گنجور

 
سلیم تهرانی

چیست دانی داغ دل، جام شراب زندگی

عشق عالم‌سوز، تیغ آفتاب زندگی

خضر از سرچشمهٔ خم بی‌خبر افتاده است

جوهر می آتش مرگ است و آب زندگی

در قیامت از متاع دین و ایمانم مپرس

شد به تاراج فنا در انقلاب زندگی

عاشقان را راحتی گر هست، بعد از کشتن است

چند چون سیماب باشم در عذاب زندگی

خضر پندارد مرا از فیض عشق او ملک

کز کفن می‌آیدم بوی گلاب زندگی

عالم دیگر ترا خواهد به چشم آمد سلیم

می‌شوی بیدار اگر روزی ز خواب زندگی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode