گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سنایی

صبحدمان مست برآمد ز کوی

زلف پژولیده و ناشسته روی

ز آن رخ ناشستهٔ چون آفتاب

صبح ز تشویر همی کند روی

از پی نظارهٔ آن شوخ چشم

شوی جدا گشته ز زن زن ز شوی

بوسه همی رفت چو باران ز لب

در طرب و خنده و درهای و هوی

بهر غذای دل از آنوقت باز

بوسه چنانست لبم گرد کوی

ریخت همی آب شب و آب روز

آتش رویش به شکنهای موی

همچو سنایی ز دو رویان عصر

روی بگردان که نیابیش روی