گنجور

 
صامت بروجردی

کجایی ای علی اکبر جوان نوثمر من

چرا جدا شدی ای نازنین پسر ز بر من

اگر خیال تو نبود به حال مادر پیرت

تو ای جوان نروی تا قیامت از نظر من

مرا غریب به کرب و بلا فکندی و رفتی

چو گشت همسفری‌ای جوان نوسفر من

امیدواری باب ای نهال نورس مادر

خدای کم نکند سایه تو از سر من

خدای نرم کند قلب قاتل تو که شاید

ز قتل تو نزد سنگ کین به بال و پر من

ز دوری رخ تو ای عصای پیری لیلا

کمان شد عاقبت کار ای پسر کمر من

کنم دعا که کند حق نگهداری جانت

اگرکند مددی پیک آه بی‌اثر من

پس از تو در سفر شام و کوفه وقت اسیری

ترحمی نکند هیچ کس به چشم تر من

هزار شکر که بخت بلند اختر (صامت)

شده به بزم عزاداری تو راهبر من

 
 
 
صوفی محمد هروی

خاک...

...نیست در سر من

مرا...

...یارست در برابر من

ز عشق...

[...]

هلالی جغتایی

بخاک پای تو، ای سرو ناز پرور من

که جز هوای وصال تو نیست در سر من

براه عشق تو خاکم، طریق من اینست

درین طریق نباشد کسی برابر من

غم تو در دل تنگم نشست و منفعلم

[...]

فضولی

حباب نیست ز خون گرد دیده تر من

هوای غیر تو بیرون شده است از سر من

بسوخت آتش حیرت مرا نمی دانم

چه کرده ام ز چه رنجیده است دلبر من

بپای بوس توام ره بهیچ صورت نیست

[...]

وحشی بافقی

غضنفر کلجاری به طبع همچو پلنگ

رسید و خواست که خود را کند برابر من

ولی ز آتش طبعم پلنگ وار گریخت

غریب جانوری دور گشت از سر من

رفیق اصفهانی

خوشم بسایه ات ای سرو نازپرور من

مباد کم نفسی سایه ی تو از سر من

چنین که محو جمال توام نمی دانم

منم مقابل تو یا تویی برابر من

قدم به کلبه ی من نه که رشک خلد شود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه