گنجور

 
جامی

نقد عمر زاهدان در توبه از می شد تلف

قل لهم ان ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف

جرعه ای کز ساغر اهل صفا ریزد به خاک

خاک آن بر خون ارباب ریا دارد شرف

نکته عرفان مجو از خاطر آلودگان

گوهر مقصود را دلهای پاک آمد صدف

عشوه ساقی برد از کف عنان عقل و هوش

چون به بزم دردنوشان جام می گیرم به کف

غمزه خون ریز او چون تیغ لا تامن کشید

لعل جان بخشش دهد پنهان نوید لاتخف

آمد آن رخ فتنه دور قمر ای دل بکوش

تا چو مشکین زلف او زان فتنه باشی بر طرف

کی نظر بازی تواند با بتان غمزه زن

هر که چون جامی نشد سهم حوادث را هدف

 
 
 
وطواط

ای ز اخلاف تو تازه گشته آثار سلف

مملکت را چون تو نآمد از سلف هرگز خلف

زان خلف ماندی ز شاهان سلف ایام را

کز تو در فردوس آسودست ارواح سلف

پایگاه شرع را از احترام تو علو

[...]

سوزنی سمرقندی

آن خداوندی که فردوس است ازو شهر نسف

اهل حضرت راست از اقبال او جاه و شرف

بر خلایق ناید از وی جز مراعات و لطف

مردمی از خلق او زاید چو لؤلؤ از صدف

نیست جز وی در صف آزادگی دارای صف

[...]

ادیب صابر

آن خداوندی که عالی شد بدو نام شرف

از طرایف مدح او توزد همی نام طرف

تا نیابی بر او ضایع بود رنج طمع

تانگویی نام او مشکل بود نام شرف

خدمت درگاه او توقیع انعام نعیم

[...]

ابن یمین

گر شود در عشق جانان جان شیرینم تلف

هر زمان افزون بود دل را بمهر او شعف

چشم من گر رسته دندانش را بیند بخواب

از خیال روی او گوهر شود همچون صدف

همچو چنگ از پیش بر نارم سر اندر بندگیش

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
جامی

صوفی شهر آن به انواع فضایل متصف

باده خورد و شد به فضل باده خواران معترف

ساخت جاروب حریم میکده موی سفید

خرقه پشمینه در پای خم افکند از کتف

خرده چون شین در سر شاهد کن و شمع و شراب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه