کجایی ای علی اکبر جوان نوثمر من
چرا جدا شدی ای نازنین پسر ز بر من
اگر خیال تو نبود به حال مادر پیرت
تو ای جوان نروی تا قیامت از نظر من
مرا غریب به کرب و بلا فکندی و رفتی
چو گشت همسفریای جوان نوسفر من
امیدواری باب ای نهال نورس مادر
خدای کم نکند سایه تو از سر من
خدای نرم کند قلب قاتل تو که شاید
ز قتل تو نزد سنگ کین به بال و پر من
ز دوری رخ تو ای عصای پیری لیلا
کمان شد عاقبت کار ای پسر کمر من
کنم دعا که کند حق نگهداری جانت
اگرکند مددی پیک آه بیاثر من
پس از تو در سفر شام و کوفه وقت اسیری
ترحمی نکند هیچ کس به چشم تر من
هزار شکر که بخت بلند اختر (صامت)
شده به بزم عزاداری تو راهبر من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حسی عمیق و دلزده از جدایی و فقدان علیاکبر، پسر حسین بن علی (ع) دارد. شاعر با نگاهی پر از اندوه و محبت، از جدایی از این جوان نازنین سخن میگوید و نگرانیهای مادرانهاش را نسبت به او ابراز میکند. او به درد و رنج ناشی از فقدان و غریب بودن در کربلا اشاره میکند و از خدا میخواهد که از سایه علیاکبر محافظت کند. در نهایت، شاعر امید دارد که پس از این مصیبت، در عزاداری او، بخت و اقبال خوبی نصیبش شود. این شعر بهخوبی احساسات عمیق مادرانه و درد جنگ را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: ای علی اکبر، جوان و شیرینم، کجایی؟ چرا از من دور شدی، ای پسر عزیز و نازنینم؟
هوش مصنوعی: اگر تو به فکر مادر پیرت نبودی، ای جوان، تا ابد از نظر من دور خواهی بود.
هوش مصنوعی: تو مرا به حالتی غریب و در رنج و سختی گذاشتی و خود رفتی، در حالی که جوانی تازهکار بودم و تو همسفر من بودی.
هوش مصنوعی: امیدوارم که خداوند، مانند سایهای بر سر من، همیشه مراقب و نگهدار من باشد و از من دور نشود.
هوش مصنوعی: خداوند قلب قاتل تو را نرم کند تا شاید به خاطر قتلت، او از کینهورزی و انتقامجویی دست بردارد و به آرامش برسد.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو، ای لیلا که برای من مانند عصای پیری هستی، کم کم کارم به جایی رسید که زندگیام به حالت خمیده و کمان مانند درآمد.
هوش مصنوعی: من دعا میکنم که خداوند نگهدار جان تو باشد، اگر هم کمکی از من برسد، باید بگویم که صدای نالهام بیاثر است.
هوش مصنوعی: پس از رفتن تو، وقتی به شام و کوفه سفر کنم، هیچکس نسبت به حالت اسیری من رحم نخواهد کرد، حتی اگر چشمانم پر از اشک باشد.
هوش مصنوعی: هزار بار سپاس که قسمت و شانس من به شادی و خوشی تو رسیده و مرا در مراسم عزاداریات همراهی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاک...
...نیست در سر من
مرا...
...یارست در برابر من
ز عشق...
[...]
بخاک پای تو، ای سرو ناز پرور من
که جز هوای وصال تو نیست در سر من
براه عشق تو خاکم، طریق من اینست
درین طریق نباشد کسی برابر من
غم تو در دل تنگم نشست و منفعلم
[...]
حباب نیست ز خون گرد دیده تر من
هوای غیر تو بیرون شده است از سر من
بسوخت آتش حیرت مرا نمی دانم
چه کرده ام ز چه رنجیده است دلبر من
بپای بوس توام ره بهیچ صورت نیست
[...]
غضنفر کلجاری به طبع همچو پلنگ
رسید و خواست که خود را کند برابر من
ولی ز آتش طبعم پلنگ وار گریخت
غریب جانوری دور گشت از سر من
خوشم بسایه ات ای سرو نازپرور من
مباد کم نفسی سایه ی تو از سر من
چنین که محو جمال توام نمی دانم
منم مقابل تو یا تویی برابر من
قدم به کلبه ی من نه که رشک خلد شود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.