خون گل ریزد درین باغ پرافسون آفتاب
میزند چون ماه بر شبنم شبیخون آفتاب
عمرها رفت و همان بیگانهای با ما، مگر
در قیامت گرم خواهی شد به ما چون آفتاب؟
از بتان هند هرشب محفلم بتخانه است
میرود از خانهٔ من صبح بیرون آفتاب
چند از بیم نم طوفان چشم تر، دهم
پیکر شوریدهٔ خود را چو مجنون آفتاب
هیچ کس را سینه در عشق تو با من صاف نیست
تیغ بر من میکشد آیینه همچون آفتاب
در شب وصلم شبیخون زد بس بر دل سلیم
صبح میآید برون با تیغ پرخون آفتاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در شب وصل تو می لرزد دل چون آفتاب
تا مباد از رخنه ای آرد شبیخون آفتاب
هر سری را در خور همت کلاهی داده اند
افسر دیوانگان باشد به هامون آفتاب
هیچ جا در عالم وحدت تهی از یار نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.