قوامی رازی
»
دیوان اشعار
»
شمارهٔ ۲۶ - در مدح بزرگی از اهل ری و شکایت بوی از عدم وصول حوالت قرقو و استمداد از او در ایصال آن
صلاح مملکتی ای بزرگ آزاده
ز ری نخاست چو تو هیچ محتشم زاده
زمانه محتشمی محترمتر از تو ندید
ببسته پای غم و دست لهو بگشاده
همی خورند به شادیت می به مجلسها
معاشران ظریف و مهان آزاده
سماع لفظ تو ریحان مجلس طرب است
که با حلاوت نقلی و نزهت باده
به بندگی و پرستاری تو پیدا شد
به ابتدا در مرد از زن و نر از ماده
حدیث قرقو و بونصر کرکح و زرمن
که هست سخت عجب اتفاقی افتاده
امیر رفت و بقای تو باد و من غمگین
که ریخت جام بلور آن می چو بی جاده
مرابدانکه جوی زین حواله نستده ام
نشسته خاک برخ بر چو آب استاده
ز بهر آنکه تو رایی زنی درین معنی
گشاده چشم بهر سو و گوش بنهاده
به جان تو که عنایت کنی که گر برسد
چنان بود که تو از خاص خویشتن داده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه دیده مثل تو دیده نه کس نشان داده
فرشته خوی و پریروی و آدمیزاده
تویی که سرو بلندت ز پاکدامنی
قدم بدیده هیچ آفریده ننهاده
منم که جز بجمال تو همتم هرگز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.