گنجور

 
۱

عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » بسم الله الرحمن الرحیم

 

... بدان ای پسر که سرشت مردم چنان آمد که تکاپو ی کنند تا اندر دنیا آنچه نصیب او آمده باشد به گرامی ترین خویش بگذارند اکنون نصیب من ازین جهان این سخن آمد و گرامی ترین من تویی چون ساز رحیل کردم آنچه نصیب من آمده بود پیش تو فرستادم تا تو خودکام نباشی و از ناشایست پرهیز کنی و چنان زندگانی کنی که سزاوار تخمه پاک توست و بدان ای پسر که ترا تخمه و نبیره بزرگ است و شریف از هر دو جانب کریم الطرفین و پیوسته ملوک جهانی جدت شمس المعالی قابوس بن وشمه گیر و نبیره ات خاندان ملوک گیلان است از فرزندان کیخسرو و ابوالمؤید بلخی خود کار او و شرح او در شاهنامه گفته است ملوک گیلان به جدان ترا زو یادگار آمد و جده تو مادرم ملک زاده مرزبان بن رستم بن شروین دخت بود که مصنف کتاب مرزبان نامه بود و سیزدهم پدرش کیوس بن قباد بود برادر نوشروان ملک عادل و مادر تو فرزند ملک غازی سلطان محمود ناصرالدین بود و جده من فرزند فیروزان ملک دیلمان بود

پس ای پسر هشیار باش و قیمت برادر خویش بشناس و از کم بودگان مباش هر چند که من نشان خوبی و روزبهی می بینم اندر تو یکی گفتار بر شر{ط} تکرار واجب است و آگاه باش ای پسر که روز رفتن من نزدیک ست و آمدن تو نیز بر اثر من زود باشد که تا امروز که درین سرای سپنجی باید که بر کار باشی و پرورشی که سرای جاودانی را شاید حاصل کنی که سرای جاودانی برتر از سرای سپنجی است و زاد او ازین سرای باید جست که این جهان چون کشتزار ی ست آنچه درو کاری دروی از بد و نیک همان بدروی و دروده خویش کس در کشت زار نخورد و آبادانی سرای فانی از سرای باقی ست و نیک مرد ان درین سرای همت شیران دارند و بد مردان فعل سگان و سگ هم آنجا که نخجیر کرد بخورد و شیر چون نخجیر صید کرد جای دیگر خورد و نخجیرگاه این سرای سپنجی است و نخجیر تو نیکی کردن پس نخجیر اینجا کن تا وقت خوردن در سرای باقی آسان بود که طریق آن سرای با بندگان طاعت خدا است عزوجل و ماننده آن کس که راه خدا جوید و طاعت خدای تعالی چون آتشی است که هر چند نکویش برافروزی برتری و فزونی جوید و مانند این کسی است که از راه خدای دور بود چون آبی بود که تا هر چند بالاش دهی فروتری جوید و نگونی پس ای عزیز من بر خویشتن واجب دان شناختن راه خدای تبارک و تعالی جل و جلاله و عم نواله و عظم شأنه و شروع کردن در راه حق جل و علا از سر اهتمام و حضور تمام چناچه مجتهدان مردانه و سالکان فرزانه درین راه قدم از سر ساخته اند بلکه از سر سر برخاسته و از خود فانی شده و پشت پا و پشت دست بر عالم فانی و باقی زده و در عالم سر و وحدت طالب و جویای واحد احد گشته و در آن پیدا ناپیدا حریق و غریق شده و از سر طوع و رغبت جان ایثار کرده زهی سعادت آن نیک بخت بنده ای که وی را این دولت دست دهد و به خلعت و تشریف شریف این درجه و مقام مستسعد و سرافراز گردد صمدا و معبودا جمیع مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات را توفیق راه راست کرامت فرمای و اگر بیچاره عاصی یی که از سر غفلت و جهالت زمام اختیار از دست وی بیرون رفته و قدمی چند بغیر اختیار به متابعت شیطان و هوا ء نفس اماره بی راه نهاده و از جاده شریعت و طریقت محمدی صلی الله علیه و علی آله و اصحابه اجمعین الطیبین الطاهرین بیرون افتاده از راه کرم و لطف بی چون آن بنده بیچاره ضعیف را از ضلالت و گمراهی و قید شیطان مردود لعین خلاصی بخش بخیر یا اکرم الاکرمین و یا ارحم الراحمین و پس بدان ای پسر که این نصیحت نامه و این کتاب مبارک شریف را بر چهل و چهار باب نهادم امید که بر مصنف و خواننده و نویسنده و شنونده مبارک و میمون افتد انشاءالله و تعالی وحده العزیز

فهرست ابواب ...

عنصرالمعالی
 
۲

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح سیف الدوله محمود بن ابراهیم

 

... ز شرم جاهش عیوق برنیارد سر

ز بیم عدلش بی جاده برندارد کاه

گناهکار بپرهیزد از مظالم او ...

ابوالفرج رونی
 
۳

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶

 

عاشقا قفل تجرد بر در آمال زن

در صف مردان قدم بر جاده اهوال زن

خاک کوی دوست خواهی جسم و جان بر باد ده ...

سنایی
 
۴

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۲۶ - در مدح بزرگی از اهل ری و شکایت بوی از عدم وصول حوالت قرقو و استمداد از او در ایصال آن

 

... امیر رفت و بقای تو باد و من غمگین

که ریخت جام بلور آن می چو بی جاده

مرابدانکه جوی زین حواله نستده ام ...

قوامی رازی
 
۵

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۲ - مدح خاقان اعظم رکن‌الدین قلج طفغاج خان

 

... خسروا قاعده ملک چنان می فکنی

ملکا جاده انصاف چنان می سپری

که بدین سده ناموس فریدون بکنی ...

انوری
 
۶

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - قصیده

 

... کردست زبهر مرکبت چرخ

از جاده کهکشان شب آخور

اندیشه مدح تو بخاطر ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۷

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۹ - در مرثیت قوام الدین و تهنیت رکن الدین برای برء مرض

 

... از بسکه میروند بمژده ملک بهم

آنک فتاده جاده بر راه کهکشان

بر چرخ سعد اکبر کش مشتری است نام ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۸

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السابعة - فی التفضیل

 

... شیخ ابونواس را دراین باب ملتی دیگر است و امیر ابوفراس را درین کوی علتی دیگر آن یکی سخن از معجر و گوشوار می گوید و آن دیگر راه کلاه و دستار می پوید فوجی از بقایای قوم لوط آن مذهب را نصرت می کنند و قومی از ذریت داود این ملت را قوت می دهند

شریعت محمد ص که ناسخ شرایع و مبطل طبایع است جاده این راه را می نماید و تنا کحواتکاثروا میفرماید قرآن مجید گاه حور مقصورات را تزیین می دهد و گاه بولدان و غلمان تحریض و ترغیب می کند

پس درین معنی اختباری بایستی و اتباع صاحب اعتباری تا در قدم دوم ندامت نباید کشید و غریم غرامت نباید دید که قدم اول این حدیث بر خاک اختبار است و قدم دوم بر آتش اعتبار مصلحت و عافیت با این آشیانه آشنایی ندارد و عقل و خرد را درین رسته روایی نه ...

حمیدالدین بلخی
 
۹

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة عشر - فی مناظرة السنی و الملحد

 

... با خود گفتم اینت شربتی مهنا و اینت دولتی مهیا ارجو که در صف نعال آن صدر رجال راهی یابم و در صفه آن خصام و جدال پناهی گیرم و بینم که آن در شیر عرین در معرکه دین چگونه برآویزند و آتش جدال چگونه انگیزند

با طبقه ای که مشعوف آن شکار ملهوف آن پیکار بودند آن شب هم جامه و جام و همکاسه و شام شدم سپیده دم بکوری غرابی کردم و مروری سحابی چون بقدم جستجوی ببطحای آن گفتگو رسیدم بوضعی که از جاده عام دورتر بود و از ماده ازدحام یکسوتر

بین الساقة و الشجر و النجوم و الزهر بساطی دیدم کشیده و سماطی درهم تنیده مسندی در صدر نهاده و جمع برقدم انتظار ایستاده بر هر طرفی نقبای ملیح و خطبای فصیح نشسته یکفرقه در خرقه عباسی و یک زمره در کسوت قرطاسی جمعی در لباس آل عباس و فوجی در زی اهلبیت خیرالناس بعضی چون بنفشه سیاه گلیم و جمعی چون شکوفه سپید ادیم ...

حمیدالدین بلخی
 
۱۰

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثامنة عشر - فی الفقه

 

... در اطراف او بقدم اختبار میگذشتم و بساط او را بحدقه اعتبار می نوشتم تا روزی در آن تک و پوی و جستجوی بجایگاهی رسیدم که موسوم بود بزمره فقها و منسوب بود بیکی از علماء امام آن بقعه نظیف و در اثنای موعظت بر صدر منبر متکی بود واز ناهمواری اهل بدعت مشتکی آتش دعوی میافروخت و خود را چون طاووس بنظارگیان میفروخت

پس چون آتش در سخن بتفسید واز جاده آزرم بچسبید منبر دعوی برتر نهاد و زبان جاری بگشاد و گفت سلونی عن المغیبات و لا تصمتوا عن الخبییات بپرسید هر چه زیر عرش ممجد است و بر فرش ممهد که این مخدرات و مقدرات از دیده من محجوب نیست و از خاطر من مسلوب نه که این پوشیده رویان با من هم خانه اند واین نفور طبعان با من هم آشیانه

پیری از سوی دست راست بر پای خاست و گفت ای داعی منحول وای طبیب معلول این چه دعویست بدین ژرفی واین چه لافی است بدین شگرفی لا تجاوز حد المضمار ندونه ینفر الحمار کأس دعوی بدین پری مده و پای از منصب نبوت برتر منه ...

حمیدالدین بلخی
 
۱۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۸ - ۳ - النوبة الثانیة

 

... و الظلمة مأخوذ من قولهم ما ظلمک ان تفعل کذا ای ما منعک لانها تسد البصر و تمنع الرؤیة

قول ابن عباس و قتاده و ضحاک و مقاتل و سدی آن است که این آیت در شأن منافقان فرود آمد و مثلهم ضمیر ایشانست سعید بن جبیر و محمد بن کعب القرظی و عطا میگویند در شأن جهودان است و مثلهم ضمیر ایشانست گفتند چون نبوت بنی اسراییل منقطع شد و با عرب افتاد جهودان قریظه و نضیر و بنی قینقاع در توریة خواندند که پیغامبر آخر الزمان محمد خواهد بود و امت وی خیار خلق اند و گزین عالم و میراث دار پیغامبران از شام برخاستند و آمدند تا بمدینه مصطفی که مهبط وحی است و محل رسالت و حرم مصطفی و هجرت گاه دوستان حق مردی بود با این جهودان او را عبد الله بن اهبان میگفتند ابو الهیبان و ایشان را پند دادی و نصیحت کردی و نعت مصطفی و سیرت و اخلاق وی چنانک در توریة دیده بود بریشان خواندی و گفتی امید دارم که بروزگار وی در رسم و او را دریابم و بوی ایمان آرم اگر این طمع راست شود و الا زینهار که قدر وی بدانید و خطر وی بشناسید و رسالت وی بجان و دل قبول کنید و قدم از جاده شریعت وی بنگردانید تا سعید ابد گردید جهودان این نصیحت قبول کردند و تصدیق مصطفی در دل میداشتند و در امید این روشنایی روزگاری بودند تا بوقت بعثت مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و تحقیق نبوت و رسالت وی پس جهودان چون بعیان بدیدند آنچه می شنیدند و از کتب میخواندند بوی کافر شدند و در ظلمت کفر بماندند پس رب العالمین ایشان را این مثل زد

این قول سعید جبیر اما قول ابن عباس و مقاتل و جماعتی آنست که این صفت منافقانست و مثل ایشان میگوید مثل این منافقان در شهادت گفتن و کفر نهانی در دل داشتن راست چون مثل مردی است یعنی قومی و این در لغت عرب رواست و لهذا قال فی الآخر الآیة ذهب الله بنورهم قومی در شب تاریک در بیابانی بی مهتاب و بی چراغ که هیچ فراجای خویش و راه خویش نمی بینند و از ددان و دشمنان میترسند و در آن تاریکی لختی خار و گیاه فراهم نهند و آتش در آن زنند چندانک آتش برافروزد ایشان فرا راه بینند و جای خویش بشناسند و از ددان و دشمنان ایمن شوند پس چون آتش فرو میرد ایشان در تاریکی و حیرت فرو مانند و در ترس و هراس افتند آن شب مثل کفر منافقان است و آن آتش مثل شهادت ایشان چون شهادت گویند در اسلام آیند و چون با شیاطین خویش رسند و گویند إنا معکم از آن روشنایی شهادت بیفتند و در کفر خویش فرو مانند که هیچ فرا حق نبینند معنی دیگر این که منافقان تا زنده اند در میان مسلمانان بروشنایی کلمه شهادت میروند و ایمن می نشینند و با مسلمانان یکی اند در احکام شرع پس چون بمیرند بظلم و حیرت باز شوند و در عذاب جاوید بمانند و گفته اند تشبیه منافقان بایشان که آتش افروختند در شب تاریک از بهر آنست که آن کس که از روشنایی در تاریکی شود ظلمت وی صعبتر و حال وی دشوارتر از آنست که از ابتدا خود در ظلمت باشد و این تاریکیها یکی تاریکی شب است و دیگر تاریکی فرو مردن آتش سدیگر تاریکی گور در حق منافق ...

میبدی
 
۱۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۱ - ۳ - النوبة الثانیة

 

یا أیها الناس علقمة بن مرثد شاگرد عبد الله بن مسعود از ایمة و ثقات تابعین است میگوید هر چه در قرآن یا أیها الناس است خطاب اهل مکه است و یا أیها الذین آمنوا خطاب اهل مدینه از بهر آن که آن وقت مکه دار الشرک بود و مدینه دار الایمان و مدینه سرای ایمان پیش از مکه شد و لهذا قال الله عز و جل و الذین تبوؤا الدار و الإیمان من قبلهم ابن عباس گفت یا أیها الناس اینجا خطاب فریقین است مؤمنان و کافران مؤمنانرا میگویند بر ایمان و طاعت داری پاینده باشید و قدم بر جاده اسلام و سنت استوار دارید و از آن بمیگردید

و کافران را میگوید الله را پرستید و به یگانگی وی اقرار دهید و او را طاعت دار باشید و بدان که رب العالمین این امت را در قرآن بپنج ندا باز خواند از آن سه عام اند و دو خاص این سه که عام اند یکی یا أیها الناس است دیگر یا أیها الإنسان سدیگر یا بنی آدم این سه ندا از کرامت و نواخت خالی اند بر عموم می خواند هم دوست و هم دشمن هم آشنا و هم بیگانه و آن دو که خاص اند یکی یا عبادی است و دیگر یا أیها الذین آمنوا و یا أیها الذین آمنوا در قرآن هشتاد و هشت جای است همه ندای قبول و نواخت و کرامت و بنده را گواهی داد بایمان و طاعت و عبودیت و هشتاد و نهم ایها المؤمنون است و این از آن همه تمامتر و بنده را نیکوتر که این نام نهادن است و آن حکایت فعل و تغییر و تبدیل در فعل گنجد و در نام نگنجد و در قرآن شانزده جایگه یا أیها الناس است و در سورة البقرة و فاتحه سورة النساء و یکی پس آن و دو در یونس و فاتحه سورة الحج و دو پس آن و یکی در نمل و یکی در لقمان و یکی در سورة الملایکة و یکی در حجرات و قل یا أیها الناس چهاراند یکی در اعراف و دو در یونس و یکی در سوره الحج آنکه گفت اعبدوا ربکم چون بر خواند فرمان داد گفت خداوند خود را پرستید و او را گردن نهید و طاعت دارید که مستحق عبادت و طاعت اوست از دو وجه یکی آنک آفریدگار است و خداوند و عبادت آفریدگار واجب باشد دیگر آنک دارنده و روزی دهنده است و ولی نعمت و شکر ولی نعمت واجب باشد ...

