ای شکنج آستینت موج دریابار جود
ای سپهر پیر را ذات تو فرزند خلف
کاروانی کز دیار همتت گردد روان
نقش پای ناقه اش گوهر دهد همچون صدف
روی بر خاک درت سوده ست بهر کسب نور
بی سبب نبود به روی ماه، آثار کلف
جانب خارا دود بر کینه خواهی همچو آب
بشنود گر شیشه از حفظ تو بانگ لاتخف
گرچه همت می کند منعم، ولی در پیش تو
عرض حال خویش می گویم، تکلف برطرف
سیلی امواج این دریا مرا بی تاب کرد
تا به کی دندان فشارم بر دل خود چون صدف
شد لباسم بس که رهن باده در میخانه ها
چون نهال تاک نبود سترپوشم غیر کف
بر سر دستار من هرگه نسیمی بگذرد
همچو گل افتد ازو هر پاره ای بر یک طرف
کهنه کفشم را که شد سوراخ در سرپنجه اش
کرده سر بیرون ازو انگشت پایم چون کشف
چون جلاجل، زردگوشانم به دور دایره
ایستاه، می زنند از روی طعنه کف به کف
کاین چه اوقات است، بر حال تو رحم است ای سلیم
کس مبادا همچو من تیر ملامت را هدف
همگنان را ماتمم باشد عروسی، تا به کی
شیون من باعث عیش کسان باشد چو دف
نه فلک در موج خیز از آب گوهرهای من
خشک لب از تشنگی من همچو دریای نجف
ای سحاب وادی لب تشنگان، بر آتشم
قطره ای افشان، مگر کم گرددم این تاب و تف
دست پرورد وفایم، بی حقیقت نیستم
گر کسی نیکی کند با من، نمی گردد تلف
در تلافی گوهر شهوار می گیرد ز من
قطره ی آبی دهد گر روزگارم چون صدف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف دردها و مشکلات شاعر میپردازد که تحت فشار و سختیها قرار دارد. شاعر به دریای مشکلات و ناملایمات مانند موجهای خروشان اشاره میکند و از آرزوی نجات و روشنایی در کنار درگاه الهی صحبت میکند. او احساس تنهایی و بیتابی میکند و به وضعیت خود و دیگران اشاره میکند که در کنارش شادی نمیسازند بلکه اندوه او را افزایش میدهند. شاعر به وصف یأس و ناتوانی خود پرداخته و از تشنگی روحی و تشنگی به محبت و نیکی سخن میگوید و امیدوار است که روزی این مشکلات به سر شود. در نهایت، او خواهان نیکی و وفا است و به این نکته تأکید میکند که هر نیکی، به رغم سختیها، در نهایت بیتأثیر نیست.
هوش مصنوعی: ای نیکوکار بخشنده، که مثل موج دریا همیشه در حال جود و احسانی، تو همانند پسر خلف هستی که از ذات پیر آسمانها نشأت گرفتهای.
هوش مصنوعی: کاروانی از سرزمین تلاشت در حال حرکت است و رد پای شترش مانند صدف، جواهراتی را به زمین میریزد.
هوش مصنوعی: من برای دریافت نور و روشنایی، پیشانیام را بر خاک در خانهات میگذارم و این کار بیدلیل نیست؛ آثار زیبایی مانند نقش و نگارهای روی ماه را میسازد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به کینهتوزان پاسخ دهی، باید همچون آب باشید که به راحتی بر داغی و تنشها میگذرد. اگر در دفاع از خود به احساسات و عصبانیت گرایش پیدا کنی، ممکن است به ضرر خودت تمام شود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هرچند شخصی برای بهبود اوضاع تلاش میکند، اما من به راحتی و بدون هیچگونه تصنعی، وضعیت خود را برای تو شرح میدهم.
هوش مصنوعی: امواج این دریا باعث شده که من خیلی بیتاب شوم و نمیدانم تا کی باید احساساتم را در درونم نگهدارم، همانگونه که صدف دندانهایش را بر روی دلش میفشارد.
هوش مصنوعی: لباس من به خاطر نوشیدن بیش از حد در میخانهها، به مانند درخت تاکی شده که پوشش دیگری جز کفش ندارد.
هوش مصنوعی: هر بار که نسیمی به دستار من میوزد، چون گل، تکهای از آن بر یکی از طرفها میافتد.
هوش مصنوعی: کفش کهنهام سوراخ شده و انگشت پایم از آن بیرون زده است، مانند اینکه چیز تازهای از داخل آن پیدا شده است.
هوش مصنوعی: من مانند جلاجل، زردگوشانی هستم که در دایره ای ایستادهاند و با تمسخر و طعنه، به هم میکوبند و صدا ایجاد میکنند.
هوش مصنوعی: این چه زمانی است که بر حال تو رحم میشود، ای سلیم؟ مبادا کسی مثل من هدف تیر ملامت قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: دوستان و همنشینان من در حال سوگ و غم هستند، اما مراسم شادی و عروسی در حال برگزاری است. تا کی باید ناله و اندوه من باعث خوشحالی دیگران شود، مانند صدای دف که در عروسی میزنند؟
هوش مصنوعی: نه آسمان با امواج خود از دریاهای گوهرهای من در حال تلاطم است و نه زمین بر ایستاده است، من در تشنگی خود همچون دریای نجف خشک ماندهام.
هوش مصنوعی: ای ابر، در وادی تشنگانی که لبانشان خشک شده، بر آتش دل من یک قطره آب بریز، تا شاید بتوانم کمی از این حرارت و بی تابی کم کنم.
هوش مصنوعی: اگر کسی با من خوب رفتار کند و به من نیکی کند، من از لطف و وفای او بینصیب نمیمانم و این محبتها بیفایده نخواهد بود.
هوش مصنوعی: در جواب به سختیها و دشواریهایی که دارم، از من به اندازه یک قطره آب میگیرد و اگر روزگار به مانند صدف باشد، باید هنوز امیدوار باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ز اخلاف تو تازه گشته آثار سلف
مملکت را چون تو نآمد از سلف هرگز خلف
زان خلف ماندی ز شاهان سلف ایام را
کز تو در فردوس آسودست ارواح سلف
پایگاه شرع را از احترام تو علو
[...]
آن خداوندی که فردوس است ازو شهر نسف
اهل حضرت راست از اقبال او جاه و شرف
بر خلایق ناید از وی جز مراعات و لطف
مردمی از خلق او زاید چو لؤلؤ از صدف
نیست جز وی در صف آزادگی دارای صف
[...]
آن خداوندی که عالی شد بدو نام شرف
از طرایف مدح او توزد همی نام طرف
تا نیابی بر او ضایع بود رنج طمع
تانگویی نام او مشکل بود نام شرف
خدمت درگاه او توقیع انعام نعیم
[...]
گر شود در عشق جانان جان شیرینم تلف
هر زمان افزون بود دل را بمهر او شعف
چشم من گر رسته دندانش را بیند بخواب
از خیال روی او گوهر شود همچون صدف
همچو چنگ از پیش بر نارم سر اندر بندگیش
[...]
نقد عمر زاهدان در توبه از می شد تلف
قل لهم ان ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف
جرعه ای کز ساغر اهل صفا ریزد به خاک
خاک آن بر خون ارباب ریا دارد شرف
نکته عرفان مجو از خاطر آلودگان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.