ای علمدار به خون غوطهورم کو علمت
به سر خاک به نمود مکان از ستمت
نظری سوی برادر بنما باز که باز
جانی آید به بدن از نگه دم به دمت
فرش سم فرس خصم شده پیکر تو
عوض آنکه گذارن سر اندر قدمت
بسر آب نهادی سر و تا روز جزا
هر زمان تازه شود داغ حسین از المت
کمر خمشدهام راست شود بار دگر
گر اشارت کنی ای کشته ز ابروی خمت
قطع بیدستی تو رفع کند خجلت آب
خیز تا نزد سکینه برم اندر حرمت
پر برآورده تنت این قدر از تیر عدو
که یک بال زدن برد به باغ ارمت
چه زنم گر نزنم شعله ز داغت بر جان
چه کنم گر نکنم ناله و افغان ز غمت
گر نسوزد دلت از محنت بییاری من
یاری (صامت) افسرده نما از کرمت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به یک شخصیت مذهبی و دینی اشاره دارد که در حال غم و اندوه از واقعهای تلخ است. شاعر از علمدار (به احتمال سیّدالشهداء) میخواهد که نظری به برادرش بیندازد تا شاید جانش به بدنش بازگردد. او به ستمهایی که بر سرزمین و برادرش رفته اشاره میکند و از درد و غم عمیق خود سخن میگوید. شاعر، به خاطر وصل به حسین، هر لحظه داغی تازه احساس میکند و خسارت وارده بر بدن او را به تصویر میکشد. او از علمدار درخواست میکند تا به خاطر سکینه به او کمک کند و از این غم و داغ دوری نماید. در نهایت، احساس تنهایی و افسردگی خود را بیان میکند و از علمدار میخواهد که با کرامتش، یاریاش کند.
هوش مصنوعی: ای علمدار، من در خون غلتیدهام. کجاست پرچم تو که بر خاک به نشانهای از ستمت به نمایش بگذارم؟
هوش مصنوعی: به برادر خود نگاهی بینداز که همان نگاه تو جان تازهای به او میبخشد و به زندگی برمیگرداند.
هوش مصنوعی: به جای اینکه سر خودت را در برابر تو خم کنم، فرش سم اسب دشمن بر روی بدنت میاندازم.
هوش مصنوعی: سر خود را در آب گذاشتی و تا روز قیامت هر لحظه داغ حسین تازه میشود.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو و چشمان زیبات، گرچه کمرم خم شده، اگر اشارهای کنی دوباره راست و قامت درست میشوم.
هوش مصنوعی: اگر دست تو بریده شود، شرم آب و خروج آن برطرف میشود؛ زیرا من میخواهم با سکینه در حرمت و احترام بروم.
هوش مصنوعی: بدن تو به قدری از تیرهای دشمن آسیب دیده که حتی یک بال زدن هم تو را به باغ خوشبختی نمیبرد.
هوش مصنوعی: اگر از عشق تو بسوزم، چه کار میتوانم بکنم؟ و اگر از غم تو ناله نکنم، چه کنم؟
هوش مصنوعی: اگر دلات از درد و رنج بودن بییار من نسوزد، ای یار، لطف و کرمت را به من نشان بده و مرا از حال افسردگی خارج کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بکشم گر همه کوه است وز آهن ستمت
بر ندارم به جفا چشم امید از کرمت
تا بمیرم زغمت روی نتابم هرگز
وین تفاخر نه بس آخر که بمیرم ز غمت
در وفای تو نشینم که توانم بر خواست
[...]
ای فلک سبزه ئی از صحن ریاض کرمت
بیت معمور مقامی ز حریم حرمت
آسمان چرخ زنان گرد زمین می گردد
تا مگر خاک شود پیش غبار قدمت
گاو گردون زره کاهکشان بگریزد
[...]
پیش ازان دم که دهم جان من بیدل ز غمت
قدمی نه که شوم خاک به زیر قدمت
رحمتی کن که من تشنه جگر می میرم
چشم بر رشحه آبی ز سحاب کرمت
خوش بران رخش که در جلوه گه حشمت و ناز
[...]
دل به امید کرم دادم و دیدم ستمت
چه ستمها که ندیدم به امید کرمت؟
دارم آن سر: که به خاک قدمت سر بنهم
غیر ازینم هوسی نیست، به خاک قدمت
تویی آن پادشه مملکت حسن، که نیست
[...]
ای طربخانه دل خلوت سلطان غمت
پرده دیده سراپرده خاک قدمت
وعده داد مرا ماه من امشب ای صبح
بخدا گر همه صدقست نگه داردمت
بعلاجی دگرم حال مگردان که مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.