میبدی
 
۱۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۵ - ۳ - النوبة الثالثة

 

... کیف تکفرون بالله از روی اشارت میگوید ای گم کرده سر رشته خویش ای افتاده در چاه بشریت خویش راه ازین روشنتر خواهی چونک می نروی

میدان ازین کشیده تر خواهی چونک سواری نکنی شمع ازین افروخته تر خواهی چونک از جاده می بیفتی ای سالها بر تو گذشته و هنوز بویی نایافته ای بر هزار خوان نشسته و هنوز گرسنه ای هزاران لباس پوشیده و هنوز برهنه مسلمانان میدان فراخست سواران کجااند دیوان فرو نهادند متظلمان کجااند طبیب حاضر است بیماران کجااند جمال در کشف است عاشقان کجااند

و کنتم أمواتا فأحیاکم میگوید اگر مرده بودید زنده کردم چون که ننگرید اگر جاهل بودید داناتان کردم چون که در نیابید راهتان نمودم چرا می نروید ...

میبدی
 
۱۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۸۱ - ۲۵ - النوبة الثالثة

 

... کز دوزخ و از بهشت یادش ناید

هر که درین متابعت درست آید شمع دوستی حق در راه وی بر افروزند تا هرگز از جاده دوستی نیفتد و الیه الاشارة بقوله فاتبعونی یحببکم الله و هر روشی که بر جاده دوستی مستقیم گشت از آن سویها که قبله مترسمان است ایمن شد یکی شوریده از سر حال خویش گوید

گر نباشد قبله عالم مرا ...

میبدی
 
۱۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۱۹ - ۳۷ - النوبة الثانیة

 

... و لا تتبعوا خطوات الشیطان الآیة بر گامهای شیطان مروید و خلاف مجویید و از صلح سر مکشید و از راه سنت و جماعت بمگردید و با امیر خویش و با جماعة خویش خلاف میارید قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم الجماعة رحمة و الفرقة عذاب و ید الله علی الجماعة فاتبعوا السواد الاعظم فان من شذ شد فی النار

فإن زللتم من بعد ما جاءتکم البینات الآیة آن قوم را میگوید که بدین جهودی میل داشتند پس اسلام میگوید اگر شما از شرایع اسلام بگردید و پای از جاده شرع محمد و احکام قرآن برگیرید و چیزی را از شرایع منسوخ پیش گیرید و دل فاز آن دهید از تعظیم روز شنبه و تحریم گوشت شتر بعد از آنک اسلام و قرآن بشما آمد و حلال و حرام بر شما روشن گشت

فاعلموا أن الله عزیز حکیم اگر چنان کنید پس بدانید که خدای تواناست و دانا و عقوبت کردن را توان دارد آنچه از آن باز زند بدانش باز زند و آنچه فرماید بدانش فرماید ...

میبدی
 
۱۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۶۵ - ۵۱ - النوبة الثالثة

 

... یا أیها الذین آمنوا أنفقوا من طیبات ما کسبتم بر زبان اشارت این خطاب با جوانمردان طریقت است ایشان که چون دیگران تحصیل مال کردند ایشان تصفیت حال جستند دیگران بخرج مال بنعیم و ناز بهشت رسیدند و ایشان بانفاق حال نسیم وصال حق یافتند اگر جوینده بهشت تا طیبات کسب خویش انفاق نکند ببهشت نمی رسد پس جوینده حق اولی تر که تا کسب احوال و طیبات اعمال در نبازد بحق نرسد و باختن احوال و اعمال نه آنست که نیارد بل که بیارد و بگزارد اگر عمل ثقلین در آرد در آن ننگرد و آرامگاه و تکیه گاه خویش نسازد و بر طاعت خویش بیش از آن ترسد که عاصی بر معصیت خویش تا غرور و پندار در راه وی نیاید و راه بر وی نزند

سلطان طریقت بو یزید بسطامی قدس الله روحه گفت وقتی نشسته بودم بخاطرم در آمد که من امروز پیر وقتم و وحید عصر خویش پس با خود افتادم دانستم که آن غرور است و پندار که بر من راه میزند برخاستم براه خراسان فرو رفتم در میان بیابان سوگند یاد کردم که از اینجا نروم تا مر او امن ننمایند سه شبانروز آنجا بماندم روز چهارم مردی اعور دیدم بر راحله نشسته و می آمد و بر وی نشان آشنایان پیدا دست بیرون بردم و باشتر اشارت کردم که باش هم در ساعت دو پای اشتر بزمین فرو رفت آن مرد اعور در من نگرست گفت هان هان ای با یزید بدان می آری که چشم فراز کرده باز کنم و در بسته بگشایم و بسطام را با اهل بسطام و با یزید را غرقه کنم گفتا هیبتی از وی بر من افتاد آن گه گفتم از کجا می آیی گفت از آن که باز که تو آن عهد کردی و پیمان بستی سه هزار فرسنگ آمده ام پس گفت زینهار ای بایزید که فریفته نشوی و با پندار نمانی که آن گه از جاده حقیقت بیفتی این بگفت و روی از من بگردانید و رفت بو یزید گفت آن گاه از روی الهام بسرم فرو گفتند که ای بایزید در خزینه فضل ما بسی طاعت مطیعان است و خدمت خدمتکاران گر زانک ما را خواهی سوز و نیاز باید و در دو گداز شکستگی تن و زبان و غارت دل و جان

وی را نتوان یافت به تسبیح و نماز ...

میبدی
 
۱۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۷ - النوبة الثالثة

 

... فاعف عنهم اشارت بجمع است از بهر آنکه حکم است و حاکم خداست بحقیقت و رسول بر تبعیت

و استغفر لهم اشارت بتفرقت است که مقام تذلل و عبودیت است این است سنت خداوند عز کبریایه با انبیاء و اولیاء گه ایشان را در جمع دارد گه در تفرقت جمع بی تفرقت کفر است و تفرقت بی جمع شرک جمع عین حقیقت است و تفرقت راه عبودیت آن کس که این دو خصلت در وی مجتمع شد بر جاده سنت و جماعت افتاد و بر طریقت و شریعت مستقیم گشت

و شاورهم فی الأمر یا سید احوال روندگان درین راه مختلف است یکی مقصر است ازو عفو کن یکی تایب است از بهر وی آمرزش خواه یکی مطیع است با وی مشاورت کن ...

میبدی
 
۱۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۴ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی أ لم تر إلی الذین قیل لهم کفوا أیدیکم الآیة سبب نزول این آیت آن بود که قومی از اجله صحابه چون عبد الرحمن بن عوف الزهری و سعد بن ابی وقاص الزهری و قدامة بن مظعون الجمحی و مقداد بن عمرو الکندی پیش از هجرت در مکه دستوری خواستند از مصطفی ص که شمشیر کشند بر مشرکان از رنج و أذی که از ایشان میدیدند رسول خدا ایشان را گفت کفوا أیدیکم دستها فرا دارید از قتال که مرا بقتال نفرموده اند نماز بپای دارید و زکاة مال بدهید که مرا کنون با این فرموده اند آن قوم رنجور شدند و دلتنگ گشتند از آن منع پس چون هجرت کردند به مدینه و فرمان آمد از الله که جهاد کنید با کافران و جنگ بدر در پیش بود ایشان را بقتال فرمودند گروهی از ایشان از قتال ترسیدند و باز نشستند چنین گویند که طلحة بن عبید الله بودو این بازماندن و از قتال ترسیدن از طبع بشری بود و از دوستی حیات نه از کراهیت فرمان حق جل جلاله این همچنانست که جای دیگر گفت کتب علیکم القتال و هو کره لکم و این از ایشان عجب نبود که پیغامبران مرسل نیز از دوستی حیات از مرگ جزع نموده اند و آن بر ایشان عیب نبود و گفته اند این آیت در شأن قومی مؤمنان آمد که هنوز در علم راسخ نبودند و ضعیف دل بودند و ایمان ایشان کمالی و قوتی نداشت و مذهب اهل سنت آنست که اهل ایمان در ایمان متفاوت اند و مؤمنان در ایمان بر یکدیگر افزونی دارند کس است که ایمان وی بکمال است و بغایتی که طبع بشری بر وی زور نتواند کرد بلکه طبع بشری مغلوب ایمان وی باشد و کس است که درجه وی فروتر بود تا در طبع بشری بماند و خود را از سختیها و رنجها بگریزاند اینست راه راست و معتقد درست و جاده سنت و مذهب مرجیان آنست که ایمان همه یکسانست و بعد از گفت لا إله إلا الله کبایر و فواحش هیچ زیان نکند بر برنده و پارسای نیکمرد و فاجر بد مرد در ایمان و در ثواب هر دو یکسان دانند و نعوذ بالله ازین گفت شنیع و معتقد خبیث رب العزة جل جلاله میگوید أم حسب الذین اجترحوا السییات أن نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات

جای دیگر گفت أم نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الأرض أم نجعل المتقین کالفجار نظایر این در قرآن فراوان است چنان که رسیم بآن شرح دهیم ...

میبدی
 
۱۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

... عبد الله مبارک گفت بمشعر حرام رسیدم خوابی عظیم بر من غالب شد فریشته ای را دیدم که گفت ای عبد الله سیصد هزار خلق در موسم اند و حج یک کس پذیرفتند گفتار بر دلم صعب آمد این سخن دلتنگ و اندوهگن شدم هاتفی آواز داد که ای عبد الله دلتنگ مشو که دیگران را جمله بطفیل وی بیامرزیدند تا بدانی که برکت جمع عظیم است آخر یک صاحب دولت برآید در میان جمع که کیمیاء هدایت بود همه را برنگ خود کند

و تعاونوا علی البر و التقوی همه را بر و تقوی میفرماید اما قومی را راه اثم و عدوان در پیش می نهد و از بر و تقوی برمیگرداند کار نه آن دارد که بر خواند کار آن دارد که کرا در گذارد و کرا پسندد مقبولان حضرت دیگرانند و مطرودان قطیعت دیگر باردادگان ادخلوها بسلام دیگرند و محرومان اخسؤا فیها دیگر میگوید جل جلاله أنا الله لا إله إلا أنا خلقت الخیر و قدرته فطوبی لمن خلقته للخیر و اجریت الشر علی یدیه و تعاونوا علی البر و التقوی گفته اند که بر اینجا موافقت شرع است در امید نجات عقبی و تقوی مخالفت نفس است در طلب رضای مولی و اثم مخالفت شرع است در طلب حطام دنیا و عدوان موافقت نفس است در معصیت مولی گفته اند معاونت بر بر و تقوی آنست که خود بر جاده دین بر استقامت روی و سیرت بر طریقت پسندیده داری تا دیگران بر تو اقتدا کنند و بر سنن صواب بر اتباع تو راست روند و معاونت بر اثم و عدوان آنست که راه کژ گیری و سنت بد نهی تا دیگران بر راه تو روند و خلق بد گیرند

اینست که مصطفی ص گفت من سن سنة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بما الی یوم القیامة و من سن سنة سییة فعلیه وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیامة ...

