گنجور

 
صامت بروجردی

ای علمدار به خون غوطه‌ورم کو علمت

به سر خاک به نمود مکان از ستمت

نظری سوی برادر بنما باز که باز

جانی آید به بدن از نگه دم به دمت

فرش سم فرس خصم شده پیکر تو

عوض آنکه گذارن سر اندر قدمت

بسر آب نهادی سر و تا روز جزا

هر زمان تازه شود داغ حسین از المت

کمر خم‌شده‌ام راست شود بار دگر

گر اشارت کنی ای کشته ز ابروی خمت

قطع بی‌دستی تو رفع کند خجلت آب

خیز تا نزد سکینه برم اندر حرمت

پر برآورده تنت این قدر از تیر عدو

که یک بال زدن برد به باغ ارمت

چه زنم گر نزنم شعله ز داغت بر جان

چه کنم گر نکنم ناله و افغان ز غمت

گر نسوزد دلت از محنت بی‌یاری من

یاری (صامت) افسرده نما از کرمت

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
حکیم نزاری

بکشم گر همه کوه است وز آهن ستمت

بر ندارم به جفا چشم امید از کرمت

تا بمیرم زغمت روی نتابم هرگز

وین تفاخر نه بس آخر که بمیرم ز غمت

در وفای تو نشینم که توانم بر خواست

[...]

خواجوی کرمانی

ای فلک سبزه ئی از صحن ریاض کرمت

بیت معمور مقامی ز حریم حرمت

آسمان چرخ زنان گرد زمین می گردد

تا مگر خاک شود پیش غبار قدمت

گاو گردون زره کاهکشان بگریزد

[...]

جامی

پیش ازان دم که دهم جان من بیدل ز غمت

قدمی نه که شوم خاک به زیر قدمت

رحمتی کن که من تشنه جگر می میرم

چشم بر رشحه آبی ز سحاب کرمت

خوش بران رخش که در جلوه گه حشمت و ناز

[...]

هلالی جغتایی

دل به امید کرم دادم و دیدم ستمت

چه ستم‌ها که ندیدم به امید کرمت؟

دارم آن سر: که به خاک قدمت سر بنهم

غیر ازینم هوسی نیست، به خاک قدمت

تویی آن پادشه مملکت حسن، که نیست

[...]

فضولی

ای طربخانه دل خلوت سلطان غمت

پرده دیده سراپرده خاک قدمت

وعده داد مرا ماه من امشب ای صبح

بخدا گر همه صدقست نگه داردمت

بعلاجی دگرم حال مگردان که مرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فضولی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه