گنجور

 
سلمان ساوجی

وجیه دین محمد امیر اسماعیل

که رزق خلق خدا را کف تو گشت کفیل

گشاده است ز دست تو دجله احسان

چنانچه چشمه زمزم ز پای اسماعیل

سواد باصره سائلان کند روشن

ز دور گرد سپاه سخایت از صد میل

بسان قطعه یاقوت قطعه منظوم

که بود بر گهر نجم ثاقبش تفضیل

به حضرت تو فرستادم و عطای جواب

نیافتم که به پیش من آن عطاست جزیل

بنات بکر سراپرده ضمیر رهی

اگر چه پیشت از آن بار بوده‌اند ذلیل

به ردرگه تو دگر باره آمدند مگر

کنند دیده به کحل قبول خواجه کحیل

تو را که در همه با بی سعادت است رفیق

به هر طرف که خرامی خدای باد دلیل