سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۵۰

ای تاج سر همه افاضل

ای لطف تو روح را سکینه

هستت ملکی ملک صفاتی

در طبع عدوت جز سگی نه

ای قبله مقبلان در تو

حاجت نه به مکه و مدینه

شد کعبه فاضلان جنابت

صیت تو رسد به هر مدینه

در هجره تو که باد معمور

باشد همه چیزها بدی نه

کردیم نشاط بر بساطت

خوش بود مرا نشاط دینه

روزی کندت خدای روزی

از عالم غیب صد خزینه

تا تو به کرم بر اهل معنی

آنها همه را کنی هزینه

فضل و هنر و علوم هستند

از قدر تو مایه کمینه

دریای محیط بخششت راست

بسیار فزونی و کمی نه

در خاطر توست گنج معنی

وز فضل تو را بسی دفینه