گنجور

 
ابوالفرج رونی

نظام ملک و ولایت جمال تاج و کلاه

سر محامد محمود شاهزاده و شاه

بلاهور درآمد میان موکب خویش

به زینتی که برآید شب چهارده ماه

قضا به روی همی رفت پیش او همه دشت

قدر به دیده همی رفت پیش او همه راه

هوا عنان براقش همی کشیده به دست

ز خاک نعل براقش همی دمیده گیاه

گشاده چشم به دیدار او سپید و سیاه

نهاده گوش به گفتار او سپهر و سپاه

بیافت حشمت او پشت دهر و گشت قوی

بدید هیبت او شیر چرخ و شد روباه

کنون کشد به جهان در سیاستش لشکر

کنون زند به فلک بر سعادتش خرگاه

ز شرم جاهش عیوق برنیارد سر

ز بیم عدلش بی جاده برندارد کاه

گناهکار بپرهیزد از مظالم او

که دست و پای گواهی بر او دهد به گناه

تناسخی که بدان فر ایزدی نگرد

بگوید اشهد ان لا اله الاالله

دلی که آینه فکرتش به چنگ آرد

در او ببیند رازی که نیست زان آگاه

کسی که خواهد کز همتش سخن گوید

دراز گرددش اندیشه و سخن کوتاه

ضمیر گردد تیرش دل مخالف را

از آن چو تیر همی محترق شود گه گاه

بدید گرز گران سنگ ماه بر کتفش

چو سنگ پشت سر اندر کتف کشد هر ماه

نه جست یارد با خشم او زبانه برق

نه کرد یارد در چشم او زمانه نگاه

نهیب حمله او دید دهر گشت جبان

نشاط خدمت او کرد چرخ گشت دو تاه

مظفرا ملکا خسروا خداوندا

همی نباید بر شاهزادگیت گواه

بدین صفت که رسیدی رسیده بود خبر

خبر عیان شد و بفزود بر یکی پنجاه

خدای چشم بد از عرض تو بگرداند

که صدر دولت و دینی و عز مسند و گاه

همیشه تا به هم آرند با سماع شراب

همیشه تا بنگارند بر سپید سیاه

نهال ملک نشان و بساط عدل سپر

رضای ایزد جوی و بقای سلطان خواه

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

سماع و بادهٔ گلگون و لعبتان چو ماه

اگر فرشته ببیند دراوفتد در چاه

نظر چگونه بدوزم؟ که بهر دیدن دوست

ز خاک من همه نرگس دمد به جای گیاه

کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت

[...]

فرخی سیستانی

به فرخی و به شادی و شاهی ایران شاه

به مهرگانی بنشست بامداد پگاه

برآن که چون بکند مهرگان به فرخ روز

به جنگ دشمن واژون کشد به سغد سپاه

به مهر ماه ز بهر نشستن و خوردن

[...]

ازرقی هروی

مگر که زهره و ما هست نعت آن دلخواه

که با سعادت زهره است و باطراوت ماه

سعادتی که همه در روان گشاید طبع

طراوتی که همه بر خرد ببندد راه

اگر چه در نسب آدم آفتاب نبود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

ایا بهار من و عید نیکوان سپاه

چو ماه ز ابر همی تابی از قبای سیاه

بصید رفتی و پدرام بازگشتی شام

برنگ و بوی رخ و زلف خویشتن می خواه

میئی که وقت سحر زو نسیم گیرد گل

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

تو زاهدی و دو زلف تو آفتاب پرست

به سجده اید شما هر دو درگه و بیگاه

چرا دو چشم تو دیبای لعل پوشیدست

اگر نپوشند ای دوست زاهدان دیباه

ز راه گمشده را زاهدان به راه آرند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه