جادوی چشمان شوخت چاره سازی می کند
حاجب کنج دهانت حقّه بازی می کند
خوش نسیمی می وزد از بوی زلفت صبحدم
زآنکه باد صبح با زلف تو بازی می کند
زلف تو عمرمنست و هیچ می دانی که عمر
همچو زلف سرکشت میل درازی می کند
مردم چشمم به محراب دو ابرویت ز هجر
خرقه جان را به خون دل نمازی می کند
در هوای کوی دلبر دل چو گنجشکی ضعیف
عشق تو بازست و با گنجشک بازی می کند
ای دل مسکین ز بخت خود نباشد باورت
کان لب لعلش دگر مخلص نوازی می کند
چون حقیقت گشت عشقت در جهان چون راز فاش
لاجرم جان جهان ترک مجازی می کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
زلف تو بر عارض تو پایبازی میکند
هر زمان سوی لب تو دستیازی میکند
جزع تو در دل ربودن جان همیسوزد ولی
لعل تو در بوسه دادن دلنوازی میکند
در کمان ابروی تو ناوک مژگان تو
[...]
باز ترک مست من آهنگ بازی میکند
کس نکردهست آنکه آن ترک طرازی میکند
زلف او را سر به سر عالم به مویی بسته شد
هندویی را بین کزین سان ترکتازی میکند
از خیالش ماندهام شرمنده، کاندر چشم من
[...]
باز در بستان صنوبر سرفرازی میکند
بلبل شوریده را گل دلنوازی میکند
لالهٔ سیراب دارد جام لیکن هر زمان
همچو مستان چشم نرگس ترکتازی میکند
ابر سقا رنگ بستان و چمن را بین که باز
[...]
چشم مستت گرچه با ما ترک تازی میکند
لعل جانبخش تو هر دم دلنوازی میکند
تا دلم آورد بر محراب ابرویت نماز
جامه جان را به خون، هر دم نمازی میکند
باز نخدان چو کویت ای بت سیمین ذقن!
[...]
شرم حسن شوخ را کی پردهسازی میکند؟
برق در ابر بهاران تیغبازی میکند
حسن را روشنگری چون دیدههای پاک نیست
اشک شبنم دامن گل را نمازی میکند
نگذرد چون از سرشک تلخ من دامنفشان؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.