گنجور

 
سنایی

مبارز او بود کاول غزا با جان و تن گیرد

ز کوی تن برون آید به شهر دل وطن گیرد

ز آن عقبا نیندیشد بدین دنیا فرو ناید

نه جرم بوالحکم خواهد نه جای بوالحسن گیرد

اگر خواهد بقا یابد بباید مردنش اول

اگر معروفیی باشد که هم از خویشتن گیرد

بباید رفت بر چرخش که تا با مه سخن گوید

بباید سوخت چون شمعش که صحبت با لگن گیرد

نمی‌دانند رنج ره بدان بر خیره می‌لافند

نه زان و جهست این لقمه که هر کس در دهن گیرد

عیار آن است در عالم که در میدان عشق آید

مصاف هستی و مستی همه بر هم زدن گیرد

نگردد دامن ره‌رو به آب هفت دریا تر

همه او گردد از معنی چو ترک ما و من گیرد

چو مرد از غیر فارغ شد ز دنیا سر بگرداند

سپاه فقر بی‌ترتیب پس آمد شدن گیرد

از آن اسرار پوشیده که عاشق دارد اندر دل

اگر بر خار برخواند همه عالم سمن گیرد

تو گفت عاشقان داری و کار فاسقان لابد

بدخشان بد به دست آید اگر نعمان یمن گیرد

مرا باری نشاید زد به پیش هیچ عاشق دم

که هر ساعت غم دنیا به گردم انجمن گیرد

پر از زهرست کام من سنایی خوش سخن زانم

قیامت زهر باید خورد گر دستم سخن گیرد

ولی میراث استادان از این زیبا سخن دارد

حسینی باید از معنی که تا جای حسن گیرد

درین دلق به صد پاره مرا طبعی‌ست پر گوهر

چو بگشایم ز فضل او جهانی نسترن گیرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کسایی

کمند زلف را ماند چو برهم بافتن گیرد

سپاه زنگ را ماند چو بر هم تاختن گیرد

معقرب زلف مشکینش معلق بر رخ روشن

چنان چون عنبرین عقرب که زهره در دهن گیرد

گهی همچون شبه باشد که بر خورشید برپاشی

[...]

بابافغانی

دلم بی آن شکر لب ترک عیش خویشتن گیرد

نه گل را بو کند نه ساغر می در دهن گیرد

من از خون خوردن شبهای هجر افتاده ام بیخود

صبوحی کرده او با دیگران راه چمن گیرد

ز جور او کشم تیغ و کنم آهنگ قتل خود

[...]

نظیری نیشابوری

نه هر مغزی که بوید نکهت از مصر و یمن گیرد

مشام تیز باید تا نصیب از پیرهن گیرد

شمیمی گرنه تر دارد دماغ پیر کنعان را

پسر گم کرده ای چون انس با بیت الحزن گیرد

ورق از کس چه می خواهی سبق از کس چه می گیری

[...]

عرفی

کسی کو در تب عشق تو نبض خویشتن گیرد

ز عیب خود پرستی ، هر زمان، بر مرد وزن گیرد

دم عیسی بخنداند گل امید صیادی

که در فصل بهاران دام او مرغ چمن گیرد

مه کنعان به خواب است ، ای صبا، بر برهمن بگذر

[...]

صائب تبریزی

زدلسوزان که را دارم که جا در انجمن گیرد؟

مگر جا در حریم او سپند از بهر من گیرد

زخط شد صفحه رخسارجانان مصحف ناطق

سلیمان مور را مهر خموشی از دهن گیرد

جگرگاه بدخشان داغها دارد زرشک او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه