گنجور

 
۱۹۸۱

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن اول - در عبادات » بخش ۴۶ - فریضه سوم

 

آن که هیچ چیز به باطن خود نرساند به عمد و به قصد و حجامت کردن و سرمه کشیدن و میل در گوش کردن و پنبه در احلیل کردن هیچ زیان ندارد که باطن آن بود که قرارگاه چیزی باشد چون دماغ و شکم و معده و مثانه و اگر بی قصد او چیزی به باطن رسد چون مگسی که بپرد یا غبار راه یا آب مضمضه که با کام جهد زیان ندارد مگر که در مضمضه مبالغت کند و آب باکام برد و اگر به فراموشی چیزی بخورد زیان ندارد اما اگر بامداد یا شبانگاه بر گمان چیزی خورد آنگاه بداند که پس از صبح بوده است یا پیش از شام روزه قضا باید کرد

غزالی
 
۱۹۸۲

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن اول - در عبادات » بخش ۵۰ - سنتهای روزه نیز شش است

 

... اما روزه عوام آن است که گفته آمد و غایت آن نگاهداشتن فرج و بطن است و این کمترین درجات است

و اما روزه خاص الخواص بلندترین درجات است و آن آن است که دل خود را از اندیشه هرچه جز خدای است نگاه دارد و همگی خود بدو دهد و از هر چه جز اوست به ظاهر و باطن روزه دارد و به هرچه اندیشه کند جز احدیت حق و آنچه بدو تعلق دارد این روزه گشاده شود و اگر در غرض دنیا اندیشد اگر چه مباح بود این روزه باطل شود مگر دنیایی که یاور وی باشد در راه دین که آن از دنیا نبود تا گفته اند که اگر به روز تدبیر آن کند که روزه به چه گشاید خطایی بر او نویسند که این دلیل آن بود که به رزقی که او وعده کرده که بدو خواهد دادن واثق نیست و این درجه اولیا و صدیقان است و هرکسی بر بالای این نرسد

اما روزه خواص آن بود که جوارح خود را از ناشایست نگاه دارد و بر بطن و فرج اقتصار نکند و تمامی این روزه به شش چیز بود ...

غزالی
 
۱۹۸۳

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن اول - در عبادات » بخش ۵۲ - اصل هفتم (حج است)

 

بدان که حج از ارکان اسلام است و عبادت عمر است و رسول ص گفت هرکه مرد و حج نکردگو خواه جهود میر و خواه ترسا و گفت هرکه حج کند بی آن که تن به فسق آلوده کند و زبان به بیهوده و ناشایست مشغول دارد از همه گناهان بیرون آید همچون آن روز که از مادرزاد و گفت بسیار گناه است که آن را هیچ کفارت نیست مگر ایستادن به عرفات و گفت ص شیطان را نبینند در هیچ روز خوارتر و حقیرتر و زردروی تر از آن که در روز عرفه از بس رحمت که خدای تعالی بر خلق نثار کند و از بس کبایر عظیم که درگذرد و گفت هرکه از خانه بیرون آید بر اندیشه حج و در راه بمیرد تا قیامت هر سالی وی را مزد حجی و عمره می نویسند و هر که در مکه بمیرد یا در مدینه وی را نه عرض بود نه حساب و گفت یک حج مبرور بهتر از دنیا و هرچه در وی است و وی را هیچ جزا نیست مگر بهشت و گفت هیچ گناه عظیمتر از آن نیست که کسی به عرفه بایستد و گمان برد که آمرزیده نیست

و علی بن موفق یکی از بزرگان بوده است گفت یک سال حج کردم شب عرفه دو فرشته به خواب دیدم که از آسمان فرود آمدند با جامه های سبز یکی دیگر را گفت دانی که امسال حاج چند بودند گفت ششصد هزار بودند گفت دانی که حج چندتن پذیرفتند گفت نی گفت حج شش تن پذیرفتند و بس گفت از خواب درآمدم از اهول این سخن و سخت اندوهگین گشتم و گفتم من به هیچ حال از این شش تن نباشم در این اندیشه و اندوه به مشعرالحرام رسیدم و به در خواب شدم همان همان دو فرشته را دیدم که همان حدیث با یکدیگر گفتند آنگاه آن یکی گفت دانی که حق تعالی امشب چه حکم کرده است میان خلق گفت نی گفت به هر یکی از آن شش تن صدهزار ببخشید و در کار ایشان کرد پس از خواب بیدار شدم شادان و شکر کردم خدای را تعالی و رسول گفت ص که حق تعالی وعده داده است که هر سالی ششصد هزار بنده این خانه را زیارت کنند به حج و اگر کمتر از این باشند از ملایکه چندانی بفرستند که این عدد تمام شود و کعبه را حشر کنند چون عروسی که جلوه خواهد کرد و هرکه حج کرده باشد گرد وی گردد و دست در پرده های وی زند تا آنگاه که در بهشت شود و ایشان با وی در بهشت شوند

غزالی
 
۱۹۸۴

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن اول - در عبادات » بخش ۵۳ - شرایط و ارکان حج

 

... اما شرط آن که از کسی دیگر حج کند به نیابت آن بود که نخست حج فرض اسلام گذارده بود اگر پیش از آن دیگری نیت کند از وی افتد نه از آنکس و پیشین حج اسلام بود آنگاه قضا نذر آنگاه نیابت و بر این ترتیب افتد اگرچه نیت به خلاف این کند

اما شرط وجوب حج اسلام است و بلوغ و عقل و آزادی و استطاعت و استطلعت دو نوع است یکی آن که توانا بود که خود حج کند به تن خویش و این به سه چیز بود یکی آن که به تن درست بود دیگر آن که راه ایمن بود و بر راه دریای خطرناک و دشمنی که از وی بیم مال یا تن بود نباشد و دیگر آن که چندانی مال دارد که نفقه رفتن و آمدن را بس بود و نفقه عیال را تا باز آید پس از آن که همه وامها گزارده باشد و باید که ستور دارد و پیاده رفتن لازم نیاید اما نوع دیگر آن است که به تن خویش نتواند که مفلوج بود یا بر جای مانده بود و چنان که امید بهتر شدن نبود الا به نادر و استطاعت وی بدان بود که چندان مال دارد که نایبی بفرستد تا حج وی بکند و مزد وی بدهد و اگر پسر وی در پذیرد که وی حج کند رایگان بر وی لازم آید که دستوری دهد که خدمت پدر شرف باشد و اگر گوید که من مال بدهم تا کسی را اجارت گیری لازم نیاید قبول کردن که در قبول مال منت بود و اگر بیگانه ای از وی حج خواهد لازم نیاید منت وی پذیرفتن و چون استطاعت حاصل شد باید که تعجیل کند پس اگر تاخیر کند روا باشد اگر توفیق یابد که سال دیگر بکند اگر تاخیر کند و بمیرد پیش از حج عاصی بود و از ترکه وی حج کنند به نیابت وی اگرچه وصیت نکرده باشد که این وامی گشت بر وی عمر رضی الله عنه گوید که قصد آن خواستم کرد تا بنویسم که هرکه مستطیع باشد در شهرها و حج نکند از وی گزیدی همی ستانید

غزالی
 
۱۹۸۵

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن اول - در عبادات » بخش ۵۶ - اول آداب راه و ساز آن

 

باید که اول که عزم حج کند توبه کند و مظالم باز دهد و وامها بگزارد و عیال و فرزند و هرکه را بر وی نفقه است نفقات بدهد و وصیت نامه بنویسد و زاد راه از وجهی حلال به دست و از شبهت حذر کند که اگر حج به مال با شبهت کند بیم آن بود که ناپذیرفته بود و چندان ساز بسازد که با درویشان رفیق بتواند کرد در راه و پیش از بیرون شدن سلامت راه را چیزی صدقه دهد و شتری قوی به کار گیرد و هرچه برخواهد گرفت جمله به مکاری نماید تا به کراهت نباشد و رفیقی به صلاح به دست آرد که سفر کرده بود و در دین و مصالح راه یار بود و دوستان را وداع کند و از ایشان دعا خواهد و با هر یکی گوید اأستودع الله دینک و امانتک و خواتیم عملک و ایشان با وی گویند فی حفظ الله و کنفه زودک الله التقوی و جنبک و غفرذنبک و وجهک للخیر اینما توجهت و چون از سرای بیرون خواهد آمد نخست دو رکعت نماز کند در رکعت نخستین قل یا ایها الکافرون و در دوم قل هوالله احد برخواند با فاتحه و به آخر بگوید اللهم انت الصاحب فی السفر و انت الخلیفه فی الاهل و المال و الوالد احفظنا و ایاهم من کل افه اللهم انا نسالک فی مسیرناهذاالبر و التقوی و من العمل ما ترضی چون به در سرای رسد بگوید بسم الله توکلت علی الله لا حول و لا حول و لا قوه الا بالله اللهم بک انتشرت و علیک توکلت و بک اعتصمت و الیک توجهت اللهم زودنی التقوی و اغفرلی ذنبی و وجهنی للخیر اینما توجهت و چون بر ستور نشیند بگوید بسم الله و بالله والله اکبر سبحان الذی سخرلنا هذا و ماکناله مقرنین و اناالی ربنا منقلبون و در جمله راه به ذکر و قرآن مشغول باشد و چون به بالایی برسد بگوید اللهم لک الشرف علی کل الشرف و لک الحمد علی کل حال و چون به بیمی باشد در راه آیه الکرسی و آمن الرسول و قل هوالله و معوذتین برخواند

غزالی
 
۱۹۸۶

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن اول - در عبادات » بخش ۵۷ - آداب احرام و دخول مکه

 

چون به میقات رسد که قافله از آنجا احرام گیرد اول غسل کند و موی و ناخن بازکند چنان که جمعه را گفتیم و جامه دوخته بیرون کند و ازاری و ردایی سپید بربندد و پیش از احرام بوی خوش به کار دارد چون برخیزد که بخواهد رفت شتر برانگیزد و روی به راه آورد و نیت حج کند و به زبان بگوید لبیک اللهم لبیک لا شریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک و الملک لا شریک لک و همچنین این کلمات را به آواز عادت می کند و هرکجا بالایی و نشیبی باشد و هر کجا قافله به زحمت به هم می آیند گوید و چون به مکه نزدیک رسد غسل کند

و در حج نه سبب را غسل سنت است احرام را و دخول مکه را و طواف زیارت را و وقوف به عرفه را و مقام به مزدلفه را و سه غسل برای سنگ انداختن سه جمره و طواف و داع را و اما رمی را به جمره العقبه غسل نیست ...

غزالی
 
۱۹۸۷

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن اول - در عبادات » بخش ۶۱ - بقیه اعمال حج

 

پس از عرفات به مزدلفه شود و غسل کند که مزدلفه از حرم است و نماز شام تاخیر کند و با نماز خفتن به جمع بکند به یک بانگ نماز و دو قامت و اگر تواند این شب به مزدلفه احیا کند که شریف و عزیز است و ایستادن به شب اینجا از جمله عبادات است و هر که مقام نکند گوسفندی بباید کشت و از اینجا هفتاد سنگ برگیرد تا به منا بیندازد که اینجا چنان سنگ بیشتر باید و در دیگر نیم شب قصد منا کند و نماز بامداد پگاه کند و چون به آخر مزدلفه رسد آن را مشعرالحرام گویند تا به وقت اسفار بایستد و دعا می گوید پس از آنجا جایی رسد که آن را وادی محسر گویند شتر به شتاب تر براند و اگر پیاده باشد بشتاب تر رود چندانکه پهنای آن وادی ببرد که سنت چنین است پس بامداد عید گاه تکبیر می کند و گاه تلبیه تا آنگاه که بدان سربالا رسد که آن را جمرات گویند از آن درگذرد تا به بالایی رسد که از جانب راست راه است چون رو به قبله آرد که آن را جمره العقبه گویند تا آفتاب نیزه بالایی برآید آنگاه هفت سنگ در این جمره اندازد و روی به قبله اولیتر و اینجا تلبیه به تکبیر بدل کند و هر سنگی که بیاندازد بگوید اللهم تصدیقا بکتابک و اتباعا لسنه نبیک چون فارغ شود تلبیه و تکبیر بماند مگر از پس فرایض نماز که تکبیر می کند تا صبح برآید بازپسین روز ایام التشریق و آن چهارم روز عید باشد پس به منزلگاه شود و به دعا مشغول شود پس قربان کند اگر خواهد کرد و شرایط قربان نگاه دارد آنگاه موی بسترد و چون رمی و حلق در این روز کرد یک تحلل حاصل آمد و همه محظورات احرام حلال شد مگر مباشرت و صید پس به مکه شود و طواف رکن به جای آرد و چون یک نیمه از شب عید بگذرد وقت این طواف درآید لیکن اولیتر آن بود که روز عید کند و آخر وقت مقدر نیست بلکه چندانکه تاخیر کند فوت نشود

لیکن دیگر تحلل حاصل نیاید و مباشرت حرام بماند چون این طواف هم بدان صفت که طواف قدوم گفتیم بکند حج تمام شود و مباشرت و صید حلال شود و اگر از نخست سعی کرده باشد سعی نکند و اگر نه سعی رکن پس از این طواف بکند و چون رمی و حلق و طواف کرد حج تمام شد و از احرام بیرون آمد ...

غزالی
 
۱۹۸۸

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن اول - در عبادات » بخش ۶۲ - کیفیت عمره

 

چون خواهد که عمره آرد غسل کند و جامه احرام درپوشد چنان که حج را و بیرون شود از مکه تا به میقات عمره و آن جعرانه است و تنعیم و حدیبیه و نیت عمره کند و بگوید لبیک بعمره و به مسجد عایشه رضی الله عنها و عن ابیها شود و دو رکعت نماز کند و باز به مکه آید و در راه لبیک می گوید و چون به در مسجد رود از تلبیه بماند و طواف کند و سعی کند چنان که در حج گفتیم پس موی بسترد و عمره بدین تمام شود و این در همه سال می توان کرد که کسی که آنجا باشد چندانکه می تواند عمره می کند و اگر نتواند طواف می کند و اگر نتواند در خانه می نگرد و چون در خانه شود میان آن دو عمود نماز می کند و پای برهنه درشود و با توفیر و حرمت و چندانکه می تواند آب زمزم می خورد چندانکه معده پر شود که به هر نیت که خورد شفا یابد و بگوید اللهم اجعله شفاء من کل سقم و ارزقنا الاخلاص و الیقین و المعافاه فی الدنیا و الاخره

غزالی
 
۱۹۸۹

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن اول - در عبادات » بخش ۶۴ - زیارت مدینه

 

آنگاه قصد مدینه کند که رسولص فرمود هرکه پس از وفات من مرا زیارت کند همچنان بود که در حال حیات و گفت هرکه قصد مدینه کند و غرض وی جز زیارت نبود حقی ورا ثابت شود نزد خدای تعالی که مرا شفیع وی گرداند

و چون در راه مدینه می شود صلوات بسیار می دهد چون چشم به دیوار مدینه افتد گوید اللهم هذا حرم رسولک فاجعله لی وقایه من النار و امانا من العذاب و سوء الحساب و غسل کند اول آنگاه در مدینه شود و بوی خوش به کار دارد و جامه پاک و سپید درپوشد و چون در شود به تواضع و توقیر باشد و بگوید رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیراپس در مسجد شود و به نزدیک منبر دو رکعت نماز کند چنان که عمود منبر برابر دوش راست وی بود که موقف رسول ص این بوده است پس قصد زیارت کند و روی به دیوار مشهد آرد پشت با قبله و دست به دیوار فرو آوردن و بوسه دادن سنت نیست بلکه دور ایستادن به حرمت نزدیکتر بود پس بگوید السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا نبی الله السلام علیک یا حبیب الله السلام علیک یا صفوه الله السلام علیک یا اکرم ولد آدم السلام علیک یا سید المرسلین و خاتم النبیین و رسول رب العالمین السلام علیک و علی اصحابک الطاهرین و ازواجک الطاهرات امهات المومنین جزاک الله عنا افضل ما جزی نبیا عن امته و صلی علیک کلما ذکرک الذاکرون و غفل عنک الغافلون و اگر وصیت کرده باشند وی را به سلام رسانیدن بگوید السلام علیک من فلان و من فلان آنگاه چند دو گز بیشتر شود و بر ابوبکر و عمر رضی الله عنهما سلام گوید و بگوید السلام علیکما یا وزیری رسول الله صلی الله علیه و المعاونین له علی القیام بالدین مادام حیا و القایمین فی امته بعده بامور الدین تتبعان فی ذلک آثاره و تعملان بسننه فجزاکما خیر ماجزی وزرلنبی علی دینه پس بایستد آنجا و دعا کند چندانکه تواند پس بیرون آید و به گورستان بقیع شود و زیارت بزرگان صحابه بکند چون بازخواهد گشت دیگر باره زیارت رسول ص بکند و وداع کند

غزالی
 
۱۹۹۰

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن اول - در عبادات » بخش ۶۵ - اسرار دقایق حج

 

بدان که این چه یاد کردیم صورت اعمال حج بود و در هر یکی از این اعمال سری است و مقصود از وی عبرتی است و تذکیری و با یادآوردن کاری است از کارهای آخرت

و اصل حقیقت وی آن است که آدمی را چنان آفریده اند که به کمال سعادت خویش نرسد تا اختیار خویش در باقی نکند چنان که در عنوان مسلمانی پیدا کردیم و متابعت هوا سبب هلاک وی است و تا به اختیار خویش باشد و آنچه کند نه به دستوری شرع کند در متابعت هوا بود و معاملت وی بنده وار نبود و سعادت وی در بندگی است و بدین سبب بود که در ملتهای گذشته به رهبانیت و سیاحت فرمودند هر امتی را تا عباد ایشان از میان خلق بیرون شدندی و یا بر سر کوهی شدندی و همه عمر مجاهدت و ریاضت کردندی پس از رسول ما ص پرسیدند که چرا سیاحت و رهبانیت نیست در دین ما گفت ما را جهاد و حج فرموده اند بدل آن پس حق سبحانه و تعالی این امت را حج فرمود بدل رهبانیت که در وی هم مقصود مجاهدت حاصل است و هم عبرتهای دیگر در وی ظاهر است که حق تعالی کعبه را شریف کرد و به خود اضافت کرد و بر مثال حضرت ملوک بنهاد و از جانب وی حرم وی ساخت و صید و درختان را حرام کرد تعظیم حرمت وی را و عرفات بر مثال میدان درگاه ملوک در پیش حرم نهاد تا آن که از همه جوانب عالم قصد خانه کنند با آن که دانند که وی منزه است از نزول در خانه و در مکان چون شوق عظیم بود هرچه به دوست منسوب بودمحبوب و مطلوب بود پس اهل اسلام در این شوق اهل و مال و وطن خود گذاشتند و خطر بادیه احتمال کردند و بنده وار قصد حضرت کردند و در این عبادت ایشان را کارها فرمودند که هیچ عقل بدان راه نیابد چون انداختن سنگ و میان صفا و مروه دویدن برای آن که هر چه عقل بدان راه یابد نفس بدان انسی باشد که داند که هرچه می کند برای چه می کند چون بدان که در زکوه رفق درویشان است و در نماز تواضع خدای جهان است و در روزه مراغمت و کسر لشکر شیطان است باشد که طبع وی بر موافقت عقل حرکت کند و کمال بندگی آن بود که بمحض فرمان کار کند که هیچ متقاضی از باطن وی پیدا نیاید

و رمی و سعی از این جمله است که جز به محض بندگی نتواند کرد و برای این گفت رسول ص در حج بر خصوص لبیک بحجه حقات تعبدا ورقا این را تعبد و رق نام کرد و آنگه گروهی عجب دارند که مقصود و مراد از این اعمال چیست آن از غفلت ایشان بود از حقیقت کارها که مقصود از این بی مقصودی است و غرض از این بی غرضی است تا بندگی بدین پیدا شود و نظر وی جز به محض فرمان نباشد و هیچ نصیب دیگر عقل را و طبع را بدان راه نباشد تاآن خود جمله در باقی کند که سعادت وی در نیستی و بی نصیبی وی است تا از وی جز حق و فرمان حق هیچ چیز نماند

غزالی
 
۱۹۹۱

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن اول - در عبادات » بخش ۶۶ - عبرتهای حج

 

... و اما وقوف به عرفه و اجتماع اصناف خلق از اطراف و دعا کردن ایشان به زبانهای مختلف به عرصات قیامت ماند که همه خلایق جمع شده باشند و هرکسی به خویشتن مشغول و متردد میان رد و قبول

و اما انداختن سنگ مقصود وی اظهار بندگی است بر سبیل تعبد محض و دیگر تشبه با ابراهیم صلوات الله علیه که بدان جایگاه ابلیس پیش وی آمده است تا وی را شبهتی افکند سنگ بر وی انداخته است پس اگر در خاطر تو آید که شیطان وی را پیدا آمد و مرا پیدا نیامده است بیهوده سنگ چه اندازم بدان که این خاطر تو را از شیطان پیدا آمد سنگ بینداز تا پشت وی بشکنی که پشت وی بدان شکسته شود که تو بنده فرمانبردار باشی و هرچه تو را گویند چنان کن همچنان کنی و تصرف خویش در باقی کنی وبحقیقت بدانی که بدین انداختن سنگ شیطان را مقهور می کنی

این مقدار اشارت کرده آمد از عبرتهای حج تا کسی چون راه این بشناسد بر قدر صفای فهم و شدت شوق و تمامی جهد در کار وی را امثال این معانی نمودن گیرد و از هر یکی نصیبی یافتن گیرد که حیوه عبادت وی بدان بود و از حد صورتها دورتر شده بود

غزالی
 
۱۹۹۲

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن اول - در عبادات » بخش ۶۸ - تلاوت غافلان

 

بدان که هرکه قرآن آموخت درجه وی بزرگ است باید که حرکت قرآن نگاه دارد و خود را از کارهای ناشایست صیانت کند و در همه احوال خویش به ادب باشد و اگر نه بیم آن بود که قرآن خصم وی باشد

و رسول ص گفته است بیشتر منافقان امت من قرآن خوانان باشند و بوسلیمان دارانی می گوید که زبانیه در قرآن خوان مفسد زودتر آویزد از آن که در بت پرستان و در توراه حق تعالی می گوید یابنده من شرم نداری که اگر نامه برادری به تو رسد و تو در راه باشی بایستی و به یک سو شوی یا بنشینی و یک حرف برخوانی و تامل کنی و این کتاب من نامه من است که به تو نوشته ام تا تامل کنی و بدان کار کنی و تو از آن اعراض همی کنی و بدان کار نکنی و اگر برخوانی تامل نکنی تا چیست

و حسن بصری می گوید کسانی که پیش از شما بودند قرآن را نامه ای دانستند از حق تعالی بدیشان رسیده است به شب تامل کردندی و روز بدان کار کردندی و شما درس کردن وی را عمل ساخته اید حرف و اعراب وی درست می کنید و فرمانهای وی را آسان همی گیرید ...

غزالی
 
۱۹۹۳

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن اول - در عبادات » بخش ۷۲ - حقیقت ذکر

 

... سیم درجه آن که ذکر قرار گرفته باشد در دل و مستولی شده و متمکن گشته چنان که به تکلف وی را به کار دیگر باید برد و این عظیم بود

چهارم درجه آن بود که مستولی بر دل مذکور بود و بس و آن حق تعالی است نه ذکر که فرق بود میان آن که همگی دل دوست دارد و میان آن که ذکر دوست دارد بلکه کمال آن است که ذکر و آگاهی از دل بشود و مذکور ماند و بس که ذکر تازی بود یا پارسی و این هردو از حدیث نفس خالی نباشد بلکه عین حدیث بود و اصل آن است که دل از حدیث پارسی و تازی هرچه هست خالی شود و همه وی گردد که هیچ چیز دیگر را در وی گنج نماند و این نتیجه محبت مفرط بود که آن را عشق گویند و عاشق کرم را همگی معشوق دارد و باشد که از مشغولی که به وی باشد نام وی را فراموش کند و چون چنین مستغرق شود و خود را و هرچه را که هست جز حق تعالی فراموش کند به اول راه تصوف رسد و این حالت را صوفیان فنا گویند و نیستی گویند یعنی که هرچه هست از ذکر وی نیست گشت و آن هم نیست گشت که خود را نیز فراموش کرد

و چنان که خدای تعالی عالمهاست که ما را هیچ از آن خبر نیست و آن در حق ما نیست است هست ما آن است که ما را از آن آگاهی است و از آن خبر است چون این عالمها که هست خلق است کسی را فراموش شد وی نیست گشت و چون خودی خود را فراموش کرد وی نیز در حق خود نیست گشت و چون با وی هیچ چیز نماند مگر حق تعالی هست وی حق باشد و بس ...

غزالی
 
۱۹۹۴

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن اول - در عبادات » بخش ۷۹ - پیدا کردن وردهای روز

 

... چون از دعا فارغ شود به تسبیح و تهلیل مشغول شود و هریک صد بار یا هفتاد بار یا ده بار بگوید و چون ده ذکر هر یکی را ده بار بگوید جمله صد بار باشد و کمتر از این نباید و این ده ذکر که در فضل وی اخبار بسیار آمده است و نقل نکردیم تا دراز نشود یکی لااله الاالله وحده لاشریک له له الملک و الحمد یحیی و یمیت و هو حی لا یموت بیده الخیر و هو علی کل شی قدیر دوم لااله الاالله الملک الحق المبین سوم سبحان الله و الحمدلله و لااله الاالله و الله اکبر لاحول ولا قوه الابالله العلی العظیم و چهارم سبحان الله و بحمده سبحان الله العظیم و بحمده استغفرالله پنجم سبوح قدوس رب الملایکه و الروح ششم استغفرالله الذی لا اله الا هو الحی القیوم و اساله التوبه هفتم یا حی یا قیوم برحمتک استغیث لا تکلنی الی نفسی طرقه عین واصلح لی شانی کله هشتم اللهم لا مانع لما اعطیت و لا معطی لما منعت و لا ینفع ذالجد منک الجد نهم اللهم صل علی محمد و علی ال محمد دهم بسم الله الذی لا یضر مع اسمه شیء فی الارض و لا فی السماء و هو السمیع العلیم این ده کلمه هریک ده بار یا چندان که تواند بگوید که هر یکی را فضلی دیگر است و در هر یکی لذتی و انسی دیگر باشد

و پس از این به قرآن خواندن مشغول شود و اگر از بر یاد ندارد قوارع قرآن برخواند چون آیت الکرسی و امن الرسول شهد الله و قل اللهم مالک الملک و اول سوره الحدید و آخر الحشر و اگر چیزی جامع خواهد مسبعات عشر خواند که قرآن و ذکر و دعاست که خضر ع ابراهیم تیمی را بیاموخته است در مکاشفاتی که او را بوده است آن را می خواند که در وی فضل بسیار است و آن ده چیز است هریکی هفت بار الحمدلله و معوذتین و اخلاص و قل یا ایها الکافرون و آیه الکرسی این شش از قرآن است و چهار ذکر است سبحان الله و الحمدلله و لااله الاالله والله اکبر و دیگر اللهم صل علی محمد و ال محمد دیگر اللهم اغفر للمومنین و المومنات و دیگر اللهم اغفرلی و لوالدی و ارحمها و افعل بی و بهم عاجلا و آجلا ما انت له اهل و لا تفعل بنا ما نحن له اهل انک غفور رحیم و اندر فصل این حکایت دراز است و در کتاب احیا و چون از این فارغ شود به تفکر مشغول شود و مجال تفکر بسیار است و در آخر کتاب گفته آید

اما آنچه مهم است در هر روز آن است که در مرگ و نزدیکی اجل تفکر کند و با خود گوید که ممکن است که از اجل یک روز بیش نمانده است که فایده این فکرت عظیم است که این خلق که روی به دنیا آورده اند از درازی امل است و اگر به یقین دانندی که تا یک ماه یا یک سال بخواهند مرد از هرچه بدان مشغولند دور باشندی و باشد که تا یک روز بخواهند مرد و ایشان به تدبیر کاری مشغولند که تا ده سال به کار خواهد آمد و برای این گفت حق تعالی اولم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض و ما خلق الله من شیء و ان عسی ان یکون قداقترب اجلهم الآیه و چون دل صافی کند و این تامل کند رغبت ساختن زاد آخرت در دل حرکت کند و باید که تفکر کند تا در این روز چند خیر میسر تواند بود وی را و از هرچه معصیت است حذر می باید کرد و در گذشته چه تقصیر کرده است که می تدارک باید کرد و این همه را به تدبر و تفکر حاجت بود پس اگر کسی را راه گشاده بود تا در ملکوت آسمان و زمین نگرد و در عجایب صنع نگرد بلکه در جمال و جلال حضرت الهیت نگرد این تفکر از همه عبادات و از همه تفکرها فاضلتر که تعظیم حق تعالی بدین بر دل غالب شود تا تعظیم غالب نشود محبت غالب نشود و کمال سعادت در کمال محبت است لیکن این هر کسی را میسر نباشد

