گنجور

 
۲۱۶۱

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸ - و له ایضا فی رمد عینه

 

... بر پلک چشم من مژه چون سیخ بر کباب

دریا و معدنست بیکجای چشم من

هم لعل ناب در وی و هم گوهر خوشاب ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۶۲

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - وقال ایضاً یمدحه

 

... ناچیز گشته گردون با همت بلندت

تشویر خورده دریا از بذل بی شمارت

دیدم فکنده خود را در صف بندگانت ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۶۳

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - و قال ایضاً یمدحه

 

... بر سر چرا زند کف و افغان چرا کند

دریا ار زدست تو مضطر نیامدست

باد هوا زلطف تو در خاک ره فتاد ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۶۴

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - وقال ایضآ یمدح الصّدر السّعید عمادالاسلام الخجندی نورالله ضریحه

 

... نشست بر قلم انگشتت و منادی زد

که از ذخیرۀ دریا و کان امان برخاست

چو خارپشت بقصد عدو هم از تن خویش ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۶۵

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - ایضاً له

 

... و هم کوسر بر آسمان سودست

دست دریا و کان فرو بستت

تا سخای تو پنجه بگشودست ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۶۶

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - و قال ایضاً یمدحه

 

... لاجرم از فر او خیر المواضع می شود

گوهری بس نامدار آمد ز دریا باکنار

کز نکویی زیب اصناف بدایع می شود ...

... همچو دل کاندر تضاعیف طبایع می شود

دانۀ درآمد از دریا و در کشتی نشست

کز لطافت آیتی از صنع صانع می شود ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۶۷

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - و قال ایضاً

 

... که دارد این همه مخدوم شمس دین دارد

لطیف طبعی دریا دلی هنرمندی

گه پای همت بر چرخ هفتمین دارد ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۶۸

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - وقال ایضایمدح الصّاحب السّعیدشرف الدّین معین الاسلام علی بن الفضل حین بناء المدرسة باصفهان

 

... ز بس شکست که گرزش دراستخوان آرد

ندیده یی توز دریا که خیزران خیزد

بکلک ورمح نگه کن که دربنان آرد ...

... نسیم بادصبا را همی بجان آرد

کف توحاضر ودریاغریق لاف عریض

بطنزصبح ازآن خنده برجهان آرد ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۶۹

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - وقال ایضاً و یذکر فیه مصالة الصّدر السّعید رکن الدّین مسعود صاعد و صدر الدّین عمر الخجندی

 

دلا گرمی کنی شادی چه داری گاه آن آمد

زمان خوشدلی دریاب که اکنون آن زمان آمد

چو غنچه گر دلی داری قدم از خویش بیرون نه ...

... که یار شافعی الوقت نعمان الزمان آمد

دو فرزانه دو دریا دل دو فرمان ده دو مولانا

که نوک کلکشان سر قضا را ترجمان آمد ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۷۰

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - و له ایضا یمدحه

 

... که جای فتنه جز از غمزۀ نگار نماند

بدست بوس تو دریا از آن نمی آید

که با سخای تواش مکنت نثار نماند ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۷۱

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - وله یمدح المولی رکن الدّین صاعد

 

... از دو دست تو کان دو بحر آمد

کان و دریا در دکان بستند

نقشبندان فکر مدح ترا ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۷۲

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - فی مرثیة ابنه لمّا هلک بالغرق

 

... چشمهای من که میجستند دیدارش در آب

همچو غواصان ز دریا پر گهر باز آمدند

نازنین خویش را با بار و خر کردم براه ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۷۳

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - و قال ایضاً یمدحه

 

... گر بر دلت گذر کنم از کار دور نیست

خاشاک نیز بر دل دریا گذر کند

من گوهرم اگر چه تو سنگم نمی کنی ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۷۴

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - وقال ایضآ یمدحه ویصف القصر

 

... که دست منت بر هر که در جهان افکند

فراخ بخشش دریا دلی که همت او

غریو و زلزله در جان بحر وکان افکند ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۷۵

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - وقال ایضاًفی مدح الاتابک الاعظم مظفّرالدّنیاوالدّین ابی بکر بن سعد زنگی طاب مثواه و یصف الفلک

 

کیست آن سیاح کورا هست بر دریا گذر

مسرعی کو سال و مه بی پای باشد در سفر ...

... اعتماد اهل دنیا بروی و او بی ثبات

آب دریا تا کمرگاه وی و وی مختصر

گرچه همچون کودکان الواح دارد بر کنار ...

... گه چو شطار است افکنده سپر بر روی آب

گه چو ابدال است او را بر سر دریا عبر

حاش لله گر درآید پای او روزی بسنگ ...

... بحر شعر و بحر جود پادشاه بحر و بر

همچو تیغ شاه عالم هست در دریا روان

از برای نفع خلق و از پی دفع ضرر ...

... بگسلد از یکدیگر پیوند ارواح و صور

ای ز تاراج سخایت کیسۀ دریا تهی

وی بفتوی سرانگشت تو خون کان هدر ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۷۶

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - و قال ایضآ یمدحه و یذکر فیها احتراق الببوت

 

... ز روی معنی هر دو یکی چو دو پیکر

نشست کشتی دریا ز جود او برخشک

چو خاست همت عالیش ز اسمان برتر ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۷۷

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - وقال ایضا یمدحه

 

... نه با علو قدر تو گردون بود بلند

نه با کمال فضل تو دریا بود غزیر

ای روح پروری که ثنای تو خلق را ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۷۸

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - سوگند نامه

 

... بدان یتیم که پرورده شد به تلخ و به شور

در اندرون صدف بر کنار دریا بار

بدان ضعیف که در بند چون به تنگ آید ...

... بخفت فتنه و برخاست دولت بیدار

به خاتم تو که دریاش تا کمرگاهست

به خامه ات که به سر می رود به هندو بار ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۷۹

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۸۸ - و قال ایضاً یمدح الصدر السّعید رکن الدیّن صاعد

 

... ورجهد باد خلاف تو بر اطراف بحار

قطره قطره بچکد زهرۀ دریا چون ابر

دره ذره بپرد آتش خور همچو شرار ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۲۱۸۰

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - وله ایضاً یمدحه

 

... چو بنیاد عدل تو دستت قوی

چو دریای جود تو فضلت غزیر

به پیش گشاد تو خارا کلیم

بنزد سخای تو دریا حقیر

رساند دمادم بمغز امید ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۱۰۷
۱۰۸
۱۰۹
۱۱۰
۱۱۱
۳۷۳