ز سنگ رهگذر اندیشه ای کجا دارم
به دست خویش چو از راستی عصا دارم
به خواب، دولت وصل تو بر سرم آمد
گمان بری که به بالش پر هما دارم
مبین شکفتگی ظاهرم، غم دل بین
که خار در جگر و پای در حنا دارم
گذشت عمر به سرگشتگی، عجب حالی ست
که خاکم و روش سنگ آسیا دارم
وجود لاغر من شد تمام طعمه ی عشق
فغان که در قفس استخوان هما دارم
ز اضطراب به یک جا دمی قرارم نیست
سپند شوقم و آتش به زیرپا دارم
سلیم بر دلم از بس نشسته گرد ملال
گمان بری به بغل مهر کربلا دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترا به جان و دل از جان و دل وفادارم
که من خود از همه ملکِ جهان ترا دارم
کسی به جایِ تو باشد مرا چه می گویم
نعوذبالله اگر هرگز این روا دارم
سرم به تیغ بباید برید اگر به خطا
[...]
گمان مبر که ز مهر تو دست وادارم
که گر چه خاک زمینم کنی، هوا دارم
اگر جهان همه دشمن شوند باکی نیست
مرا ز غیر چه اندیشه؟ چون ترا دارم
مرا که روز و شب اندیشهٔ تو باید کرد
[...]
تو آفتابی و من ذرهٔ هوا دارم
که از هوای تو حاصل همین هوا دارم
میان چشم و دل از آب دیده خون افتاد
کجا است نقش خیالت که ماجرا دارم
ز خاک کوی تو کحلالجواهر آرد باد
[...]
بیا بیا که من اندر جهان ترا دارم
جفا مکن که بجان بنده وفا دارم
اگر ز کوی تو گردی بمن رساند باد
بخاک پای تو کان را چه توتیا دارم
مرا به تیغ جفا گر کشند ممکن نیست
[...]
مرا که بر سر کویت سگ وفا دارم
ز در مران که در این باب کارها دارم
بدان هوس که به سر وقت من رسی روزی
ز پا فتاده ام و دست بر دعا دارم
تو را که در غم هجران نبوده ای چه خبر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.