لیکن در بدل این باید که در نعمتهای حق تعالی که بر وی است تفکر کند و در محنت ها که در عالم است از بیماری و درویشی و انواع عقوبات که ورا از آن خلاص داده اند تا بداند که شکر بر وی واجب است و شکر بدان بود که فرمانها به جای آرد و از معصیتها دور باشد و در جمله ساعتی در آنها تفکر کند که پس از برآمدن صبح جز فریضه و سنت نماز دیگر نشاید تا آفتاب برآید بدل آن ذکر و تفکر است

اما ورد دوم از آفتاب برآمدن تا چاشتگاه باید که اگر تواند در مسجد صبر کند تا آفتاب یک نیزه بالا برآید و به تسبیح مشغول باشد تا وقت گراهیت نماز بگذرد آنگاه دو رکعت نماز کند و چون چاشتگاه فراخ شود که چهار یکی از روز بگذرد نماز چاشت آنگاه فاضلتر چهار رکعت نماز کند یا شش یا هشت که این همه نقل کرده اند چون آفتاب ارتفاع گرفت و آن دو رکعت نماز گزارد به خیراتی که تعلق به خلق دارد مشغول شود چون عبادت و تشییع جنازه و قضای حاجت مسلمانان یا حضور در مجلس علم

اما ورد سوم از چاشتگاه تا نماز پیشین این وردها مختلف بود و در حق مردمان و از چهار حال خالی نباشد ...

... و درجه سلامت را ملازم بودن اقل درجات است اما آن که روزگار نه در این چهار قسم یکی بگذارد از جمله هالکان و اتباع شیطان است

اما ورد چهارم از وقت زوال تا نماز دیگر بود باید که پیش از زوال قیلوله کند که قیلوله هر نماز شب را همچون سحور بود روزه را اما چون قیام شب نباشد قیلوله کراهیت باشد که بسیار خفتن مکروه است و چون بیدار شود باید که پیش از وقت طهارت کند و جهد آن کند که پیش از بانگ نماز در مسجد شود و تحیت مسجد بگزارد و جواب موذن بازدهد و چهار رکعت کند پیش از فرض که رسول ص این چهار رکعت دراز بکردی و گفتی در این وقت درهای آسمان بگشایند

و در خبر است که هرکه این چهار رکعت بکند هفتاد هزار فرشته با وی نماز کنند و تا شب وی را آمرزش خواهند پس با امام فریضه بگزارد و دو رکعت سنت بکند و تا نماز دیگر جز به علم یا معاونت مسلمانی یا ذکر و قرایت قرآن یا کسبی حلال به قدر حاجت مشغول نباشد ...

غزالی
 
۱۹۹۵

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن دوم - رکن معاملات » بخش ۲ - اصل اول

 

بدان که راه عبادت هم از جمله عبادات است و زاد هم از جمله راه است پس هر چه را دین را بدان حاجت بود هم از جمله دین بود راه دین را به طعام خوردن حاجت است چه مقصد همه سالکان دیدار حق تعالی است و تخم آن علم و عمل است و مواظبت بر علم بی سلامت تن ممکن نیست و سلامت تن بی طعام و شراب ممکن نیست بلکه طعام خوردن ضرورت راه دین است پس از جمله دین باشد و برای این گفت حق تعالی کلوا من الطیبات و اعملوا صالحا میان خوردن و عمل صالح جمع کردن پس هرکه طعام برای آن خورد تا وی را قوت علم و عمل بود و قدرت رفتن راه آخرت بود طعام خوردن وی عبادت بود

و برای این گفت رسول ص که مومن را بر همه خیرات ثواب بود تا لقمه ای که در دهان خود نهد یا در دهان اهل خود و این برای آن گفت که مقصود مومن از این همه راه آخرت بود

و نشان آن که طعام خوردن از راه دین بود آن باشد که بشره نخورد و از حلال خورد و به قدر حاجت خورد و آداب خوردن نگاه دارد

غزالی
 
۱۹۹۶

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن دوم - رکن معاملات » بخش ۷ - فضیلت طعام خوردن با دوستان و برادران دینی

 

بدان که میزبانی کردن دوستی را به طعامی از بسیار صدقه فاضلتر است که در خبر است که بر سه چیز حساب نکنند بنده را آنچه به سحور خورد و آنچه بدان افطار کند و آنچه با دوستان خورد و جعفر بن محمد گوید چون با برادران خود بر خوان نشینی شتاب مگیر تا مدتی دراز بکشد که آن مقدار از جمله عمر حساب نباشد و حسن بصری گوید که هرچه بنده بر خویشتن و مادر و پدر نفقه کند آن را حساب بود مگر طعامی که پیش دوستان برد و بعضی از بزرگان عادت داشتی که چون برادران را خوان نهادی طعام بسیار بر خوان نهادی و گفتی درخبر است که هرکه از طعام خورد که از دوستان مانده بود در آن حساب نکنند و ما می خواهیم که از آن خوریم پس از این که از شما پیش شما برگرفته باشند

و امیر المومنین علی رضی الله عنه می گوید که یک صاع طعام پیش برادران نهم دوست تر دارم از آن که بنده ای آزاد بکنم و در خبر است که حق تعالی گوید در قیامت یا بنی آدم در دنیا گرسنه شدم مرا طعامی ندادی گوید الهی چگونه گرسنه شدی و تو خداوند همه عالمی و گوید برادر تو گرسنه بود اگر ورا طعام دادی مرا داده بودی و رسول ص گفت هرکه برادر مسلمان را طعام و شراب دهد تا سیر شود ایزد تعالی ورا از آتش دور گرداند به هفت خندق میان هر خندقی پانصد ساله راه و گفت خیرکم من اطعم الطعام بهترین شما آن است که طعام بیشتر دهد

غزالی
 
۱۹۹۷

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن دوم - رکن معاملات » بخش ۱۱ - اما آداب اجابت

 

... ادب دوم آن که اگر داند که میزبان منت بر وی خواهد نهاد نزدیک وی تعللی کند و اجابت نکند بلکه میزبان باید که اجابت وی فضلی و منتی شناسد و همچنین اگر بداند که در مال وی شبهتی است یا اگر در آن موضوع منکری است چون فرش دیبا و مجمر سیمین یا بر دیوار صورت جانوران است یا بر سقف یا سماع رود و مزامیر تنبت یا کسی مسخرگی می کند یا فحش می گوید یا زنان جوان به نظاره مردان می آیند این همه مذموم است و نشاید به چنین جای حاضر شدن همچنین اگر میزبان مبتدع بود یا فاسق یا ظالم یا مقصود وی لاف و تکبر است باید که اجابت نکند و اگر اجابت کند و چیزی از این منکرات ببیند و منع نتواند کرد واجب باشد بیرون آمدن

ادب سیم ان که به سبب دوری راه منع نکند بلکه هرچه احتمال تواند کرد در عادت احتمال کند و در توریه است که یک میل برو و بیمار را عیادت کن از دو میل جنازه را تشییع کن و از سه میل دعوت را اجابت کن و از چهار میل برادر دینی را زیارت کن

ادب چهارم آن که اگر روزه دار بود منع نکند لیکن حاضر شود و اگر میزبان را وحشت نباشد بر بوی خوش و حدیث خوش قناعت کند که میزبانی روزه دار این باشد و اگر رنجه خواهد شد بگشاید که مزد شادی دل مسلمانی از روزه نافله بسیار فاضلتر و رسول ص انکار کرده است که چنین کند و گفته است که برارد تو برای تو تکلف کند و تو گویی من روزه دارم بزهکار باشی ...

غزالی
 
۱۹۹۸

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن دوم - رکن معاملات » بخش ۱۲ - اما آداب حاضر شدن

 

آن است که در انتظار ندارد و تعجیل نکند و بر جای بهتر ننشیند آن جا نشیند که میزبان اشارت کند و اگر دیگر مهمانان صدر به وی تسلیم کنند وی راه تواضع گیرد و در برابر حجره زنان ننشیند و در جایی که طعام از آن جا بیرون آرند بسیار ننگرد و چون بنشیند کسی را که به وی نزدیک باشد تحیت کند و بپرسد و اگر منکر بیند انکار کند و اگر تغییر نتواند کرد بیرون آید

احمدبن حنیل گفته است اگر سرمه دانی سیمین بیند نشاید که بایستد و چون شب بخواهد بایستد ادب میزبانی آن است که قبل طهارت جای به وی نماید

غزالی
 
۱۹۹۹

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن دوم - رکن معاملات » بخش ۱۵ - اصل دوم

 

بدان که نکاح کردن از جمله راه دین است همچون طعام خوردن که همچنان که راه دین را به حیات و بقای شخص آدمی حاجت است و حیات بی طعام و شراب ممکن نیست همچنین به بقای جنس آدمی و نسل وی حاجت است و این بی نکاح ممکن نباشد پس نکاح سبب اصل وجود است و طعام سبب بقای وجود و مباح کردن نکاح برای این است نه برای شهوات بلکه شهوت که آفریده است هم برای آن آفریده است تا موکل باشد و متقاضی تا خلق را به نکاح آرد تا سالکان راه دین در وجود همی آیند و راه دین می روند که همه خلق برای دین آفریده اند و برای این گفت و ما خلقت الجن والانس الالیعبدون

و هرچن آدمی بیش شود بندگان حضرت ربوبیت بیشتر می شوند و امت مصطفی ص بیش می شود و برای این گفت رسول ص نکاح کنید تا بسیار شوید که من در قیامت مباهات کنم به شما با امت دیگر پیغامبران تا به کودکی که از شکم مادر بیفتد نیز مباهات کنم پس ثواب کسی که سعی کند تا بنده ای درافزاید تا در راه بندگی آید بزرگ بود و برای این است که حق پدربزرگ است و حق استاد بزرگ است که پدر سبب وجود است و استاد سبب شناخت راه است و بدین سبب گروهی گفته اند که نکاح کردن فاضلتر از آن که به نوافل عبادات مشغول شدن

و چون معلوم شد که نکاح از جمله راه دین است شرح آداب آن مهم باشد و شرح آن به شناختن سه باب حاصل آید

باب اول در فواید و آفات نکاح ...

غزالی
 
۲۰۰۰

غزالی » کیمیای سعادت » ارکان معاملت مسلمانی » رکن دوم - رکن معاملات » بخش ۱۶ - باب اول

 

... فایده اول در فرزند است و به سبب فرزند چهارگونه ثواب است

ثواب اول آن که سعی کرده باشد در آنچه محبوب حق تعالی است از وجود آدمی و تناسل وی و هرکه حکمت آفرینش بشناسد وی را هیچ شک نماند که این محبوب حق تعالی است که هرگاه خداوند زمینی که زراعت را شاید به بنده خویش دهد و تخم به وی دهد و جفتی گاو و آلات زراعت به وی تسلیم کند و موکلی با وی فرستد که وی را به زراعت می دارد اگر بنده هیچ خرد دارد بداند که مقصود خداوند از این چیست اگرچه خداوند به زبان با وی نگوید و ایزد تعالی که رحم بیافرید و آلت مباشرت بیافرید و تخم فرزند در پشت مردان و سینه زنان بیافرید و شهوت را بر مرد و زن موکل کرد بر هیچ عاقل پوشیده نماند که مقصود از این چیست چون کسی تخم ضایع کند و موکل را به حیلت از خود دور کند بی شک از راه مقصود فطرت بگردیده باشد و برای این بود که سلف و صحابه رضوان الله علیهم اجمعین کراهیت داشته اند که عزب میرند تا معاذ را دو زن فرمان یافت در طاعون و وی را نیز طاعون پدید آمد گفت مرا زن دهید پیش از آن که بمیرم نخواهم که عزب باشم بمیرم

