبز و زیبا میشود، از تو میوهها آماده میشوند، از تو گلها در باغ شکفتن میگیرند و از تو عسل درون کندو شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: من میبینم روزی را که تو بخشی از خورشیدی درخشان و پرانرژی و اقیانوسی از نور و هیجان بودی.
هوش مصنوعی: به دلیل تلاش و فعالیت مداوم، هر لحظه نوزادی متولد میشود که همان ستارهی درخشان است و از نور پاک به دنیا میآید.
هوش مصنوعی: تو یکی از آن بچهها بودی که از ستارهای جدا شدهای، همچنان که سنگی از دست یک مرد پرتابکننده سنگ جدا میشود.
هوش مصنوعی: شما از مادر دور هستید، ولی همچنان به یاد او هستید زیرا به سمت او میروید، حتی زمانی که در حال رفت و آمد هستید.
هوش مصنوعی: در کهکشان، یک قلهای وجود دارد و تو همواره به سوی آن قله حرکت میکنی، مانند ذرهای کوچک که به سمت کوه بزرگ میرود.
هوش مصنوعی: زمانی که از مادر جدا شدی، مهارتهای مادری را آموختی و سپس فرزندان زیبا و با ظاهری دلانگیز به دنیا آوردی.
هوش مصنوعی: کودکان یکی یکی از خانه رفته و به صحرا میروند، اما آنها همچنان دور مادرشان میچرخند.
هوش مصنوعی: مبانی و اساسهای مادرانه از اینجا در جهان مستحکم شد تا هر کودکی، حتی اگر احمق و نادان باشد، به مادر خود دلتکیه کند و از او مهربانی و حمایت بگیرد.
هوش مصنوعی: تو که وقتی به جمعیت آرین پیوستی، بدون محبت و کمتابش شدی، از ایران به خاطر تو ویژه هجرت کرد.
هوش مصنوعی: در هند و ایران، مردم آریایی به دنبال وصال تو هستند؛ زیرا دوری تو، روز آنها را شب و سالشان را به دی و بهمن تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: هرجا که بروی، مردم تو را به خاطر میشناسند و از تو میپرسند؛ مانند یزدان (خداوند) که در همهجا مورد احترام است، چه در هند، چه در ایران، چه در روم و چه در آتن.
هوش مصنوعی: بلخ و تبت به سبب تو شکوه و رونق گرفتند؛ همچنین شهر شوش و دکن نیز از تو بنیاد و پایه گرفتند.
هوش مصنوعی: عشق و محبت به نام تو باعث شد که تو را به عنوان مهر و محبت در میان کشور ایران بشناسند و به همین دلیل، خورشید نام تو را برگزیدند، زیرا تو منبع بخشندگی و نعمت برای دیگران بودی.
هوش مصنوعی: ای مادری مهربان و روشن، لطف و نیکیات را بر فرزندان خود بپاش.
هوش مصنوعی: از فضیلت و ویژگیهای بزرگ اسپهبدی که کورش به دست آورد، برای فرزندان خود بهرهمند شو و آن را منتقل کن تا جانشان نورانی و روشن گردد.
هوش مصنوعی: باران ببار، تا زمین با سبزهها زنده و سرسبز شود. از تابش نور خود بکاه، و از قدرت و زیباییات قدری کم کن، تا به این ترتیب اوضاع بهبود یابد.
هوش مصنوعی: نور ابدی و پایدار را که در وجودت هست، در نظر بگیر و درخشندگی سرد و ظاهری را که از بیرون به تو میرسد، کنار بگذار.
هوش مصنوعی: ایران را زینت بده و از خاک تیره آن جواهر بساز. روشنی دلها را بالا ببر و مانع از حرکت اهریمنان شو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الا ای پرده تاری به پیش چشمه روشن
زمانی کوه را تَرگی زمانی چرخ را جوشن
دژم روئی و گیتی را کند آثار تو خرم
سیه فامی و عالم را کند دیدار تو روشن
گهی بر گوشه گردون نهاده مر ترا گوشه
[...]
ایا ای جوهر علوی گرفته چرخ را دامن
تورا شب برفراز سر تو را سیاره پیرامن
به رنگین باشهای مانی که درگردون زند چنگل
به زرین لعبتی مانی که در هامون کشد دامن
نماییگه رخ روشن وزان گردد هوا تیره
[...]
الا یا خیمهٔ گردان به گرد بیستون مسکن
گه از بن دامنت ماهست و گاهت ماه بر دامن
چراغ افروخته در تو بسی و هفت از آن گردان
که گه بر گاوشان جایست و گه بر شیرشان مسکن
چو خورشید ملک هنجار و برجیس وزیر آسا
[...]
هوا تیره است، آن بهتر که گیری بادهٔ روشن
ز دست لعبت مهروی مشکین موی سیمین تن
شده انواع نزهت را لب نوشین او موضع
شده اسباب عشرت را رخ رنگین او معدن
رخش چون ارغوان، لکن برو پیدا شده سنبل
[...]
ایا خورشید و مه در پیش رایت تیره و تاری
به روز و شب گهی خورشید و ماهم ثقبهٔ روزن
پس ای سردی و تاریکی که در من هست بازم خر
ازین سردی و تاریکی به اندک پنبه و روغن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.