پر کن صنما هلاقنینه
زان آب حیات راستینه
زان می که چو از خم سفالین
تحویل کند در آبگینه
حاجی به شعاع او به شب در
تا مکه ببیند از مدینه
آن دل که بیافت قبلهای زان
بهتر ز حدائق و سکینه
آن دل شود از لطافت حق
اوصاف طرایف خزینه
یکسان شود آنگهی بر او بر
مرغ و بره و غم جوینه
حیران شود او میان اصلاب
چون کبک دری میان چینه
گر نفس تو در ره خداوند
چون خوک و چو خرس شد سمینه
گر زان که شوی ز نصرت حق
مانندهٔ نوح در سفینه
گر روی کنی سوی سنایی
چون پسته خوری تو شکرینه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کن که کلید آن خزینه
پولاد بود نه آبگینه
ای آرزوی هزار سینه
وندر دل تو هزار کینه
هستم ز برت که هست پیدا
در جامه چو می در آبگینه
هر قطره خون ز چشم من هست
[...]
ای تاج سر همه افاضل
ای لطف تو روح را سکینه
هستت ملکی ملک صفاتی
در طبع عدوت جز سگی نه
ای قبله مقبلان در تو
[...]
بی لعل تو دل درون سینه
خون است چو می در آبگینه
غمهای تو برد صبرم از دل
تاراج سپاه شد خزینه
مرغ دل من ز روی و خالت
[...]
تا چند کشد دل کمینه
چون دم نفس از شکاف سینه
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.