صامت بروجردی » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در مدح اسدالله الغالب امیرالمومنین(ع)

گر علی بعد از نبی بر مومنان مولی نبود

اسمی از اسلام و از اسلامیان برپا نبود

گر نیفشردی به حفظ بیضه اسلام پای

نامی از شرع و شریعت تاکنون اصلاً نبود

گر نمی‌افروخت از بهر شکست خصم دست

حق‌پرستی در تمام ماسوی پیدا نبود

دفع کفار عرب را کرد شمشیر کجش

ورنه راه راست اندر ین حق بر جا نبود

می نبود آثاری از مالایری و مایری

ذات پاکش گر غرض از خلقت اشیاء نبود

آفتاب و آسمان و کرسی و لوح و قلم

عرش و فرض و هستی و دنیا و مافیها نبود

شد ز نسل آدم و حوا هویدا نسل وی

وین عجب گروی نبودی آدم و حوا نبود

نوح و ابراهیم و الیاس و شعیب و خضر و هود

یوسف و یعقوب و لوط و موسی و عیسی نبود

گر نکردی تربیت اصلاب یا ارحام را

فعلی اندر امهات و فیضی از آبا نبود

نوک شمشیرش حدیث از لام الف لا می‌کند

یعنی از تیغش نبودی حرفی از الا نبود

هل‌اتی را جز حدیث وی نبد شان نزول

قل تعالوا را به غیر از نص وی معنی نبود

می‌سزد او را «سلونی» در منبر نه آنک

معنی حرفی ز قرآن خدا دانا نبود

آنکه را لولا علی بد عمده اسباب کار

در خلافت لایق این دعوی بی‌جا نبود

ای پناه بی‌پناهان یا علی در کربلا

گر تو بودی در بر دشمن حسین تنها نبود

ساقی کوثر تو و بهر لب خشک حسین

قطره آبی در زوال ظهر عاشورا نبود

هیچ لامذهب نکشته میهمان را تشنه لب

خود گرفتم کاب مهر مادرش زهرا نبود

کی کند راس مسلمان را مسلمان بر سنان

در بر گبر و نصاری این عمل زیبا نبود

آن تن نازک که شد از نعل اسبان توتیا

زیب آغوش نبی و سید بطحا نبود

آن سری کاندر بر حق بود دایم در سجود

روی خاکستر به کنج مطبخ او را جا نبود

آل طه را کشیدن جانب بزم و شراب

درخور چوب یزید شوم بی‌پروا نبود

آن نبی کزوی صدای صوت قرآن شد بلند

خوش نما در پیش چشم کافر و ترسا نبود

ماند گر این محشر عظمی به عالم ناتمام

بیش از این دیگر (به صامت) طاقت انشا نبود