ای تاج سر همه افاضل
ای لطف تو روح را سکینه
هستت ملکی ملک صفاتی
در طبع عدوت جز سگی نه
ای قبله مقبلان در تو
حاجت نه به مکه و مدینه
شد کعبه فاضلان جنابت
صیت تو رسد به هر مدینه
در هجره تو که باد معمور
باشد همه چیزها بدی نه
کردیم نشاط بر بساطت
خوش بود مرا نشاط دینه
روزی کندت خدای روزی
از عالم غیب صد خزینه
تا تو به کرم بر اهل معنی
آنها همه را کنی هزینه
فضل و هنر و علوم هستند
از قدر تو مایه کمینه
دریای محیط بخششت راست
بسیار فزونی و کمی نه
در خاطر توست گنج معنی
وز فضل تو را بسی دفینه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پر کن صنما هلاقنینه
زان آب حیات راستینه
زان می که چو از خم سفالین
تحویل کند در آبگینه
حاجی به شعاع او به شب در
[...]
آن کن که کلید آن خزینه
پولاد بود نه آبگینه
ای آرزوی هزار سینه
وندر دل تو هزار کینه
هستم ز برت که هست پیدا
در جامه چو می در آبگینه
هر قطره خون ز چشم من هست
[...]
بی لعل تو دل درون سینه
خون است چو می در آبگینه
غمهای تو برد صبرم از دل
تاراج سپاه شد خزینه
مرغ دل من ز روی و خالت
[...]
تا چند کشد دل کمینه
چون دم نفس از شکاف سینه
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.