گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها...

الآیة... قبله‌های خلق پنج است: یکی عرش، دوم کرسی، سوم بیت المعمور، چهارم بیت المقدس پنجم کعبه، عرش قبله حاملان است، کرسی قبله کروبیان است، بیت المعمور قبله روحانیانست، بیت المقدس قبله پیغامبران است، کعبه قبله مؤمنانست. عرش از نور است، کرسی از زراست، بیت المعمور از یاقوت، بیت المقدس از مرمر، کعبه از سنگ.

اشارتست به بنده مؤمن که اگر نتوانی که بعرش آیی و طواف کنی، یا بکرسی شوی و زیارت کنی، یا بیت المعمور شوی و عبادت کنی، یا بیت المقدس رسی و خدمت کنی، باری بتوانی که اندر شبانروزی پنج بار روی بدین سنگ آری که قبله مؤمنان است تا ثواب آن همه بیابی.

لِکُلٍّ وِجْهَةٌ...

قال بعضهم الاشارة فیه انّ کلّ قوم اشتغلوا عنّا بشی‌ء حال بینهم و بیننا، فکونوا انتم ایّها المؤمنون لنا و بنا از روی اشارت میگوید هر قومی از ما روی بر تافتند و بدون ما با غیری الف گرفتند، و فرود از ما خود را دلارامی ساختند، و بدوستی پسندیدند. شما که جوانمردان طریقت‌اید، و دعوی دوستی ما کرده‌اید، دیده خود فرو گیرید از هر چه دون ماست، ور همه فردوس برین باشد تا در متابعت سنت و سیرت مصطفی راست باشید، و حق اقتدا بآن مهتر عالم بتمامی بگذارید، که سیرت وی مهتر انبیا آن بود که چشم عزیز خود از همه کائنات فرو گرفت، و جز کنف احدیت خود را پناهی ندید و تکیه گاهی نپسندید.

مردی که بر راه عشق جان فرساید

آن به که بدون یار خود نگراید

عاشق بره عشق چنان می‌باید

کز دوزخ و از بهشت یادش ناید

هر که درین متابعت درست آید شمع دوستی حق در راه وی بر افروزند، تا هرگز از جاده دوستی نیفتد، و الیه الاشارة بقوله فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ و هر روشی که بر جاده دوستی مستقیم گشت از آن سویها که قبله مترسّمان است ایمن شد، یکی شوریده از سر حال خویش گوید:

گر نباشد قبله عالم مرا

قبله من کوی معشوق است و بس

این جهان با آن جهان و هر چه هست

‌ عاشقان را روی معشوق است و بس‌

حسین منصور قدس اللَّه روحه اشارتی کرد بآن قبله‌های مترسمان، و گفت سلّم المریدون الی کلّ ما یریدونه مریدان را بمرادهای ایشان در رسانیدند، و هر کس را با معشوق خود بنشاندند. و حقیقت این کار آنست که همه خلایق دعوی دوستی حق کردند و هیچ کس نبود که نخواست که بدرگاه او کسی باشد.

هر که او نام کسی یافت از این درگه یافت

ای برادر کس او باش و میندیش از کس‌

پس چون همه دعوی دوستی حق کردند ایشان را بر محک ابتلا زد تا ایشان را با ایشان نماید، بدون خود، چیزی دریشان انداخت و آن را قبله ایشان کرد تا روی بآن آوردند، در یکی مالی، در یکی جاهی، در یکی جفتی، در یکی شاهدی، در یکی تفاخری، در یکی علمی، در یکی زهدی، در یکی عبادتی، در یکی پنداری. این همه در ایشان انداخت تا خلق بآن مشغول شدند، و هنوز کس حدیث او نکرد و راه طلب او از خلق خالی بماند.

ازینجا گفت سلطان طریقت بو یزید بسطامی قدس اللَّه روحه مررت الی بابه فلم ار ثمّ زحاما، لان اهل الدنیا حجبوا بالدنیا، و اهل الآخرة حجبوا بالآخرة، و المدعین من الصّوفیة حجبوا بالاکل و الشرب و الکدیة، و من فوقهم منهم حجبوا بالسماع و الشواهد. و ائمة الصّوفیة لا یحجبهم شی‌ء من هذه الاشیاء، فرأیت هؤلاء حیاری سکاری» بر ذوق این کلمات پیر طریقت گفت: مشرب می‌شناسم اما فاخوردن نمی‌یارم، دل تشنه و در آرزوی قطره می‌زارم، سقایه مرا سیری نکند که من در طلب دریابم، بهزار چشمه و جوی گذر کردم تا بو که دریا دریابم، در آتش غریقی دیدی من چنانم، در دریا تشنه دیدی من همانم، راست ماننده متحیری در بیابانم، همی گویم فریاد رس که از دست بیدلی بفغانم!