میبدی
 
۲۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱۱ - النوبة الثالثة

 

... لاهوت بناسوت فرو آوردند و جلال قدم با صفت عدم برابر نهادند و این مایه ندانستند که لم یکن ثم کان دیگر است و لم یزل و لا یزال دیگر عیسی نابوده دی بیچاره امروز نایافته فردا جوان دی کهل امروز پیر فردا مرده پس فردا چگونه برابر بود با خدای بی همتا معبود یکتا خدایی را سزا نه متعاور اسباب نه متعاطی طلاب نه محتاج خورد و خواب هرگز ماننده کی بود کرده بکردگار آفریده بآفریدگار عیسی نبوده و پس ببوده و آنکه محتاج طعامی و شرابی و خوابی و قضاء حاجتی گشته با این عیب و عار چگونه توان گفت که خداست

و نیز گفت لا یملک لکم ضرا و لا نفعا نه در دست او جلب نفع نه در توان او دفع ضر نه کسی را سود تواند نه گزند از کسی بازدارد این چنین کس خدایی را چون شاید خدا اوست که خالق همه اوست سود و زیان بند و گشاد نیک و بد امر و نهی همه در توان اوست نافذ در همه مشیت اوست روان بر همه امر اوست بود همه بارادت و علم اوست مخلوق نبود و وی در ازل خالق بود مرزوق نبود و وی راز بود نه بمرسومات مسمی است که خود در ازل متسمی است در آسمان و زمین خود اوست که چنان که در اول آخر است در آخر اول است نه متخایل در ظنون نه محاط در افهام نه منقسم در عقول نه مدرک در اوهام شناخته است اما بصفت و نام همه ازو بر نشانند بر این علم بنور معرفت و کتاب و سنت و الهام طوبی آن کس که از در تصدیق درآید که وی را از سه شربت یکی دهند یا شربتی دهند که دل بمعرفت زنده شود یا زهری دهند که بآن نفس اماره کشته شود یا شرابی دهند که جان از وجود مست و سرگشته شود یا هذا عقل معزول کن تا بر خوری خدمت صافی دار تا بهره بری شرم همراه دار تا بار یابی بر مرکب مهرنشین تا زود بحضرت رسی همت یگانه دار تا اول دیده ور دوست بینی مسکین او که عمری بگذاشت و او را ازین کار بویی نه ترا از دیار کسان چیست که ترا جویی نه قل یا أهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم غلو در دین آنست که در صواب بیفزایند و تقصیر آنست که چیزی درباید نه آن و نه این نه افراط نه تفریط چنان که شیطان در تفریط ظفر یابد در افراط هم ظفر یابد جاده سنت راه میانه است راه که سوی حق میشود راه میانه است و علی الله قصد السبیل و ابتغ بین ذلک سبیلا

راه میانه از تعطیل پاک است و از تشبیه دور راه تشبیه بکفر دارد چنان که راه تعطیل هر که الله را ماننده خویش گفت او الله را هزار انباز بیش گفت و هر که صفات الله را تعطیل کرد او خود را در دو گیتی ذلیل کرد راه میانه و طریق پسندیده آنست که گویی از صفات الله نام دانیم چونی ندانیم در کوشیم که دریابیم نتوانیم ور بعقل گرد آن گردیم از سنت درمانیم هر چه خدا و رسول گفت بر پی آنیم فهم و وهم خود گم کردیم و صواب دید خود معزول کردیم و باذعان گردن نهادیم و بسمع قبول کردیم راه تسلیم سپردیم و دست درین حجت زدیم که و أمرنا لنسلم لرب العالمین و بزبان تضرع بنعت تسلیم همی گوییم ربنا آمنا بما أنزلت و اتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین ...

میبدی
 
 
۱
۲
۳
۳۰
sunny dark_mode