ثواب دوم آن که سعی کرده باشد در موافقت رسول ص تا امت وی بیشتر شود که بدان مباهات خواهد کرد و برای این نهی کرده است از نکاح زنی که عقیم بود و وی را کودکی نبود و گفته است که حصیری در خانه افکنده باشد بهتر از زنی عقیم و گفته است که زن زشتی که زاینده باشد بهتر از نیکویی عقیم و بدین معلوم شود که نکاح از بهر شهوت نیست که زنی نیکو مر شهوت را شایسته تر از زشت ...

... و رسول ص می گوید که هر زنی که می آید شیطانی با وی باشد چون کسی را زنی نیکو پیش آید باید که به خانه رود و با اهل خود صحبت کند در وقت که زنان همه برابر باشند در این معنی

فایده سوم انس باشد به دیدار زنان و راحتی که دل را حاصل آید به سبب مجالست و مزاح با ایشان که آن آسایش سبب آن باشد که رغبت عبادت تازه گردد که مواظبت بر عبادت ملالت آرد و دل در آن گرفت شود و این آسایش آن قوت را بازآورد و علی ع می گوید که رات و آسایش به یک راه از دلها باز می گیرند که دل از آن نابینا شود و رسول ص وقت بودی که اندر آن مکاشفات کاری عظیم بر وی درآمدی که قالب وی طاقت نداشتی دست بر عایشه زدی و گفتی کلمینی یا عایشه بامن سخن گوی خواستی تا قوتی دهد خود را تا طاقت کشیدن یا روحی دارد چون وی را باز بدین عالم دادندی و آن قوت تمام شدی تشنگی آن کار بر وی غالب شدی گفتی ارحنا یا بلال تا روی به نماز آوردی و گاه بودی که دماغ را به بوی خوش قوت دادی و برای این گفت حبب الی من دنیاکم ثلاث الطیب و النساء و قره عینی فی الصلوه گفت سه چیز در این دنیا دوست من ساخته اند بوی خوش و زنان و نماز ولیکن تخصیص نماز را فرا نمود که مقصود آن است که گفت روشنایی چشم من در نماز است و بوی خوش و زنان آسایش تن است تا قوت آن یابد که به نماز رسد و قره العین که در وی است حاصل کند

و برای این بود که رسول ص از جمع مال دنیا منع می کرد عمر گفت رضی الله عنه پس از اینجا چه چیز گیریم گفت لیتخذ احدکم لسانا ذاکرا و قلبا شاکرا و زوجه مومنه گفت زبانی ذاکر و دلی شاکر و زنی پارسا زن را قرین شکر و ذکر کرد

فایده چهارم آن بود که زن تیمار خانه بدارد و کار رفتن و پختن و شستن کفایت کند که اگر مرد بدین مشغول شود از علم و عمل و عبادت بازماند و بدین سبب زن یار بود در راه دین و بدین سبب است که بوسلیمان دارانی گفته که زن نیک از دنیا نیست که از آخرت است یعنی که تو را فارغ دارد تا به کار آخرت پردازی و عمر می گوید پس از ایمان هیچ نعمت نیست بزرگتر از زن شایسته

فایده پنجم آن که صبر کردن بر اخلاق زنان و کفایت کردن مهمات ایشان و نگاهداشتن ایشان بر راه شرع جز به مجاهدتی تمام نتوان کرد و آن مجاهدت از فاضل ترین عبادات است و در خبر است که نفقه کردن بر عیال از صدقه فاضلتر و بزرگان گفته اند که کسب حلال برای فرزند و عیال کار ابدال است و ابن المبارک در غزو بود با طبقه ای از بزرگان کسی پرسید که هیچ عمل هست فاضلتر از این که ما بدان مشغولیم گفتند که هیچ چیز فاضلتر از این نمی دانیم ابن المبارک گفت من می دانم کسی که وی را عیال و فرزندان باشد و ایشان را در صلاح بدارد و به شب از خواب بیدار شود ایشان را برهنه بیند جامه بر ایشان بپوشد آن عمل وی از این فاضلتر و بشر حافی گفت که احمد حنبل را سه فضیلت است که مرا نیست یکی آن که وی حلال طلب کند برای خویش و برای عیال و من برای خود طلب کنم و بس و در خبر است که از جمله گناهان گناهی است که جز رنج عیال کشیدن کفارت آن نباشد و کی را از بزرگان زن فرمان یافت هرچند نکاح بر وی عرضه کردند قبول نکرد و گفت در تنهایی دل حاضرتر و همت را جمع تر می یابم شبی به خواب دید که درهای آسمان گشاده بودی و گروهی مردان از پس یکدیگر فرو می آمدند و در هوا می رفتند چون به وی رسیدند یکی گفت این آن مرد میشوم است دوم گفت آری سوم گفت این آن مرد میشوم است چهارم گفت آری و ترسید از هیبت ایشان که بپرسیدی تا بازپسین ایشان پسری بود وی را گفت این میشوم که را همی گویند گفت تو را که پیش از این عبادات تو در جمله اعمال مجاهدان به آسمان می آوردند اکنون یک هفته است تا از جمله مجاهدان بیرون کرده اند ندانیم تا چه کرده ای چون از خواب بیدار شد در حال نکاحی کرد تا از جمله مجاهدان باشد این است جمله فواید نکاح که بدین سبب رغبت باید کردن در وی

غزالی
 
 
۱
۹۸
۹۹
۱۰۰
۱۰۱
۱۰۲
۱۰۱۶