گنجور

 
سنایی

ای شده پیر و عاجز و فرتوت

مانده در کار خویشتن مبهوت

داده عمر عزیز خویش به باد

شده راضی ز عیش خویش به قوت

متردد میان جبر و قدر

غافل از عین عزت جبروت

ملکوت جهان نخست بدان

پس خبر ده ز مالک ملکوت

مگذر از حکم «آیةالکرسی»

سنگ بفگن چو یافتی یاقوت

آل موسی و آل هارون را

چون ز لاهوت دان جدا ناسوت

نشنیدی که چون نهان گردد

سر حق با سکینه در تابوت

جز سنایی که داند این حکمت

با چنین حکمت سخن مسکوت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظامی

طالعش حوت و مشتری در حوت

زهره با او چو لعل با یاقوت

سعدی

غم فرزند و نان و جامه و قوت

بازت آرد ز سیر در ملکوت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه