گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صامت بروجردی

گرفته نور ز داغ جگر نظاره ما

که آفتاب برد حسرت ستاره ما

درستکاری ما را همین طریق بس است

که هیچ آنیکه نشکست سنگ خاره ما

کسی ز صحبت ما دو رشد که نا اهلست

کدام پنبه خطر دیده از شرار ما

کلام عشق و هوس را چه سازگاری نیست

از آن سبب بود از سایه هم کناره ما

به غیر حرف وفا و محبت ای زاهد

چه دیده که نیائی تو در اراده ما

برهنه پائی ما کاشت تخم آبله را

شود مبارک ما خلعت دوباره ما

علاج اشک ز مژگان چه می‌کنی(صامت)

به لخت لخت جگر کرده خو قناره ما

 
 
 
شمس مغربی

ورای مطلب هر طالب است مطلب ما

برون زمشرب هر شارب است مشرب ما

به کام دل به کسی هیچ جرعه ای نرسید

از آن شراب که پیوسته می کشد لب ما

سپهر کوکب ماست از سپهر ها برون

[...]

نظام قاری

مگر فرشته رحمت درآمد از درما

که شد بهشت برین کلبه محقر ما

رسد بر اطلس زمرتبت سرما

گهی که شاهد والا در آید از درما

جهان که شست بصابون مهر جامه چرخ

[...]

اسیر شهرستانی

ز عندلیب چه پرسی نشان خانه ما

که پی نبرد صبا هم به آشیانه ما

بهار رفت (و) نچیدیم جز گل حسرت

ز آب گریه مگر سبز گشت حاصل ما

میرزاده عشقی

ز من شنو که چسان سخت شد به من دنیا

زنم ز گرسنگی داد عمر خود به شما

نبود هیچ به جز خاک، فرش خانه ما

به جز گرسنگی و حسرت و غم و سرما

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه